می‌خواهمـ زن باشمـ

شیعه‌نامی هستمـ ، میراثــــــِ زهرا، که زن استــــــ و ناموسِ خدا

می‌خواهمـ زن باشمـ

شیعه‌نامی هستمـ ، میراثــــــِ زهرا، که زن استــــــ و ناموسِ خدا

می‌خواهمـ زن باشمـ

دنیــاى فاسـدِ غـــرب خـواســت بـروزِ زن را، شخصیتِ زن را در روش‌هاى غلط و انحرافى که همراه با تحقیرِ جنسِ زن است، به زور به ذهنِ دنیا فرو کند. زن براى این‌که شخصیتِ خودش را نشان بدهد، بایستى براى مردان چشم‏‌نواز باشد. این شد شخصیت براى یک زن؟! بایستى حجاب و عفاف را کنار بگذارد، جلوه‏ گرى کند تا مردها خوششان بیاید. این تعظیمِ زن است یا تحقیرِ زن؟ این غربِ مستِ دیوانه‌ی‏ از همه جا بی‌خبر، تحتِ تأثیر دست‌هاى صهیونیستى، این را به عنوان تجلیل از زن علم کرد؛ یک عده هم باور کردند. عظمتِ زن به این نیست که بتواند چشمِ مردها را، هوسِ هوسرانان را به خودش جلب کند؛ این افتخارى براى یک زن نیست؛ این تجلیلِ زن نیست؛ این تحقیرِ زن است. عظمتِ زن آن است که بتواند حجب و حیا و عفافِ زنانه را که خدا در جبلّت زن ودیعه نهاده‌است، حفظ کند؛ این را بیامیزد با عزتِ مؤمنانه؛ این را بیامیزد با احساسِ تکلیف و وظیفه؛ آن لطافت را در جاى خود به کار ببرد، آن تیزى و برندگى ایمان را هم در جاى خود به‌کارببرد. این ترکیبِ ظریف فقط مال زن‌هاست؛ این آمیزه‌ی‏ ظریفِ لطافت و برندگى، مخصوص زن‌هاست؛ این امتیازى است که خداى متعال به زن داده‌است.

ولی امرم،امام خامنه‌ای (حفظه الله)
-----------------------------------------------
این وبلاگ کهفِ دلتنگی های من است.
این‌جا حرف‌هایی را می‌نگارم که مرا به تعالی برساند و امید که سایرین را نیز! هرمِ این نگاره‌ها شاید قندیل‌های جهل و غفلت را ذوب بتواندکرد...
"می‌خواهم زن باشم"
آن‌گونه که "زهرا" بود...
و این آرمانِ من است!

آن‌چه گذشتــــــــ
لطفـــــ دارد خواندنشان

۱۷ مطلب با موضوع «فرهنگ» ثبت شده است

یک زمانی روزگار طوری بود که آدم بالاجبار باید از ذوق می‌کرد که فلان هنرپیشه سینما یا تلویزیون ازدواج کرد! حالا که ازدواج‌ها کمی افزایش یافته، بازار بچه‌دار شدن‌ها داغ است!!! حالا از چپ و راست می‌شنویم که فلانی مادر شد و بهمانی پدر. اسم بچه‌هایشان هم آن‌قدر عجیب و غریب است که اگر از قبل ندانی بچه دختر است یا پسر، از روی اسم یقیناً نتوانی‌فهمید!!!

اما...

همه‌ی این‌ها به کنار!

این با افتخار اعلام کردن بارداری‌ها چه صیغه‌ای است دیگر؟!!!

عکس‌های روی جلد با شکم برآمده و دست روی کمر یا شکم دیگر چه معنایی دارد؟!!!

اولین بار تقریباً سه ماه پیش بود که همسرم رفت داخل سوپر برای خرید و من در پیاده‌رو منتظر بودم. برای این‌که بی‌کار نباشم، مجله‌های کیوسک روبه‌روی مغازه را نگاه می‌کردم. وقتی زنی را دست به کمر در کنار شوهرش دیدم، اول شک کردم! ولی آن‌قدر برایم عجیب بود که کاملاً خم شدم تا تیتر را دقیق ببینم. دیدم و مطمئن شدم! دیدم و قفل کردم!

یعنی تا این حد بی‌حیایی؟؟؟

خیلی زشت است!

آی وزیر فرهنگ ... کجایی؟!

نمی‌بینی مگر؟

این‌ها عناصر فرهنگ‌اند دیگر!

کاری بکن...

البته جسارت است.

زحمت نشود خدای ناکرده!

 

 

 


+ اصلاً در تصورم نمی‌گنجد که روزی بخواهم عکسی دو نفره از خودم و همسرم در اینترنت یا فضای مجازی منتشر کنم! واقعاً نمی‌فهمم این خیل عظیم آدم‌ها که این‌گونه می‌کنند، هدفشان چیست! دیدن چنین عکس‌هایی از دوستانم بیشتر حالم را بد می‌کند، تا آدم‌های مثلاً معروف!

