می‌خواهمـ زن باشمـ

شیعه‌نامی هستمـ ، میراثــــــِ زهرا، که زن استــــــ و ناموسِ خدا

می‌خواهمـ زن باشمـ

شیعه‌نامی هستمـ ، میراثــــــِ زهرا، که زن استــــــ و ناموسِ خدا

می‌خواهمـ زن باشمـ

دنیــاى فاسـدِ غـــرب خـواســت بـروزِ زن را، شخصیتِ زن را در روش‌هاى غلط و انحرافى که همراه با تحقیرِ جنسِ زن است، به زور به ذهنِ دنیا فرو کند. زن براى این‌که شخصیتِ خودش را نشان بدهد، بایستى براى مردان چشم‏‌نواز باشد. این شد شخصیت براى یک زن؟! بایستى حجاب و عفاف را کنار بگذارد، جلوه‏ گرى کند تا مردها خوششان بیاید. این تعظیمِ زن است یا تحقیرِ زن؟ این غربِ مستِ دیوانه‌ی‏ از همه جا بی‌خبر، تحتِ تأثیر دست‌هاى صهیونیستى، این را به عنوان تجلیل از زن علم کرد؛ یک عده هم باور کردند. عظمتِ زن به این نیست که بتواند چشمِ مردها را، هوسِ هوسرانان را به خودش جلب کند؛ این افتخارى براى یک زن نیست؛ این تجلیلِ زن نیست؛ این تحقیرِ زن است. عظمتِ زن آن است که بتواند حجب و حیا و عفافِ زنانه را که خدا در جبلّت زن ودیعه نهاده‌است، حفظ کند؛ این را بیامیزد با عزتِ مؤمنانه؛ این را بیامیزد با احساسِ تکلیف و وظیفه؛ آن لطافت را در جاى خود به کار ببرد، آن تیزى و برندگى ایمان را هم در جاى خود به‌کارببرد. این ترکیبِ ظریف فقط مال زن‌هاست؛ این آمیزه‌ی‏ ظریفِ لطافت و برندگى، مخصوص زن‌هاست؛ این امتیازى است که خداى متعال به زن داده‌است.

ولی امرم،امام خامنه‌ای (حفظه الله)
-----------------------------------------------
این وبلاگ کهفِ دلتنگی های من است.
این‌جا حرف‌هایی را می‌نگارم که مرا به تعالی برساند و امید که سایرین را نیز! هرمِ این نگاره‌ها شاید قندیل‌های جهل و غفلت را ذوب بتواندکرد...
"می‌خواهم زن باشم"
آن‌گونه که "زهرا" بود...
و این آرمانِ من است!

آن‌چه گذشتــــــــ
لطفـــــ دارد خواندنشان

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرهنگ» ثبت شده است

یک زمانی روزگار طوری بود که آدم بالاجبار باید از ذوق می‌کرد که فلان هنرپیشه سینما یا تلویزیون ازدواج کرد! حالا که ازدواج‌ها کمی افزایش یافته، بازار بچه‌دار شدن‌ها داغ است!!! حالا از چپ و راست می‌شنویم که فلانی مادر شد و بهمانی پدر. اسم بچه‌هایشان هم آن‌قدر عجیب و غریب است که اگر از قبل ندانی بچه دختر است یا پسر، از روی اسم یقیناً نتوانی‌فهمید!!!

اما...

همه‌ی این‌ها به کنار!

این با افتخار اعلام کردن بارداری‌ها چه صیغه‌ای است دیگر؟!!!

عکس‌های روی جلد با شکم برآمده و دست روی کمر یا شکم دیگر چه معنایی دارد؟!!!

اولین بار تقریباً سه ماه پیش بود که همسرم رفت داخل سوپر برای خرید و من در پیاده‌رو منتظر بودم. برای این‌که بی‌کار نباشم، مجله‌های کیوسک روبه‌روی مغازه را نگاه می‌کردم. وقتی زنی را دست به کمر در کنار شوهرش دیدم، اول شک کردم! ولی آن‌قدر برایم عجیب بود که کاملاً خم شدم تا تیتر را دقیق ببینم. دیدم و مطمئن شدم! دیدم و قفل کردم!

یعنی تا این حد بی‌حیایی؟؟؟

خیلی زشت است!

