می‌خواهمـ زن باشمـ

شیعه‌نامی هستمـ ، میراثــــــِ زهرا، که زن استــــــ و ناموسِ خدا

می‌خواهمـ زن باشمـ

شیعه‌نامی هستمـ ، میراثــــــِ زهرا، که زن استــــــ و ناموسِ خدا

می‌خواهمـ زن باشمـ

دنیــاى فاسـدِ غـــرب خـواســت بـروزِ زن را، شخصیتِ زن را در روش‌هاى غلط و انحرافى که همراه با تحقیرِ جنسِ زن است، به زور به ذهنِ دنیا فرو کند. زن براى این‌که شخصیتِ خودش را نشان بدهد، بایستى براى مردان چشم‏‌نواز باشد. این شد شخصیت براى یک زن؟! بایستى حجاب و عفاف را کنار بگذارد، جلوه‏ گرى کند تا مردها خوششان بیاید. این تعظیمِ زن است یا تحقیرِ زن؟ این غربِ مستِ دیوانه‌ی‏ از همه جا بی‌خبر، تحتِ تأثیر دست‌هاى صهیونیستى، این را به عنوان تجلیل از زن علم کرد؛ یک عده هم باور کردند. عظمتِ زن به این نیست که بتواند چشمِ مردها را، هوسِ هوسرانان را به خودش جلب کند؛ این افتخارى براى یک زن نیست؛ این تجلیلِ زن نیست؛ این تحقیرِ زن است. عظمتِ زن آن است که بتواند حجب و حیا و عفافِ زنانه را که خدا در جبلّت زن ودیعه نهاده‌است، حفظ کند؛ این را بیامیزد با عزتِ مؤمنانه؛ این را بیامیزد با احساسِ تکلیف و وظیفه؛ آن لطافت را در جاى خود به کار ببرد، آن تیزى و برندگى ایمان را هم در جاى خود به‌کارببرد. این ترکیبِ ظریف فقط مال زن‌هاست؛ این آمیزه‌ی‏ ظریفِ لطافت و برندگى، مخصوص زن‌هاست؛ این امتیازى است که خداى متعال به زن داده‌است.

ولی امرم،امام خامنه‌ای (حفظه الله)
-----------------------------------------------
این وبلاگ کهفِ دلتنگی های من است.
این‌جا حرف‌هایی را می‌نگارم که مرا به تعالی برساند و امید که سایرین را نیز! هرمِ این نگاره‌ها شاید قندیل‌های جهل و غفلت را ذوب بتواندکرد...
"می‌خواهم زن باشم"
آن‌گونه که "زهرا" بود...
و این آرمانِ من است!

آن‌چه گذشتــــــــ
لطفـــــ دارد خواندنشان

جنون نوشت (2)

شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۱، ۰۵:۴۴ ق.ظ

جنون نوشت 1

هوا گرم باشد اگر یا سرد،

ما درون سوراخ لانه هامان می خزیم، تا خویش را از گزند در امان داریم!

پنجره های دو جداره...

عایق های یونولیت...

چوب کاری های داخلی...

انرژی خانه ها را هدر نمی دهند!

این را هم داخل پرانتز بگویم آقا،

خانه های ما، هیاهوی بیرون را نیز به داخل نشت نمی دهند!

حتی صدای تو را...

آن روز که خواهی آمد!

جنون نوشت 2

دست هایم که به آسمان قد می افرازند،

امید استجابت دعایی به تمنا از خدا خواسته می گردد:

"اللهم عجل لولیک الفرج"

من اما به عمق مکان خیزش این دعا می اندیشم در منتهای دلم!

تا بسنجم غلظت صداقتم را در حقیقت این سخن که:

"از ته دل برای ظهورت دعا کرده ام آقا! "

آقایی که حتی به رویم نمی آورد منت نهادن وظیفه ام را بر سرش!

جنون نوشت 3

نامردی ما را می بینی آقا،

که دعای سلامتی ات را با سوز دل می خوانیم، اما...