++ آزمون‌های من و خواهرم به شکل‌های مختلف پیش می‌رود، اما هم‌چنان ملتمس دعا هستیم.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۴ ، ۱۸:۰۰
ناموس خدا

خیلی نگذشته‌است.

خیلی نگذشته‌است از روزگاری که آن‌چه پای زنان را می‌پوشاند، شلوار بود!

نمی‌دانم از چه زمانی شروع شد اما سرعت فراگیری بسیار بالایی داشت این ساپورت لعنتی!!!

فکر نمی‌کنم اشتباه کرده‌باشم اگر بگویم اوایل کسی که ساپورت می‌پوشید، لزوماً باید از قماش جوانان سانتی مانتال می‌بود. اما حال مدت‌هاست نه آن جوانان مصداق می‌پذیرد و نه سانتی مانتال! حالا مدت‌هاست که زنان در سنین متفاوت ساپورت‌های تنگ به تن می‌کنند و پوشیدنش هم مذهبی و غیرمذهبی نمی‌شناسد. ناگفته نماند اصل سخنم روی شلوارهای تنگ و چسبان است و نه فقط ساپورت. شلوار سوارکاری، غواصی، لوله‌تفنگی و ... همه در یک مجموعه قرار می‌گیرند.

این که چه‌طور یک زن حاضر می‌شود بین این همه مظهر جمال در وجود خود، ران و ساق پایش را به عرصه‌ی تماشا بگذارد، بحثی جدا می‌طلبد؛ اما من سؤالم این‌جاست آن‌ها که حجاب زیبنده‌ی وجودشان است، چرا به چنین خفتی تن می‌دهند؟!

هدف از این به ساز دشمن رقصیدن چیست واقعا؟! بی‌شک دشمن بیش از آن‌که به انحراف بیش از پیش جوان منحرف بیاندیشد، به انحطاط جوان پای‌بند به ارزش‌های دینی اصرار بیشتری دارد. این همان چیزی است که فهم باید گردد، ولی کجاست عقل؟؟؟

دوست خوبم

دشمن را خوشحال نکن.

به قهقرا رفتن حیثیت وجودی‌ات برای امروزی بودن بهای بسیار گزافی است. نکن! این کار را با خودت نکن!

نخری اگر، نپوشی اگر، دشمن را قوی‌تر نمی‌کنی. به تولید بیشتر این شلوارهای ناجور راغب‌ترش نمی‌کنی.

پس بیا یک‌دلانه جایگاه والای شرافتمان را فریاد کنیم.

بیا حداقل ما که حجاب را بر خویش پسندیده‌ایم، از این تولیدات استفاده نکنیم.

بیا خودمان را تحریم کنیم!




+ تحمل دوری تو سخت است...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۳ ، ۱۸:۰۰
ناموس خدا

        

چند سال پیش همراه تعدادی از خواهران جلسه‌ای داشتیم با یکی از نمایندگان مشهد در مجلس شورای اسلامی. جلسه به صورت پرسش و پاسخ پیش رفت تا این‌که رسید به پذیرایی نهار آقای نماینده. جلسه هم‌چنان ادامه داشت و نهار را توزیع کردند. پذیرایی که تمام شد، یکی از دوستان اعتراض کرد که: "آقای فلانی! کوکاکولا؟؟؟ شما دیگر چرا؟!" ما البته تازه حواسمان جمع مارک نوشابه شد!!! جناب نماینده خندید و گفت: "حق با شماست، ولی من که این‌ها را نخریده‌ام!" دوست ما ادامه داد که: "اصل شما هستید که باید رعایت کنید. من که به خدمه گفتم برایم نوشابه نگذارید، اما از اول نباید خریداری می‌شد."

بحث نوشابه به هر ترتیبی بود، گذشت.

آقای نماینده و دو نفر همراهشان مابین صحبت‌ها قاشقی هم به دهان می‌بردند و اصرار می‌کردند که "بفرمایید، از دهان می‌افتد." ما مانده‌بودیم که تا آقایان حضور دارند، چه‌طور بفرماییم؟!!! ما که انتهای اتاق بودیم و از دید ایشان خارج، چند قاشقی به مصیبت خوردیم، اما نگاهمان افتاد به یکی از خواهران که روبه‌روی آقایان نشسته‌بود و البته پوشیه داشت!!! کمی گذشت تا این‌که آقایان از رو رفتند و گفتند: "ما می‌رویم بیرون تا شما راحت باشید!" بعد از خروج ایشان دوستمان پوشیه را زد بالا و همراه بقیه مشغول خوردن شد.

پوشیه!

به زعم من استفاده از هر نوع پوششی که جلب توجه کند، جایز نیست. وقتی یک پوشش عرف نباشد، چه فرقی می‌کند که شال با عرض کم از یک وجب باشد یا پوشیه؟! این را یک استاد عفاف و حجاب نیز تصدیق کردند.