آی وزیر فرهنگ ... کجایی؟!

نمی‌بینی مگر؟

این‌ها عناصر فرهنگ‌اند دیگر!

کاری بکن...

البته جسارت است.

زحمت نشود خدای ناکرده!

 

 

 


+ اصلاً در تصورم نمی‌گنجد که روزی بخواهم عکسی دو نفره از خودم و همسرم در اینترنت یا فضای مجازی منتشر کنم! واقعاً نمی‌فهمم این خیل عظیم آدم‌ها که این‌گونه می‌کنند، هدفشان چیست! دیدن چنین عکس‌هایی از دوستانم بیشتر حالم را بد می‌کند، تا آدم‌های مثلاً معروف!

++ آزمون‌های من و خواهرم به شکل‌های مختلف پیش می‌رود، اما هم‌چنان ملتمس دعا هستیم.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۴ ، ۱۸:۰۰
ناموس خدا

خیلی نگذشته‌است.

خیلی نگذشته‌است از روزگاری که آن‌چه پای زنان را می‌پوشاند، شلوار بود!

نمی‌دانم از چه زمانی شروع شد اما سرعت فراگیری بسیار بالایی داشت این ساپورت لعنتی!!!

فکر نمی‌کنم اشتباه کرده‌باشم اگر بگویم اوایل کسی که ساپورت می‌پوشید، لزوماً باید از قماش جوانان سانتی مانتال می‌بود. اما حال مدت‌هاست نه آن جوانان مصداق می‌پذیرد و نه سانتی مانتال! حالا مدت‌هاست که زنان در سنین متفاوت ساپورت‌های تنگ به تن می‌کنند و پوشیدنش هم مذهبی و غیرمذهبی نمی‌شناسد. ناگفته نماند اصل سخنم روی شلوارهای تنگ و چسبان است و نه فقط ساپورت. شلوار سوارکاری، غواصی، لوله‌تفنگی و ... همه در یک مجموعه قرار می‌گیرند.

این که چه‌طور یک زن حاضر می‌شود بین این همه مظهر جمال در وجود خود، ران و ساق پایش را به عرصه‌ی تماشا بگذارد، بحثی جدا می‌طلبد؛ اما من سؤالم این‌جاست آن‌ها که حجاب زیبنده‌ی وجودشان است، چرا به چنین خفتی تن می‌دهند؟!

هدف از این به ساز دشمن رقصیدن چیست واقعا؟! بی‌شک دشمن بیش از آن‌که به انحراف بیش از پیش جوان منحرف بیاندیشد، به انحطاط جوان پای‌بند به ارزش‌های دینی اصرار بیشتری دارد. این همان چیزی است که فهم باید گردد، ولی کجاست عقل؟؟؟

دوست خوبم

دشمن را خوشحال نکن.

به قهقرا رفتن حیثیت وجودی‌ات برای امروزی بودن بهای بسیار گزافی است. نکن! این کار را با خودت نکن!

نخری اگر، نپوشی اگر، دشمن را قوی‌تر نمی‌کنی. به تولید بیشتر این شلوارهای ناجور راغب‌ترش نمی‌کنی.

پس بیا یک‌دلانه جایگاه والای شرافتمان را فریاد کنیم.

بیا حداقل ما که حجاب را بر خویش پسندیده‌ایم، از این تولیدات استفاده نکنیم.

بیا خودمان را تحریم کنیم!




+ تحمل دوری تو سخت است...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۳ ، ۱۸:۰۰
ناموس خدا

        

چند سال پیش همراه تعدادی از خواهران جلسه‌ای داشتیم با یکی از نمایندگان مشهد در مجلس شورای اسلامی. جلسه به صورت پرسش و پاسخ پیش رفت تا این‌که رسید به پذیرایی نهار آقای نماینده. جلسه هم‌چنان ادامه داشت و نهار را توزیع کردند. پذیرایی که تمام شد، یکی از دوستان اعتراض کرد که: "آقای فلانی! کوکاکولا؟؟؟ شما دیگر چرا؟!" ما البته تازه حواسمان جمع مارک نوشابه شد!!! جناب نماینده خندید و گفت: "حق با شماست، ولی من که این‌ها را نخریده‌ام!" دوست ما ادامه داد که: "اصل شما هستید که باید رعایت کنید. من که به خدمه گفتم برایم نوشابه نگذارید، اما از اول نباید خریداری می‌شد."