چشمانت را از اشک به خون نشانده ایم

و قلبت را از درد در فشار!

هر بار که دعای فرج خواسته اند، خوانده ایم:

"اللهم کن لولیک..."

و نفهمیده ایم که وقتی عمل نیست، سلامتی ات دعا نمی خواهد!

با این همه اما –بی هیچ دعا برای ظهورت-

خویش را منتظِر منتظَر نام نهاده ایم!

جنون نوشت 4

واژه به واژه ندبه را که به جانم می ریزم،

می بینم من چقدر از مفاهیم دعا فاصله دارم!

ندبه باید معرفت افزا باشد، اما...

دعا به آخر که می رسد،

"یا ارحم الراحمین" هم که بر زبان جاری می گردد،

همه خوانده ها را به طاق نسیان می سپارم!

من که سهم او را از نجوایم هیچ کرده ام!

جنون نوشت 5

روزها به شب می انجامند و شب ها به روز،

و در این تعقیب و گریز مدام، خلاء هیچ حضوری در فهم نمی آید.

قصه شوم عادت، همین جاست که فریاد می شود!

عادت به درازای تلخ انتظار...

جمعه های دل اما...

طنین "أنا المهدی" را کم می آورد!


پ.ن۱: چندی است گرد رخوتی ناگزیر اینجا پاشیده شده است! به گمانم رسید شاید جنون نوشتی از جنس حضرت موعود (عج) بتواند مرا از خواب این غفلت بیدار کند!

پ.ن۲: فردا دو ساله می شوم! :)




نجواها  (۴۲)

سلام عزیزم وب جالبی داری.
حتما به وب من سر بزن وبا نظر زیبات منو راهنمایی کن .حتما بیا منتظر نظرت هستم .
اگر مایل با تبادل لینک هستی منو با نام وبم بلینک وبگو با چه نامی لینکت کنم .
به امید دیدار بای


سلام
ممنونم از نظر لطف شما.
خدمت می رسم و نظرم را عرض می کنم.
۰۸ مهر ۹۱ ، ۰۹:۱۲ پسر شهید محمد نیکزاد
سلام
خدا خیرت بده.
کاش ما میتونستیم خودمونو به شهدا ثابت کنیم.
درست دیر امدم ولی امدم بمونم............
برام دعا کنید توی این راه موفق بشم
یاحق


سلام
مدتهاست رویت نمی شوید!
انشاالله خدا قوتتان دهد.
فقط یه چیز میشه گفت :

ز گرد و خاک جهان بوی فتنه می اید... وقته جنگیدن داره نزدیک میشه!

راستی
پدیده ی شاندیز ، خوب یا بد؟
بروزم!


حالا به نظرت ما جزء کدوم دسته ایم؟!!!
پدیده که مال پولدارهاست!ما هم که کارتن خوابیم!!
خدمت می رسم.
سلام
خداقوت
چقدر از خودم خجالت میکشم مخصوصا تو فرازهای دعای ندبه...حس میکنم دارم دروغ میگم!!!
التماس دعا.


سلام
دروغ نیست اما فاصله بسیار داریم!
دور شده ایم اما راه را گم نکرده ایم!
و این امید ماست...
گفتم که روی ماهت از ما چرا نهان است؟
گفتا تو خو حجابی ورنه رخم عیان است....
باید عاقلانه منتظرش باشیم وگرنه عاقبت ماهم عاقبت کوفیان است.
واقعا عالی بود عزیزم,حق یار.


قطعا اون دسته از کوفیانی که در مقابل حسین صف کشیدن!
ممنونم از نظر لطفت دوست خوبم...
سلام
بر دل نشست آنچه از سر جنون نوشته بودی

با اجازه در حریم دلم ثبت شدی


سلام
خوشحالم...
خواهش می کنم.
ما همه مجنونیم
هرکسی به گونه ای
هرکسی به دنبال یک عشقی ست ...

یه چیزی رو رک بگم
ناراحت نشو می دونم که نمیشی....
نگذار دل نوشته هایت را جلوی چشم نامحرمان
بگذار قشنگی اش پنهان بماند برای خودت ..