خود من وقتی یک خانم با پوشیه می‌بینم، بیش‌تر به او نگاه می‌کنم تا یک خانم با حجاب کامل اما معمولی! دوستی دارم که می‌گفت: "وقتی کسی خانمی را با پوشیه می‌بیند، هم به چشم‌هایش دقیق می‌شود و هم با خود فکر می کند که زیر این روبند چه چهره‌ای مستتر است!" و راست هم می گفت.

یک بار در خیابان بودم و خانمی با پوشیه رد می‌شد. دو پسر –که از ظاهرشان می‌شد به وجناتشان پی برد- وقتی از کنار خانم رد شدند و از نیم‌رخ او را دیدند، شنیدم که خندیده و به هم گفتند: "دماغ را ببین!!!"

فتأمل...




+ حکمت این همه عروسی در دهه‌ی فاطمیه چیست واقعاً؟! ما که الحمدلله دعوت نشده‌ایم، اما بسیار می‌شنوم در این خصوص!

++ این‌جا




بعدنوشتــــــــــ :

مشکلی در زندگی شخصی‌ام پیش آمده که برای رفع و به خیر گذشتنش به دعای همه‌ی دوستان نیاز دارم. لطفاً به هر کس که می‌شناسید دلش پاک است و پیش خدا آبرو دارد، از جانب من التماس دعا بگویید.

همگی خیر ببینید ان‌شاءالله...


۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۰۰
ناموس خدا


شاید به دلیل شیوه‌ی خاص تربیتی اما همیشه فکر می‌کردم آدامس سرگرمی مختص بچه‌هاست. حالا اما می‌بینم آدامس شیوه‌ی خودنمایی بزرگ‌ترهاست!

بیرون که می‌روم، می‌بینم آدم‌های زیادی را که آدامس می جوند و بسیار بد هم می‌جوند! نمی‌دانم هدف از این بالا و پایین رفتن شدید فک چیست! آدامس را مگر نمی‌شود مثل آدم جوید؟! این جویدنی سرگرم‌کننده آرام‌تر هم اگر جویده‌شود، همان کاری را می‌کند که وحشیانه جویدنش! حالا این‌که چرا آن را بیرون از محیط خانه می جوند، بحث مفصلی است که البته حوصله‌ی طرحش هم نیست.

برخی بهانه می‌جویند که دلیل آدامس جویدنشان دفع بوی بد دهان است! خب پدرت خوب، مادرت خوب، یک مسواک بزن و خودت و همه را راحت کن! چرا فک و دهانت را این‌قدر به زحمت می‌اندازی؟!

یاد حدیثی می‌افتم که یکی دو سال پیش در وبلاگ یکی از دوستانم دیدم:

خدا از تکان لب‌های تو سوال می کند...

 

 

+ ما که نه عید داریم و نه حتی حس عید، اما برای همه‌ی بزرگ‌واران سال خوبی را آرزو می‌کنم.

++ روز مراسم سوم مادربزرگ، در حالی‌که به سر مزار می‌رفتیم، از محل پارک اتومبیل تا خود قبر، اساسی‌ترین ضدحال ممکن برایم پیش آمد: صدرنشین نفرت‌هایم را دیدم!!!

+++ "اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسراً" یعنی دوستانت به حسادت آزارت دهند، اما خدا چند حال اساسی به تو بدهد و در جانت بنشاند که : "عزت دست من است و بس". بعد هم "بهت افتخار می‌کنمِ" مادرت ماله بکشد روی تلخی خاطره‌ی نامردی‌ها!

++++ دو هفته پیش امتحان یک درس تخصصی داشتم. قرار شد به دلیل مشغله‌ی آخر هفته و چهلم مادربزرگ امتحان را فقط من بدهم و سایر هم‌کلاسی‌ها هفته‌ی بعد. در واقع استاد سوالات امتحان را –که تعدادی از آن‌ها مشترک با بقیه بود- به امانت نزد من سپردند! روز امتحان هم مرا فرستادند به اتاقی با یک نفر حاضر که تقریباً پشتش به من بود!! جزوه را هم که تحویلشان دادم، نگرفته و گفتند: "نمی خواهد. بهت اعتماد دارم!!!" من هنوز در عجب مانده‌ام و نمی‌دانم این دین را چگونه باید جبران کنم!

۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۰۰
ناموس خدا

من معتقدم در وجود و ذات زن ارزش‌هایی نهفته است که مردان به کلی از آن بی‌بهره‌اند و معتقدم که مسیر تکامل زن، انحراف از مسیر زن بودن و ورود به جاده‌ی مردان نیست. کمال زن به این نیست که پشت تریلی و تراکتور بنشیند، هم‌زمان چند همسر اختیار کند، به شوهرش نفقه بدهد، تکفل و سرپرستی همسرش را بر عهده بگیرد و بالاخره تلاش کند که پا جای پای مردان بگذارد. این برای زن کمال نیست. اگرچه بسیاری از مجلات فمنیستی این‌جا و دنیا و برخی از مسئولین ما از سر جهالت یا غرب‌زدگی به دنبال این معنا باشند. مسیر تکامل زن، مسیری است که خداوند متعال برای زن ترسیم کرده‌است و در اوج قله‌ی دست نیافتنی آن، حضرت زهرا –سلام الله علیها- را نشانده‌است.