بحث نوشابه به هر ترتیبی بود، گذشت.

آقای نماینده و دو نفر همراهشان مابین صحبت‌ها قاشقی هم به دهان می‌بردند و اصرار می‌کردند که "بفرمایید، از دهان می‌افتد." ما مانده‌بودیم که تا آقایان حضور دارند، چه‌طور بفرماییم؟!!! ما که انتهای اتاق بودیم و از دید ایشان خارج، چند قاشقی به مصیبت خوردیم، اما نگاهمان افتاد به یکی از خواهران که روبه‌روی آقایان نشسته‌بود و البته پوشیه داشت!!! کمی گذشت تا این‌که آقایان از رو رفتند و گفتند: "ما می‌رویم بیرون تا شما راحت باشید!" بعد از خروج ایشان دوستمان پوشیه را زد بالا و همراه بقیه مشغول خوردن شد.

پوشیه!

به زعم من استفاده از هر نوع پوششی که جلب توجه کند، جایز نیست. وقتی یک پوشش عرف نباشد، چه فرقی می‌کند که شال با عرض کم از یک وجب باشد یا پوشیه؟! این را یک استاد عفاف و حجاب نیز تصدیق کردند.

خود من وقتی یک خانم با پوشیه می‌بینم، بیش‌تر به او نگاه می‌کنم تا یک خانم با حجاب کامل اما معمولی! دوستی دارم که می‌گفت: "وقتی کسی خانمی را با پوشیه می‌بیند، هم به چشم‌هایش دقیق می‌شود و هم با خود فکر می کند که زیر این روبند چه چهره‌ای مستتر است!" و راست هم می گفت.

یک بار در خیابان بودم و خانمی با پوشیه رد می‌شد. دو پسر –که از ظاهرشان می‌شد به وجناتشان پی برد- وقتی از کنار خانم رد شدند و از نیم‌رخ او را دیدند، شنیدم که خندیده و به هم گفتند: "دماغ را ببین!!!"

فتأمل...




+ حکمت این همه عروسی در دهه‌ی فاطمیه چیست واقعاً؟! ما که الحمدلله دعوت نشده‌ایم، اما بسیار می‌شنوم در این خصوص!

++ این‌جا




بعدنوشتــــــــــ :

مشکلی در زندگی شخصی‌ام پیش آمده که برای رفع و به خیر گذشتنش به دعای همه‌ی دوستان نیاز دارم. لطفاً به هر کس که می‌شناسید دلش پاک است و پیش خدا آبرو دارد، از جانب من التماس دعا بگویید.

همگی خیر ببینید ان‌شاءالله...


۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۰۰
ناموس خدا

به پارچه‌فروشی‌ها که داخل شوی و سراغ قواره‌های چادری را که بگیری، تورهای طرح‌داری را نشانت می‌دهند و می‌گویند "مدل‌هامان این‌هاست"! و تو در حیرت می‌مانی که حجاب برتر، این است آیا؟! این‌ها را که حجابی باید تا خودشان را بپوشاند!

آن‌چه جالب می‌نماید این است که نام این قسم چادرها را عنوان "چادرهای مجلسی" آدرس می‌دهد! عنوانی که به غایت مضحک است!

خواهرم!

وقتی به محفل جشن و سرور می‌روی، لباست و آرایشت (که از نگاه نامحرم پنهانش نمی‌کنی)، نیازِ افزون‌تری دارد به استتار، آن‌وقت اگر چادرت –بیرونی‌ترین حجابت- هم تور باشد و ابداً ساتر نباشدت، پوشیدنش آیا تمسخر‌ خودت نیست؟ تمسخر خدا نیست؟

دلت را به چه خوش کرده‌ای؟!

که چادر را از سر نیانداخته‌ای؟!

در منتهای دلت هم آیا این پنج متر تور را، "چادر" نام می‌نهی؟!

 

این وصف روزگار ماست!

و من نمی دانم تا کی باید از مواردی چنین سخن گفت و با "تهاجم فرهنگی" توجیهش کرد!

پس جایگاه عقل کجاست در این میانه؟!