هرکه را اسرار حق آموحتند
مهر کردند و دهانش دوختند


فاطمه عزیزم...
ناراحت شدن نداره!
با حرفت موافقم اما من قبلا به یه جنبه دیگش فکر کرده بودم و با یه دلیل دیگه نمی خواستم دوباره جنون نوشت بذارم.ولی خب گرد رخوت بدجوری اذیتم می کرد.
خداوکیلی خودم چه حالی می کنم با جنونم!!!
جنس درد این حرف ها بدجور با جنس درد های من یکیست


جنون...فراتر از درد است!
اسمش را عوض کن!
درمان را می شناسی؟!
بسیار زیبا نوشتی رفیق...
پای ثابت نوشته هایت شدم!


در وب ساقی اسمت رو دیدم اما متاسفانه نمی شناسمت.
از نظر لطفت ممنونم و خوشحالم که بعد از این اینجا می بینمت.
۰۹ مهر ۹۱ ، ۱۷:۴۷ امین قاسمی فر
با دیرکرد تاخیر منتظر حضور و نظرتان هستم.
یا علی


نظری هم برای جنون نوشت ما می دادید،بد نبود!
خدمت می رسم.
من و ساقی آشنایی دیرینه ای با هم داریم...
امیدوارم دوستی ما هم ادامه دار باشه...



انشاالله...منم دوست دارم که اینطور بشه.
از بچه های فردوسی هستی؟
۱۰ مهر ۹۱ ، ۱۵:۵۲ تو را من چشم در راهم...
سلام
قشنگ بود و جنون امیز
تولد دو سالگیت هم مبارک
ببین چقدر توی این دوسال نوشته هات و صد البته اندیشه هات رشد کرده.
بذری بود که درختش کردی. هر درختی ثمر نمیده و صدالبته درخت میوه رسیدگی می خواد
مواظبش باش....



سلام عزیزم
چند روزه می خوام بیام پیشتون...هی نمیشه!
ببخشید...
بابت تولد هم ممنونم.نسبت به اول وبلاگ که خیلی فرق کردم.خودم هم حسش می کنم.به قول شما کاش مواظبش باشم.
سلام رفیق
حرفی نیست
کاش این جنون های ادواری ،دائمی شود...
کاش...



سلام عزیز دل
پاتک...پاتک...پاتک!
جنون من ادواری نیست!
ادعایی بر دائمی بودنش ندارم اما...مدتهاست که جنون نوشت بخشی از نوشته های دل من است!
اینجا نبودنش فقط به حکم ضرورت است!
جنون نوشت 6:
در های و هوی شهر
روزی را هم برای شادی های نداشته مان گذاشته ایم
اسم تو هم می اید در آن روز:
نیمه شعبان!

جنون نوشت7:
نمی دانم وقتی که می آیی
از میان این همه دود و دم
خواهم یافت بوی پیراهنت را
یوسف زهرا!؟

جنون نوشت 8:
مرا ببخش که خوشی هایم را با دوستانم تقسیم می کنم
در دانشگاه
و بیقراری هایم را برای تو می آورم
در جمکران!

جنون نوشت 9:
شکایتی ندارم از نیامدنت،نبودنت...
اشکال از منه! اگه لایق باشم خودت دعوت به دیدارم می کنی.
"ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست"

جنون نوشت 10:
"گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی"
شاید از همین جهته که به چاه فراموشی انداختنت یوسف من!

1.جنونش ما را نیز گرفت.شطحیاتی نگاشتم.
2.با این کار...نسبت به پست شما...جسارت کردم؟
اگر اینگونه است...: پوزش!

دردمند و سربلند.
یاحق


سلام
جنونتان دائمی باد!
جنون نوشت های شما هم زیباست...مخصوصا جنون نوشت 7
جسارت؟؟؟چرا باید اینگونه باشد؟؟؟
جنون نوشتن در ادامه جنون نوشت های من کمک است به هویت این جنون...
سپاس
سلام بر ناموس خدا ...
باز دل ها را لرزاندی ازین لرزش قلمت ..
طیب الله انفسک !