این‌که ظلم و تعدی به برخی از زنان کشور بهانه شود برای از هم پاشیدن بنیان خانواده و دامن زدن به آمار روزافزون طلاق و تأسی از شیوه‌های بدفرجام و نامحمود غرب، از دیدگاه من محکوم است.

گزیده‌ای از کتاب "رزیتا خاتون" نوشته‌ی سیدمهدی شجاعی

رزیتاخاتون

شجاعی خودش "رزیتا خاتون" را این‌طور معرفی می‌کند:

" رزیتا خاتون یک مطلب نیست. یک سلسله مطالب است و در قالب طنز به استهزاء و تخطئه و تمسخر تفکری می پردازد که می خواهد زن را به فساد بکشاند، می خواهد ارزش‌های ذاتی زن را از او بستاند و لباس زشت و ناموزون غرب را به تن او بپوشاند. می‌خواهد زن را به تبع بینش و تفکر غربی، به جای مرد بنشاند."

و من این کتاب را بسیار دوست دارم...


پ.ن1: تقریباً از اوایل تابستان است که هر یکی دو هفته یک‌بار شخصی(شاید اشخاصی!) از کیوسک‌های مختلف مشهد با من تماس می‌گیرد، آن هم فقط در حد "بله" گفتن من و بعد هم قطع می‌کند! هدف اگر آزار و اذیت است که علناً اعلام می‌کنم به نتیجه نمی‌‌رسید! اگر اشتغال فکری من است که خب به هدف رسیده‌اید! اگر هم چیز دیگری است که...!

پ.ن2: چه‌قدر خوب است در محیطی باشی که بزرگانش به تو اعتماد دارند و از افشای رازهای کاری‌شان نزد تو نمی‌ترسند! خدایا شکرت...

۳۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۲ ، ۱۲:۳۰
ناموس خدا

به ما یاد داده‌اند حد حجاب می‌شود وجه و کفین! نگفتند زیر چانه و بالای گردن حساب نیست!

کلاه پهلوی

 

به ما یاد داده‌اند در مقابل غیر شوهر آرایش نکنیم!

کلاه پهلوی

به ما یاد داده‌اند در برابر نامحرم زینت نداشته‌باشیم! طلا و جواهرات نداشته‌باشیم!

کلاه پهلوی

 

به ما یاد داده‌اند لاک ناخن، زینت است!

 

عمو عزت من!

من کلاه پهلوی را دوست دارم.

خیلی هم دوست دارم.

اما این‌هایش را نمی‌توانم تحمل کنم!

کشف حجاب اجباری یا اختیاری چه فرقی می کند!

کشف حجاب، کشف حجاب است دیگر!


پ.ن: در همین لحظه ۳ ساله شدم...

 

 

توضیح‌نوشت:

جدا از این‌که از روز 29 شهریور در قحطی نت به سر می‌بردم و پست‌های آپ شده هم به لطف امکانات بیان و بلاگفا بوده‌است، یک هفته‌ای است که سرماخوردگی تقریباً شدیدی دارم و البته شبی را رو به قبله گذراندم!!! زنده ماندن الانم را نیز مدیون دوستانی هستم که آن شب تمام تلاششان را برای پایین آوردن تب و قطع شدن لرزم به کار بستند! هم‌زمان با بهبود نسبی سرماخوردگی توفیق اجباری 90 دقیقه جلوی کولر بودن نصیبم شد و دقیقاً از هفتم مهر تار صوتی ندارم! گاهی هم که صدایی مجال خروج از حنجره پیدا می‌کند، بسیار شبیه به صدای خروس تازه‌بالغ‌شده است!!! از نظر دوستان که جانباز شیمیایی ام!

بزرگ‌واران قصور را به پای غرور ننویسند...لطفاً!

۳۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۲ ، ۰۶:۲۷
ناموس خدا

برگ

مجلس عروسی یکی از اقوام بود. از آن مجلس‌های نبایدی و نشایدی!

من نشسته‌بودم و با اطرافیان خودم می خندیدیم و خوش بودیم. زمان‌هایی هم که داماد در مجلس زنانه حضور می‌یافت، با تجهیزات کامل حجاب(که در آن شهر برای خیلی‌ها عجیب بود!) کاری اگر بود، انجام می‌دادم.

اواسط مجلس، خانمی -به گمانم میان‌سال- از پشت سرم گفت: "پاشو برو برقص!!!"

گفتم: "بقیه هستن دیگه!"

گفت: "عروسی اومدی که برقصی دیگه!"

گفتم: "نه! حالا واجب که نیست!"

گفت: "مسجد رفتی، نماز بخون! عروسی اومدی، برقص!!!"