مگر می‌شود تمامت این فاصله از دین را –که روزاروز به درازایش افزوده می‌گردد- به حساب جهل نسبت به حقیقت نوشت؟!

مگر می‌شود فریاد "وا اسلاما" سر داد و از تهاجم فرهنگی نالید، اما باز هم خریدهایی چنین کرد و در خوش‌بینانه‌ترین حالت ممکن هدیه هایی از این دست را به دیده‌ی منت نهاد؟!

مگر می‌شود...؟!

نکته‌ای هست درخور اذعان و آن این‌که منظور از تورهای طرح‌دار، اولین مدل‌های این سری از چادر نیست! چادرهای طرح‌داری که فقط طرح داشتند و طرحشان هم با نخ مشکی ساده روی چادر نقش بسته‌بود. نه نازک و بدن نما می نمودند و نه براق بودند که جلب توجه بکنند. چادری هم اگر بخواهد ذیل عنوان "چادر طرح‌دار" به عنوان پوشش مطرح شود، لابد باید همین‌گونه باشد که تمام خصوصیاتش، ویژگی‌های همان چادر ساده و دوست‌داشتنی خودمان باشد، ولو طرح‌دار!

حجابی غیر از این اگر بخواهد جای چادر را بگیرد، ما –مردتر از تمام مردان روزگار- در مقابلش صف آرایی خواهیم کرد و نخواهیم گذاشت میراث حضرت مادر به یغمای عدم برود!

 

خواهرم!

می‌شود من و تو هم‌دل و هم‌پیمان شویم و هر گونه استفاده از این حجاب مضحک را بر خویشتن خویش -در وهله‌ی اول- و بر خویشاوندان خود –در مراحل بعد- حرام بشماریم!

می‌شود من و تو داغ درآمدزایی‌هایی از این دست را بر دل دشمن بگذاریم!

سخنم بپذیر...

بیا خودمان را تحریم کنیم!


پ.ن1: در این قسمت از "بیا خودمان را تحریم کنیم!" هیچ از آقایان ننوشتم! و البته که هدفی داشتم!!!

پ.ن2: اولین حقوق رسمی ام به شماره حساب واریز شد! وه که چه لذت بخش است ارتزاق مستقیم از نان جمهوری اسلامی!

۲۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۳:۳۰
ناموس خدا

اول بار چند سالِ پیش دیدمش. در نظرم پدیده‌یِ جالبی آمد که البته نبوغ بشر را می‌رساند!

بعد از آن چند مرتبه‌ای به صرافت افتاده‌ام که خودم نیز بخرمش، اما هر بار بر نفسم نهیب زده‌ام و عهد کرده‌ام با خویشتنم که لذتِ گرداندنِ مهره‌های تسبیح را میانِ انگشتانِ دلم به هیچ نخواهم‌فروخت.

من با خلقتِ صلوات‌شمار مشکل دارم و یقین می‌دانم بویِ تهاجمِ فرهنگی می‌دهد.

لختی اندیشه کن!

از اینکه تو از تسبیح و معنویتِ مطلقی که در چنته دارد، فاصله بگیری و تمهیداتی بیاندیشی مباد که عددی بیشتر ذکر بگویی، چه کسی نفع می‌برد؟!

گیرم که داری صلوات می‌فرستی و حواست هم پرت می‌شود و شمارِ صلوات‌ها از دستت در می‌رود.

چه خواهد شد؟

آسمان که به زمین نمی‌آید!

لذتِ صلوات به این است که ختمِ 14000 صلوات برداری برای ادایِ نذر و روایِ حاجتی! نیت هم بکنی که خودت بر محمد و آلِ محمد -علیهم السلام- درود بفرستی، نه اینکه به بهایِ آش و حلوا و شله‌زرد، عده‌ای را جمع کنی تا در بحبوحه‌یِ غیبت‌هایشان یادی هم از پیامبر و اهلِ بیت –علیهم السلام- بکنند!!!

درمیانِ صلوات فرستادن‌هایت اشتباه کنی و با اینکه حدس می‌زنی مهره یا مهره‌هایی را رد کرده‌باشی، بنا را بر کم بگذاری و درودِ بیشتر و بیشتری را نثارِ حضراتِ آل الله نمایی!