سلام جامانده عزیزم
لرزش دلت را به حساب پاکی اش بنویس...نه لرزش این قلم!
سلام چطوری؟
باز اخبار جدید دارم برات! این یکی رو که اگه بشنوی سکته مغزیه رو زدی! همونطور که من زدم!الن حالم خرابه ناجور

هر دم از این باغ بری میرسد! افتضاح جدید استان قدس در عرصه ی فرهنگ!

در مورد هزینه ی میلیاردی آستان قدس برای تهیه ی یک فیلم مستند توسط یک بازیگر چیزی شنیده اید؟
کسی که در کارنامه ی خود حتی یکبار هم فیلمی نساخته است
دو میلیون تومان بابت هر دقیقه فیلم به او پرداخت شده
پس از اتمام کار نیز مستند با هزینه ای بالغ ابر یک میلیارد تومان از وی
خریداری میشود
درباره ی تجهیز دفتر او توسط استان قدس چیزی شنیده اید؟
نظر سهیل کریمی و محمد حسین جعفریان دو مستند ساز انقلابی و متعهد در این باره
در
وبلاگ مجاهد313
http://mojahede313.blogfa.com/post-402.aspx
و من الله التوفیق
یا علی


سلام مجاهد خوبم
کشته منو این بازار گرمی هات!!!
خدمت می رسم.
مبارک..


تولد دو سالگی ام؟!
ممنون
ظهور آقا خیلی نزدیک است، خیلی...
من اما آن را دور می کنم با اعمالم!
و با زبانم تنها، "تعجیل در فرج" را می خوانم
ولی ته دلم شاید می گویم: آقا لااقل یه کم ، فقط یه ذره ها...! یه کوچولو دیرتر !
تا من آماده شم!
آخه آقا من اگه آماده نباشم که شما یار ندارید!!!!!!!!!!
پس صبر کنین آماده شم بعد زود بیاین!!!!!!!!
اماما... خودتان انتظارتان را روزیم کنید. من بی عرضه ام انگار!


جسارت مرا ببخشید اما ظاهرا شما خیلی مجنونید.
این جنون را قدر بدانید...به هر کسی نمی دهندش!
فاصله حرف تا عمل بسیار زجرآور است.
عاشششششششششششششششششششششششقتم
بازم میام فعلا باید برم


باش تا اموراتت بگذره!!!هه هه
اینجانب نیز شما را دوست می دارم و دیدار مجددتان را خواهانم...دعا بفرمایید!
حالا اصلا پستم رو خوندی یا نه؟!!!
میگه:جمعه ها رو دوست ندارم،مخصوصا غروبشو،خیلی دلگیره.
میگم:آره،غربتش از ....
میپره وسط حرفمو میگه:کاش جمعه ها هم "عشق ممنوعه" رو نشون میداد./

سکوت....

دوست من،
چه زیبا نوشتی آنچه که بر ما می رود!


دقیقا!
پارسال توی یکی از پستهام یه پ.ن داشتم با موضوعی مشابه جریان تو!
اون مربوط به انتظار جمعه به بهانه پخش ستایش بود!
ممنونم از نظر لطفت عزیزدلم...
۱۵ مهر ۹۱ ، ۱۸:۲۸ تو را من چشم در راهم...



قابلی نداشت ها!
من حرف دلم رو زدم...
۱۵ مهر ۹۱ ، ۱۹:۰۵ امین قاسمی فر
با گفتمانی متفاوت البته کوتاه با عنوان مملکت گل و بلبل است!
منتظر حضور گرم و نظر سازنده تان هستم!
التماس دعا
یا علی


خدمت می رسم اما شما هم اصلا به دلتان بد راه ندهید!!!
۱۶ مهر ۹۱ ، ۲۱:۱۷ دعوت شهدا
دوستان ره رو شهدا ،اردوی زیارتی سومار(منطقه عملیاتی مسلم ابن عقیل)از تهران چهارشنبه بعد از ظهر(91/7/19) تا جمعه شب .همراه با رزمندگان دفاع مقدس وفعالان جبهه فرهنگی.نیایید از دست دادید!در صورت تمایل(برادران وخواهران)با شماره 09386561904(اسدی)تماس حاصل فرمایید.