 

دیگر حرفی نمانده‌بود که بزنم. در حیرت خدایی مانده‌بودم که خدای مسجدهاست فقط!

فتامل...


پ.ن۱: اتفاق خیلی بدی است که آدم برای شغلش دوره‌ای را کامل بگذراند و در آخر کار بفهمد به خاطر یک اشتباه کوچک این دوره اصلا برای کارش محسوب نشده‌است! من محتاج به دعای شما برای حل این مشکل هستم!

پ.ن۲: سحری‌های بی‌مادر خیلی یک‌جوری بود!!!

۲۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۲ ، ۰۱:۳۰
ناموس خدا

به پارچه‌فروشی‌ها که داخل شوی و سراغ قواره‌های چادری را که بگیری، تورهای طرح‌داری را نشانت می‌دهند و می‌گویند "مدل‌هامان این‌هاست"! و تو در حیرت می‌مانی که حجاب برتر، این است آیا؟! این‌ها را که حجابی باید تا خودشان را بپوشاند!

آن‌چه جالب می‌نماید این است که نام این قسم چادرها را عنوان "چادرهای مجلسی" آدرس می‌دهد! عنوانی که به غایت مضحک است!

خواهرم!

وقتی به محفل جشن و سرور می‌روی، لباست و آرایشت (که از نگاه نامحرم پنهانش نمی‌کنی)، نیازِ افزون‌تری دارد به استتار، آن‌وقت اگر چادرت –بیرونی‌ترین حجابت- هم تور باشد و ابداً ساتر نباشدت، پوشیدنش آیا تمسخر‌ خودت نیست؟ تمسخر خدا نیست؟

دلت را به چه خوش کرده‌ای؟!

که چادر را از سر نیانداخته‌ای؟!

در منتهای دلت هم آیا این پنج متر تور را، "چادر" نام می‌نهی؟!

 

این وصف روزگار ماست!

و من نمی دانم تا کی باید از مواردی چنین سخن گفت و با "تهاجم فرهنگی" توجیهش کرد!

پس جایگاه عقل کجاست در این میانه؟!

مگر می‌شود تمامت این فاصله از دین را –که روزاروز به درازایش افزوده می‌گردد- به حساب جهل نسبت به حقیقت نوشت؟!

مگر می‌شود فریاد "وا اسلاما" سر داد و از تهاجم فرهنگی نالید، اما باز هم خریدهایی چنین کرد و در خوش‌بینانه‌ترین حالت ممکن هدیه هایی از این دست را به دیده‌ی منت نهاد؟!

مگر می‌شود...؟!

نکته‌ای هست درخور اذعان و آن این‌که منظور از تورهای طرح‌دار، اولین مدل‌های این سری از چادر نیست! چادرهای طرح‌داری که فقط طرح داشتند و طرحشان هم با نخ مشکی ساده روی چادر نقش بسته‌بود. نه نازک و بدن نما می نمودند و نه براق بودند که جلب توجه بکنند. چادری هم اگر بخواهد ذیل عنوان "چادر طرح‌دار" به عنوان پوشش مطرح شود، لابد باید همین‌گونه باشد که تمام خصوصیاتش، ویژگی‌های همان چادر ساده و دوست‌داشتنی خودمان باشد، ولو طرح‌دار!

حجابی غیر از این اگر بخواهد جای چادر را بگیرد، ما –مردتر از تمام مردان روزگار- در مقابلش صف آرایی خواهیم کرد و نخواهیم گذاشت میراث حضرت مادر به یغمای عدم برود!

 

خواهرم!

می‌شود من و تو هم‌دل و هم‌پیمان شویم و هر گونه استفاده از این حجاب مضحک را بر خویشتن خویش -در وهله‌ی اول- و بر خویشاوندان خود –در مراحل بعد- حرام بشماریم!

می‌شود من و تو داغ درآمدزایی‌هایی از این دست را بر دل دشمن بگذاریم!

سخنم بپذیر...

بیا خودمان را تحریم کنیم!


پ.ن1: در این قسمت از "بیا خودمان را تحریم کنیم!" هیچ از آقایان ننوشتم! و البته که هدفی داشتم!!!

پ.ن2: اولین حقوق رسمی ام به شماره حساب واریز شد! وه که چه لذت بخش است ارتزاق مستقیم از نان جمهوری اسلامی!

۲۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۳:۳۰
ناموس خدا

اول بار چند سالِ پیش دیدمش. در نظرم پدیده‌یِ جالبی آمد که البته نبوغ بشر را می‌رساند!

بعد از آن چند مرتبه‌ای به صرافت افتاده‌ام که خودم نیز بخرمش، اما هر بار بر نفسم نهیب زده‌ام و عهد کرده‌ام با خویشتنم که لذتِ گرداندنِ مهره‌های تسبیح را میانِ انگشتانِ دلم به هیچ نخواهم‌فروخت.

من با خلقتِ صلوات‌شمار مشکل دارم و یقین می‌دانم بویِ تهاجمِ فرهنگی می‌دهد.