صلوات‌هایت را که گوشه‌یِ دفترچه‌ای می‌نویسی، جمع بزنی و به 14000 که رسید، بر تعدادشان افزوده کنی –محضِ احتیاط- مباد که کم بگذاری در ادایِ دین به خدایت!

و همه‌یِ این‌ها با تسبیح زیباست...




۴۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۱ ، ۰۷:۳۰
ناموس خدا

بهار 1391 – تفرجگاهی در حومه شهر

صدایِ موزیک که آشکارا در فضا پیچیده‌است، نشان از نزدیکیِ محلِ پخشِ آن به کوه دارد.

فردی که از نزدیکیِ آن محل به جمعِ ما مضاف گشته‌است، می‌گوید:

"نوازنده و باندِ صوتی و تجهیزاتِ کامل دارند.مرد و زن با هم‌اند و می‌رقصند و زن‌ها حجاب که نه،اما لچک را کامل از سر برداشته‌اند و ..."

پدر می‌پرسد: "از کجا برق گرفته‌اند؟" و خود پاسخ می‌دهد: " احتمالاً از اتومبیل!"

هنگامِ بازگشت چند لحظه‌ای می‌بینیم این جمعِ مختلطِ بی حیا و غیرت را!

پدر با نگاهی کنجکاوانه در جست‌و‌جویِ پاسخِ سوالِ پیشینِ خود است و نتیجه را اعلام می‌کند:

"از مسجد برق گرفته‌اند!!!"


پ.ن۱: حتی یادآوریِ این خاطره‌یِ تلخ نیز دیوانه‌ام می‌کند!

پ.ن۲: چقدر باید بر خود فشار بیاوریم که بر حسبِ ظاهر قضاوت نکنیم؟!

۴۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۱ ، ۰۷:۳۰
ناموس خدا

در حمایت از موج وبلاگی "حجاب،وقتی زنها مهربانتر می شوند"


این را اسفند ۹۰،جلوی در ورودی یک نمایشگاه بهاره دیدم:

"چادر، مرا به کسی که دوست دارم و دوستم دارد،خواهد رسانید."


آی مسئول مثلاً فرهنگی!

هیچ اندیشیده ای آیا،

که چه می کنی با این جملات بی بدیل قصارت؟!

فرهنگ سازی مثلاً؟!

کدام فرهنگ؟!

کدام حجاب؟!

کدام چادر؟!

تو که فرهنگ این مملکت را در ید قدرت خویش گرفته ای و اندیشه ات تا این حد دون است و حقیر،چه انتظار از مخاطبین تو؟!

تعریف تو از چادر همین است؟!

ابزاری برای شوهریابی؟؟؟

چقدر اهانت؟!

چقدر حقارت؟!

چقدر شقاوت؟!

هفت آسمان حیرت را سیر می کنم که فرداروز چطور در چشمان مادرم نگاه خواهی کرد؟

وایِ من و چادرم با تو و این توهین های هماره ات!

نمی دانی اگر،بدان!

من و دوستانم چادر دوست داشتنی مان را این گونه تعریف می کنیم:

حریم مشکی...

5 متر اقتدار سیاه...

مخروط ناقص مشکی...

انتقام سیلی زهرا...

قامت بلند مشکی...

سنگر هماره مقدس...

قاب مشکی...

تا کور شود هر آنکه نتواند دید!

۲۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۱ ، ۱۷:۳۰
ناموس خدا

در حمایت از موج وبلاگی "حجاب،وقتی زنها مهربانتر می شوند"

خدای خوبم

جایی چیزهایی گفته ای در خصوص آشکار نساختن زینت و جمال،مگر برای محارم،

این هم آدرسش...

" سوره نور،آیه 31 "

خواستم بگویم ظاهراً بعضی ها را از قلم انداخته ای!!!

هرچند می دانم هنگامه وحی خسته نبوده ای!

اما اینها را هم باید به لیستت اضافه می کردی:

پسر دایی...پسر عمه...پسر خاله...پسر عمو...برادر شوهر...شوهر خواهر...شوهر خاله...شوهر عمه...داماد دایی...داماد عمه...داماد خاله...داماد عمو!!!

البته جای یک آیه دیگر هم خالی به نظر می رسد گویا!

که اگر میهمانی یا عروسی باشد،بی خیال نص آیه!!!