سپاس
۱۷ مهر ۹۱ ، ۰۳:۱۸ مهتاب برره
قشنگ نوشتی . البته به نظر من صداشون به گوش هر که لایق باشه میرسه . ربطی به عایق خانه نداره !!! تو خودتو نگران نکن :) حتما خواهی شنید
ضمنا حال مادرت چطوره ؟ خودت خوبی ؟


ممنونم.
فریاد "انا المهدی" باید به گوش همه برسه اما ما پنبه ای از جنس دنیادوستی توی گوشهامون گذاشتیم.
مامان خوبن شکر خدا...خودمم خوبم الحمدلله.
ممنونم عزیزدل...
نه من شریف درس میخونم...


چه با کلاس!
موفق باشی بانو...
آخ که چقدر به موقع بود رفیق...

حالم خیلی گرفته این روزها. چطور می شود رضایت امام را جلب کرد؟

بازی با کلمات نیست. جدی میگم. دنبال یه راهم...


نوش جونت...!!!
من فکر می کنم مشکل ما فراموشی حضور امامه.اینکه ما باور نداریم امام غائب،هست!پیشنهاد می کنم به روشهای مختلف این رو به خودمون یادآوری کنیم.حتی اگه شده با تنظیم آلارم گوشی!!!
اولش شاید مضحک باشه که یه بچه شیعه از این طریق باید یاد امامش بیفته،اما بالاخره باید از یه جایی شروع شه.
همین که آلارم گوشی یادآوری کنه:"داری چکار میکنی؟امامت از همین لحظه ی تو راضی هست یا نه؟" غنیمته!
۱۸ مهر ۹۱ ، ۱۶:۰۸ همراه عشق همراه زندگی
از نوشته های مذهبی و خوبتون استفاده بردم.

همیشه سرباز دین باقی بمانید.



سرباز دین؟؟؟
دعای خوبی است اما من خیلی خیلی خیلی با این عنوان فاصله دارم!
۱۸ مهر ۹۱ ، ۱۸:۳۳ امین قاسمی فر
سلام. خداقوت


سلام و سپاس
۱۸ مهر ۹۱ ، ۱۹:۲۰ امین قاسمی فر
با سلام. با نقد دولت نهم و دهم با عنوان "احمدی نژاد دیگر توان اداره کشور را ندارد!"
در خدمتم.
التماس دعا
یا علی


سلام
خدمت می رسم.
۱۹ مهر ۹۱ ، ۱۲:۴۲ سید محمدرضا
قلبم درد گرفت!
نه
گمانم این دردها هم مثل خیلی چیزها تصنّعی اند
من از لاف زدن خسته شدم
تو چی؟


تصنع در درد که راه ندارد هیچ،با جنون کلا بیگانه است.
نوشته های من یعنی ما گاه گاهی یاد حضرت موعود (عج) هستیم و صد البته جنون مربوط به همان گاه هاست.
اگر مثل خیلی ها از یک عشق افلاطونی نسبت به منجی می نوشتم،شاید تصنع می بود.من اصلا خود را در این حد نمی بینم که ادعایی داشته باشم.
این نوشته ها هم فقط دوری مرا از امام زمانم گواهی می دهند و گواه مدعایی نیستند.
کاش بفهمید...
سلااااااااااام
چطوری رفیق؟ ایدکم الله

مخلصیم نـــــــــــــــاجور

در ضمن
با

شعار جدید "کله گنده های سیاست" و "کوتوله های سیاست نفهم" = «سوء مدیریت و ناکارآمدی دولت»
برووووووووووووووووووووووووووووووووووووزم!


اینم مال تـــــــو!