لختی اندیشه کن!

از اینکه تو از تسبیح و معنویتِ مطلقی که در چنته دارد، فاصله بگیری و تمهیداتی بیاندیشی مباد که عددی بیشتر ذکر بگویی، چه کسی نفع می‌برد؟!

گیرم که داری صلوات می‌فرستی و حواست هم پرت می‌شود و شمارِ صلوات‌ها از دستت در می‌رود.

چه خواهد شد؟

آسمان که به زمین نمی‌آید!

لذتِ صلوات به این است که ختمِ 14000 صلوات برداری برای ادایِ نذر و روایِ حاجتی! نیت هم بکنی که خودت بر محمد و آلِ محمد -علیهم السلام- درود بفرستی، نه اینکه به بهایِ آش و حلوا و شله‌زرد، عده‌ای را جمع کنی تا در بحبوحه‌یِ غیبت‌هایشان یادی هم از پیامبر و اهلِ بیت –علیهم السلام- بکنند!!!

درمیانِ صلوات فرستادن‌هایت اشتباه کنی و با اینکه حدس می‌زنی مهره یا مهره‌هایی را رد کرده‌باشی، بنا را بر کم بگذاری و درودِ بیشتر و بیشتری را نثارِ حضراتِ آل الله نمایی!

صلوات‌هایت را که گوشه‌یِ دفترچه‌ای می‌نویسی، جمع بزنی و به 14000 که رسید، بر تعدادشان افزوده کنی –محضِ احتیاط- مباد که کم بگذاری در ادایِ دین به خدایت!

و همه‌یِ این‌ها با تسبیح زیباست...




۴۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۱ ، ۰۷:۳۰
ناموس خدا

بهار 1391 – تفرجگاهی در حومه شهر

صدایِ موزیک که آشکارا در فضا پیچیده‌است، نشان از نزدیکیِ محلِ پخشِ آن به کوه دارد.

فردی که از نزدیکیِ آن محل به جمعِ ما مضاف گشته‌است، می‌گوید:

"نوازنده و باندِ صوتی و تجهیزاتِ کامل دارند.مرد و زن با هم‌اند و می‌رقصند و زن‌ها حجاب که نه،اما لچک را کامل از سر برداشته‌اند و ..."

پدر می‌پرسد: "از کجا برق گرفته‌اند؟" و خود پاسخ می‌دهد: " احتمالاً از اتومبیل!"

هنگامِ بازگشت چند لحظه‌ای می‌بینیم این جمعِ مختلطِ بی حیا و غیرت را!

پدر با نگاهی کنجکاوانه در جست‌و‌جویِ پاسخِ سوالِ پیشینِ خود است و نتیجه را اعلام می‌کند:

"از مسجد برق گرفته‌اند!!!"


پ.ن۱: حتی یادآوریِ این خاطره‌یِ تلخ نیز دیوانه‌ام می‌کند!

پ.ن۲: چقدر باید بر خود فشار بیاوریم که بر حسبِ ظاهر قضاوت نکنیم؟!

۴۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۱ ، ۰۷:۳۰
ناموس خدا

در حمایت از موج وبلاگی "حجاب،وقتی زنها مهربانتر می شوند"


این را اسفند ۹۰،جلوی در ورودی یک نمایشگاه بهاره دیدم:

"چادر، مرا به کسی که دوست دارم و دوستم دارد،خواهد رسانید."


آی مسئول مثلاً فرهنگی!

هیچ اندیشیده ای آیا،

که چه می کنی با این جملات بی بدیل قصارت؟!

فرهنگ سازی مثلاً؟!

کدام فرهنگ؟!

کدام حجاب؟!

کدام چادر؟!

تو که فرهنگ این مملکت را در ید قدرت خویش گرفته ای و اندیشه ات تا این حد دون است و حقیر،چه انتظار از مخاطبین تو؟!

تعریف تو از چادر همین است؟!

ابزاری برای شوهریابی؟؟؟

چقدر اهانت؟!

چقدر حقارت؟!

چقدر شقاوت؟!

هفت آسمان حیرت را سیر می کنم که فرداروز چطور در چشمان مادرم نگاه خواهی کرد؟

وایِ من و چادرم با تو و این توهین های هماره ات!

نمی دانی اگر،بدان!

من و دوستانم چادر دوست داشتنی مان را این گونه تعریف می کنیم:

حریم مشکی...

5 متر اقتدار سیاه...

مخروط ناقص مشکی...

انتقام سیلی زهرا...

قامت بلند مشکی...

سنگر هماره مقدس...

قاب مشکی...

تا کور شود هر آنکه نتواند دید!

۲۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۱ ، ۱۷:۳۰
ناموس خدا

در حمایت از موج وبلاگی "حجاب،وقتی زنها مهربانتر می شوند"

خدای خوبم

جایی چیزهایی گفته ای در خصوص آشکار نساختن زینت و جمال،مگر برای محارم،

این هم آدرسش...