همه که باشند،محرم هم می شوند لابد!!!

راستی...

مردان را چون خودت محرمی برایشان نام نبرده ای،

خود را به همه محرم می دانند!

در هر زمان و در هر مکان!

با خود می اندیشم دم اهل کتاب گرم که حداقل کتابشان را تحریف کردند تا هماره این فخر برایشان بماند که آنچه می کنند،مطابق با کتاب الهی است!

-حتی اگر قصدشان فقط فریب عوام باشد!-

ما که هم کتاب داریم و هم سنت،این گونه چراییم؟؟؟


مهم نوشت:

به گمانم بدیهی به نظر می رسد که قصد بنده در این سیاه مشق، "همه" زنان و "همه" مردان نیست!

این لفظ را از آن جهت در اصل متن نیاورده ام تا همه –بدون هیچ استثنایی- رجوعی به خویشتن داشته باشیم و دریابیم در عمل آیا برای خویش محرم سازی کرده ایم یا خیر!!!

فلذا از دوستان تقاضامندم در غلظت فحش های ارسالی،دقت نظر بیشتری مبذول بفرمایند!




۴۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۱ ، ۰۴:۳۰
ناموس خدا
چندی پیش حسب اتفاق فرصتی پدید آمد تا بعد از مدت ها سراغ رسانه ملی بروم.شبکه گردی(!) می نمودم که برنامه ای در شبکه قرآن توجهم را جلب کرد.

گلهای زندگی!

میهمانان،کودکانی حدوداً 6 – 5 ساله بودند با لباس هایی متحدالشکل که در دختران بسیار جالب توجه بود.

بلندای مانتوها گاهاً به زیر زانو می رسید.اکثر مقنعه ها بالاتنه را به طور کامل پوشانیده و البته بسیار هم مزاحم آزادی عمل دستها بود.بعضاً قسمت دور سر مقنعه ها به حدی گشاد بود که یک دست کامل زیر چانه ها جای می گرفت،اما تل حجاب جزئی از این یونیفرم مذهبی (!) بود تا موها را بپوشاند!

پوشش در پسران هم چندان چنگی به دل نمی زد!

بعضاً بلوزهایی بلند و ناموزون که به قاعده دو تن ظرفیت داشتند با سرشانه های افتاده و آستین های بلند و یقه های چند ضلعی!!!

تأسف خوردم به حال جامعه ای که حجاب را باید این چنین مفتضح اشاعه گر باشد!

وقتی دین -آن هم برای دختران- می گوید 9 سال،چرا باید کودک 6 – 5 ساله را این گونه با حجاب آشنا کرد؟آن هم با لباس هایی که نه تنها هیچ جذابیتی ندارند،بل اندیشه قطعاً نادرستی را در ذهن جستجوگر او خواهند نشاند!

مگر صرفاً رنگ شاد می تواند باور کودک را چنان نسبت به حجاب عمیق کند که بعدها رخنه ای در آن راه نیابد؟!

این گونه نمی شود فرهنگ سازی کرد!

این فرهنگ قطعاً مهلک است!

فرهنگی که حجاب را بیشتر محدودیت معرفی کند تا مصونیت،کدام زیر ساخت جامعه را می تواند رنگ بهبود بخشد؟!

شبکه قرآن می خواهد برنامه ای دینی داشته باشد اما فرهنگ دین را به قهقرا می برد!

بیماردلان بسیارند برای سوء استفاده از فرهنگی که بخواهد این چنین نادرست به جامعه تزریق شود!

اما...

اما...

اما...

بیشینه درد من جای دیگری است!که وقتی دیدم،نگاهم بر صفحه تلویزیون خیره ماند!

رنگ چادر خاله بهار!

قهوه ای...

روزی دیگر خاکستری...

و البته یک روز هم مشکی!

من فقط اینها را دیدم و نمی دانم رنگ های دیگری هم در این ابتکار بدیع شریک بوده اند یا خیر!

دلیلش را نمی فهمم!

صدفی را که تنها و تنها مشکی اش زیباست،خراش انداختن با این رنگ ها چرا؟!

که چه بگوییم؟

اصلاً چرا بگوییم؟

همه حیثیت چادر بر باد می رود وقتی بازیچه دنیای رنگ هایش کنیم.

در جبهه های نبرد هم محیط را به شیوه و البته رنگی می سازند که برانگیزاننده کمترین میزان توجه دشمن باشد.

و این مهم در این وانفسای شبیخون فرهنگی،برای چادر –این سنگر هماره مقدس- چرا نه؟!

توهین نکن خاله بهار!

به من و چادرم توهین نکن!

فرکانس جیغ هایت را اگر کمتر کنی،صلابت بیشتری اگر به صدایت بدهی،همان اندک آرایش صورتت را اگر حذف کنی،می شوی یک خاله خوب و دوست داشتنی!

اما چادر با رنگ هایی چنان،نه!

دل کوچکم را به تازیانه اهانتی چنین شکنجه نکن!

حداقل به حرمت آن چادر خاکی در آن کوچه تنگ که به آسمان می رسد...

توهین نکن خاله بهار!





عموعزت!

ما را به تلویزیون دیجیتال با چندین شبکه و کیفیت برتر نیازی نیست!

تلویزیون سیاه و سفید دو شبکه ای هم رضایت ما را کفایت است،اگر...

دین را به سخره نگیرد!


پ.ن1: قهوه ای و خاکستری رنگ خاک را نشان نمی دهند،لیک کوچه ها جملگی بنی هاشم اند!چادر باید مشکی باشد که اگر تاریخ تکرار شد،خاک نشانی باشد تا همگان فهم کنند شدت ضربه را بر بدنی نحیف...

پ.ن2: یاد چادر های رنگی آزاده نامداری هم به خیر(البته شر!) زغال سنگی و قهوه ای

پ.ن۳: عمرها می گذرد و خون دل ها می خوریم برای اقناع مردمان عالم که ایران و ایرانی با پایبندی به ارزش هاست که قد برافراشته و بر تارک جهان می درخشد.یک نفر اما که حتی معلوم نمی کند شیفته چیست!-از راه رسیده یا نرسیده-چوب حراج می زند به تمامت عقیده مان! دین نداری،شرف نداری،حیا نداری،فطرت هم نداری خانم فراهانی؟!

۶۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۰ ، ۲۰:۳۱
ناموس خدا
بارقه نگاشتن این مقاله برنامه "جدال در سینما" بود در آمفی تئاتر دانشکده مهندسی دانشگاه فردوسی مشهد در تاریخ 8/10/1389!(آدرس دهی دقیق یعنی این!!!)

آن روز حرف های زیادی در باب فرهنگ و سینما داشتم که پشت تریبون مجال گفتنش نبود،بماند که چشم های بسیاری بنده را می پایید!!!

ادامه مطلب،ادامه و تکمیل شده همان حرف هاست...


پ.ن۱: روز سینما که تبریک ندارد،دارد؟!

پ.ن2: 14 شهریور ماه دقایقی چند در منزل،میزبان دوستی بودم که از تاریخ 6/4/1387 (دقیقاً روز کنکورم) تا به آن روز ندیده بودمش!شعف زاید الوصفی همخانه دلم گشت،شاید چون از میان دوستان دبیرستانم معرفت بیشتری نسبت به سایرین دارد،گرچه در همان دوران بارها و بارها بواسطه شوخ طبعی فوق العاده اش،جیغ مرا درآورده بود!!!معرفتش را از آن جهت بسیار دوست می دارم که مدت هاست جمعه های تهی از انتظار مرا با پیامک های امام زمانی اش آذین می بندد و این بسیار نیکوست!

پ.ن۳: پست "نیمه پنهان من" به دلیل خطای بنده در نزدن تیک "ثبت موقت و عدم نمایش در وبلاگ" به اشتباه رونمایی شد!حال آنکه ضمن اذعان به کامل نبودن دل نگاشته،باید عرض کنم همچنان حرم بی حرم!!!لذاست که "التماس دعا"های دوستان را از راه دور اجابت می کنم!!!امید که ببخشاید و ببخشایند این حقیر را...

۳۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۰ ، ۱۹:۳۱
ناموس خدا
کسی آرام می آید

نگاهش خیس عرفان است

قدم هایش پر از معنا

دلش از جنس باران است

کسی فانوس بر دستش

به سان نور می آید

امید قلب ما روزی

ز راه دور می آید...