" سوره نور،آیه 31 "

خواستم بگویم ظاهراً بعضی ها را از قلم انداخته ای!!!

هرچند می دانم هنگامه وحی خسته نبوده ای!

اما اینها را هم باید به لیستت اضافه می کردی:

پسر دایی...پسر عمه...پسر خاله...پسر عمو...برادر شوهر...شوهر خواهر...شوهر خاله...شوهر عمه...داماد دایی...داماد عمه...داماد خاله...داماد عمو!!!

البته جای یک آیه دیگر هم خالی به نظر می رسد گویا!

که اگر میهمانی یا عروسی باشد،بی خیال نص آیه!!!

همه که باشند،محرم هم می شوند لابد!!!

راستی...

مردان را چون خودت محرمی برایشان نام نبرده ای،

خود را به همه محرم می دانند!

در هر زمان و در هر مکان!

با خود می اندیشم دم اهل کتاب گرم که حداقل کتابشان را تحریف کردند تا هماره این فخر برایشان بماند که آنچه می کنند،مطابق با کتاب الهی است!

-حتی اگر قصدشان فقط فریب عوام باشد!-

ما که هم کتاب داریم و هم سنت،این گونه چراییم؟؟؟


مهم نوشت:

به گمانم بدیهی به نظر می رسد که قصد بنده در این سیاه مشق، "همه" زنان و "همه" مردان نیست!

این لفظ را از آن جهت در اصل متن نیاورده ام تا همه –بدون هیچ استثنایی- رجوعی به خویشتن داشته باشیم و دریابیم در عمل آیا برای خویش محرم سازی کرده ایم یا خیر!!!

فلذا از دوستان تقاضامندم در غلظت فحش های ارسالی،دقت نظر بیشتری مبذول بفرمایند!




۴۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۱ ، ۰۴:۳۰
ناموس خدا

در حمایت از موج وبلاگی "حجاب،وقتی زنها مهربانتر می شوند"

روی سخنم در این سیاه مشق با آنانی است که به ارزش ها پایبندند،

در عین اینکه نمی خواهند در جامعه مرتجع قلمداد گردند.


چند سال پیش برنامه ای در شبکه 1 پخش شد که گزارشی بود از نحوه تولید و فروش مانتو.

مانتوهای تنگ و کوتاه با آستین های آب رفته در سرتاسر فروشگاه موجود بودند و مانتوهای متضاد آنچه شرحش رفت،در انتها و در واقع آن پشت ها!!!

گزارشگر علت را جویا شد و مدیر فروشگاه چنین پاسخ داد که تقاضا برای مانتوهای بلندی که تنگ هم نباشد، بسیار کم است و البته آنکه لزومی نیست در معرض دید مستقیم مشتریان قرار گیرد!

تفاوت در قیمت ها بسیار جالب توجه بود.

مانتوهای دسته اول حدود 20-16 هزار تومان و مانتوهای دسته دوم حدود 35-30 هزار تومان!

که البته دلیل این تفاوت هم به همان بحث عرضه و تقاضا ارتباط می داشت.

حال هیچ می اندیشی اگر من و تو هم که خود را جزء قشر مذهبی جامعه می شماریم،از مانتوهایی چنین استفاده کنیم،همان تقاضا را به چه میزان فزونی بخشیده ایم؟!

به بهانه چادر نمی توان چنین همسویی با کاروان بی حجابی را توجیه کرد!

چادرت اگر همان چادر ساده متعارف باشد،لاجرم جلوباز است و یقیناً این احتمال صفر نیست که مانتوی به مد آمیخته ات گاهی در معرض نگاه نامحرم قرار گیرد.

دست هایت هم مدام زیر چادر نیستند و تو ناگزیری به استفاده از آنها.

حال اگر آستین مانتو کوتاه باشد،تکلیف چه خواهد بود؟

ساق دست را بهانه نکن!

ساق دست تنها آنچه را که باید،از نامحرم می پوشاند،لیک به دست می چسبد و حجم ساعدت را از تیررس هیچ نگاهی خارج نمی گرداند.

مادر (س) –که بهانه خلقت نسوان بود و ناموس خدای سبحان- حتی برای جنازه خویش چنین نگاهی را روا نمی دانست،اگرچه خود وقوف کامل داشت نگاه همان چند نامحرمی هم که بنا بر وصیت خودش مجاز به شرکت در مراسم تشیع پیکر اویند،پاک تر از آن است که بر او دوخته گردد!

حال تو که میراث همان مادری و می دانی شمار آنها که "فی قلوبهم مرض" در حوصله عدد نمی گنجد،چرا خویشتن را از گزند نگاهی چنین مصون نمی داری؟!

آنچه از نظر گذشت،در خصوص مردان هم مصداق می پذیرد.

بزرگوارم...

تو می توانی خوش تیپ باشی اما لباست کوتاه نباشد و به تعبیر امیر قلعه نوعی پیراهن برادر کوچکترت را نپوشیده باشی!