میلادش مبارک


پ.ن1: قرار بر این بود که در روز عید سعید مبعث با پستی در قالب طنز در خدمتتان باشم،اما از آنجا که روز بی اشک و مصیبت برایم به عرصه ناممکنات پهلو می زند،زمان به روز شدن و نیز قالب پست تغییر کرد.شاید اگر روزی پژمردگی روانم نیکوتر از حال اکنونم بود،همان پست –که کامل است و آماده ظهور- به محضرتان عرضه گردد.

پ.ن2: امید آن دارم که روز میلاد قائم (عج) در سال جاری برایم به نیکویی سپری گردد،به جبران نیمه شعبان سال گذشته ام که تماماً به اشک گذشت!!!تعداد آنان که با رجوعی به تقویم می توانند دانست جریان چیست،از یکی دو تن تجاوز نمی کند و همین بسیار نیکوست!

پ.ن3: 21 و 22 تیر ماه،زمان برگزاری مرحله کشوری المپیاد علمی – دانشجویی است و "ف.آ" عزیزم یکی از شرکت کنندگان این آزمون.استدعایی است عاجزانه از همه بزرگواران که برای توفیقش دستی به دعا بردارند.از خدا که پنهان نیست،از شما چه پنهان که در صورت اجابت دعایتان،معده بنده و چند تنی دیگر از دوستان بابت میزبانی ضیافت شام "ف.آ"،بسیار خرسند خواهند گشت!!!

پ.ن4: در تمام این روزها که حالم اصلاً خوب نبود و آتش دل را به آب دیده خاموش می نمودم،تمامت این آرزو مدام از دلم می گذشت که کاش طلای گنبدش تنها گامی نزدیک تر بود!

پ.ن5: مرا حاجتی در زندگی است که شدیداً برایم حیاتی می نماید.بر سرم منت می نهید اگر برای برآورده شدنش،دستی به آسمان برآرید.

قسمت دوم پست در ادامه مطلب،دل نگاشته ای است در رابطه با عفاف و حجاب...

مطالعه بفرمایید.امید که مقبول افتد...

۱۰۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۰ ، ۱۳:۳۰
ناموس خدا

در حمایت از موج وبلاگی "حجاب،وقتی زنها مهربانتر می شوند"

حرفهایم،محکوم به حبس ابد در سینه ام

حرفهایم...

آه حرفهایم...

من دوست می دارمش چادرم را،

همان سنگرم،

همان ملجأ عفت خواهرم،

همان ستر پهلوی بشکسته مادرم،

و لیکن بر شما گوئیا سنگین است.

گر هست،

چشم هاتان به سر اندازه یک لحظه ز من برگیرید،

که ریحانه است وصف من...

ریحانه آفرینش.

ظلمت چادر من به سر اندازه یک قطره خون گر سرخ شود،

"عند ربهم یرزقون" می شوم.

می شوم آنچه که درباره من بسرایند،

شعری از جنس بلور...

من حماسه سازی بی بدیل می شوم،

صد افسوس آنکه لابلای برج های سیمانی شهر،مجالی برای خلسه عشق نیست.

اینجا حماسه بدعت است،

لایق زباله دانی تاریخ.

و اینک...

"بأی ذنب قتلت"

ترانه زندگی بی آغاز است.

برای آن قربانی در بطن مادر

برای کودک نزاده "مروه"

برای کودک نزاده "نورا"

برای...

"مروه" و "نورا" بیش از آنکه مادر باشند،نماد مادرند.

نماد آن مادر که پاره جانش می شود فدای ایمانش.

و این تراژدی عشق است...

سخن به درازا گفتم شاید.

لیک غرض آن بود که بگویم...

بگویم اگر مادرمان سیلی خورد،

پس از قرن ها تکرار تلخ،

امروز چادرمان باید ذهن فرسوده تاریخ را شستشو دهد.

حجاب،انتقام سیلی زهراست در آن پس کوچه های سرد،

در آن بن بست های کور،

اگر باور کنیم...


۱-اینم شعری که قولش رو داده بودم.نظر کارشناسی یادتون نره.

۲-این روزها بابت مسئله ای دلم خیلی گرفته.دارم نابود میشم!برام دعا کنید.

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۸۹ ، ۰۶:۵۰
ناموس خدا