تو می توانی خوش تیپ باشی اما لباست تنگ نباشد و بین دگمه هایش قاب پرانتزی خودنمایی نکند!

تو می توانی خوش تیپ باشی اما لباست چراغ نباشد و زننده ترین رنگ های جعبه مداد رنگی ات را انتخاب نکنی!

تو می توانی خوش تیپ باشی اما لباست آستین مناسبی داشته باشد و بازوهایت را –که الحق تهوع آورند!- از نامحرم بپوشانی!

همه آنچه معروض افتاد،تذکاری بود در باب اینکه "باید کاری کرد"!،اما "چه باید کرد"؟

در کلامی مختصر شاید بشود گفت: "آب در آسیاب دشمن نباید ریخت."

بیا به اندازه سهم خودمان تقاضا را برای البسه ای چنین کاهش دهیم،شاید که به همین اندازه عرضه هم سیر نزولی یابد.

وقتی مانتوی تنگ و آستین کوتاه پوشیدی و با چادر و ساق دست توجیهش کردی،فرداروز نمایش مانتوی زیبایت، چادر و ساق دستت را توجیه خواهد کرد.

وقتی لباست -آنقدر که شایسته است- گشاد و بلند نباشد،فرداروز –به بهانه قاعده تن بودن- تنگ و کوتاه خواهد شد.

و این انحراف است!

یقین بدان دشمنی که شبیخون فرهنگی را سالها پیش از این آغاز کرده است،انحراف تو -جوان مذهبی این مملکت شیعی- را در رأس برنامه های خویش دارد،تا ولو به بهانه حجاب پول بریزی به کام دشمن و شکمش را روزاروز فربه تر کنی!

بیا هم گام و هم نفس شویم و استفاده از هر گونه پوشاک و البسه ای را که به سست شدن پایه های ارزشی مان می انجامد،تنها بر شخص خود تحریم کنیم.

شاید در نگاه خرد این گام بسیار کوچک باشد و بدون تأثیر،اما در مقیاس کلان بسیاری از میزان تقاضا می کاهد.

عرضه انبوه این گونه کالاها،راه را برای آنانی هموار می سازد که پای ایمانشان در این مسیر می لغزد.

بگذار نباشد که نپوشند!!!

در جامعه امروزین ما بسیارند مذهبی هایی که شاید به این دلیل که از سوی دیگران مورد تمسخر و استهزاء قرار نگیرند که مرتجع اند و عقب مانده،از همان لباس هایی استفاده می کنند که تولید دشمن است و در زمره سفارش های دین نمی گنجد.

تنها یک لحظه اندیشه کن کاهش روزاروز آستین ها می توانست آیا انجام پذیرد،اگر در همان مقطع زمانی ابتدایی ورود چنین کالاهایی به بازار –با تحریم های شخصی- تقاضا را به حداقل ممکن می رساندیم تا هم عرضه بیش از اندازه سال های آتی را مانع شویم و هم موجب کوتاه و کوتاه تر شدن مدام آستین ها نگردیم؟

بیا خودمان را تحریم کنیم!


پ.ن1: این نخستین گام است.گام های بعدی با موضوعات دیگر،انشاالله در پست های آتی...

پ.ن2: بزرگواران عنایت دارند که "قاب پرانتزی" تعبیری است اغراق گونه!هر گونه لباسی که تن در آن آزاد نباشد، در زمره تنگ محسوب می گردد.

پ.ن3: این نخستین باری است که قصد دارم این حرف مانده در گلو را بازگو کنم:آقایان محترم!لطف بفرمایید بحث پوشش را در رابطه با خودتان جدی بگیرید!بنده به شخصه چندین بار –هم در مذهبی(نما)ها و هم در غیر مذهبی ها- چیزهایی دیده ام و واکنشم تنها این بوده است که به طور کاملاً آنی و بدون ذره ای تردید یا چشمانم را بسته ام و یا نگاهم را به سویی دیگر چرخانده ام!بماند که چقدر هم به لحاظ روحی بهم ریختم!باور بفرمایید ما هم آدمیم و نامحرم البته!

پ.ن4: آقایان ایراد نکنند که پ.ن3 در خصوص بانوان هم مصداق می پذیرد.عنایت دارید که بنده حرفم را در هزار و یک لفافه بیان کردم و اصل قضیه بسیار قبیح تر از آن است که بشود در دنیای واژه ها معادلی برایش یافت!!! لذا یقین بدانید به طور 100% نخواهید دانست چه می گویم!آنچه که در پ.ن3 ضرب سخن من است، -به دلیل تفاوت های ساختاری پوشش زن و مرد- ابداً در بانوان امکان پذیر نیست.اینکه برخی پوشش های بانوان موجب آزار آقایان می گردد،سخنی است صحیح،لیک این موضوع به هیچ وجه ارتباطی به این پست ندارد.(روی سخنم با...)لطفا در کامنت ها چنین اعتراضی را مطرح نفرمایید که وارد نیست!

۶۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۱ ، ۰۳:۳۰
ناموس خدا