سلام مجاهد خوبم
چه تحویل می گیری...کلی مشعوف شدم.
ما هم دربست مخلصتیم.
خدمت می رسم.
۲۰ مهر ۹۱ ، ۱۱:۵۸ میلاد طالبی1373
خسته نباشید


درمانده نباشید.
۲۰ مهر ۹۱ ، ۲۰:۰۶ سید محمدرضا
سلام محبّ حضرت صاحب
غرض از تصنع، درد قلبی بود که اول کار لافش را زدم نه نوشته های پرمحبت شما
و لاف ها همان سیاهه های حیاط خلوت طوبی است
تو چی را هم بی ادبانه خطاب به حضرت صاحب نوشتم نه جسارت به شما
بابت ادبیات شلخته ای که موجب سو برداشت شد عفو فرمایید

( در باب صادقانه نبودن لاف های طوبی هم از قبل معترف به تقصیر هستیم)
در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگ دهن آلوده ی یوسف ندریده


سلام بزرگوار
من محب حضرت صاحب نیستم!(گفته ام تا به اکنون!)هنر عاشقی من حب جنون ناعاشقی اوست...همین و بس!
اسمش ادبیات شلخته نیست...شاید تکلفی در کلامتان که از سطح ادراک من خارج است،برای معرفی اش کافی باشد.
صادقانه نبودن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من که رسما قید کرده ام نوشته هایتان بسیار پسندیدم و شکی هم در صداقتش ندارم!
یک جا برداشت اشتباه است و مسئله به راحتی حل می شود.اینجا که علنا موضوع را گفته ام،بحث را پیچیده نکنید خواهشا...
وات ایز کلاس!!!!؟
کلاس نداره درد داره!!!


ایت ایز گود...
وری گود...

درد رو ولش کن!
همون کلاسش رو نگه دار!
سلام سیما
دلم تنگ شده
برای دال دال .....


سلام عزیز دلم
برای دال دال دلت تنگ شده؟!
من که هزار بار بهت میگم دال دال!
خب تو هم بگو.
الان برات یه اس خوشگل می فرستم(لبخند)
۲۲ مهر ۹۱ ، ۱۶:۳۱ مـصــطــفـــا
اشتباه گرفتید خواهرم! بنده جنون ادواری که هیچ، جنون لحظه ای هم ندارم!
اما حکم ظاهری شما مبنی بر جنونم را نفهمیدم از کجا نشأت گرفته! می شود بفرمایید؟!
راستی مدتی پیش کامنتی با این متن در وبلاگم گذاشتید: "بنده وب شما را با وب یک بنده خدای دیگر اشتباه گرفتم و موضوعی در رابطه با یکی از پستهایتان را انجا مطرح کردم!"
اما نه آن موضوع را بازنشر نمودید و نه نشانی دادید تا بروم آنجا نظرتان را بخوانم. اگر لطف بفرمااید ممنون می شوم.
التماس دعای مخصوص
یا زهرا (سلام الله علیها)


مجنون نیستید؟!
جنون از لابلای واژه ها و نوشته هایتان می بارد!
این جنون زیباست و دوست داشتنی...یاد موعود است دیگر...همین که خیلی هم در زندگی ماشینی غرق نیستید،یعنی پیروزی!
راستش را بخواهید الان خیلی دقیق یادم نیست اما کلیاتش را خدمتتان عرض می کنم،هرچند آن وب اشتباهی را به یاد ندارم!
حاجتتان روا...
۲۳ مهر ۹۱ ، ۱۶:۱۱ امین قاسمی فر
با سلام. با گفتمان وحدت ملی در میان دانشجویان ارزشی منتظر حضور و شرکتتان در بحث هستم.
تشکر
یا علی



سلام
خدمت می رسم.



آخ چه چسبید!(نیشخند)
از طرف منم دو تا بچسبون خواهر!
امان از قصه ی شوم عادت .....

مجنونه این حرفای قشنگتم آبجی جوون ...
منم به روزم و منتظرت


امان...
مجنون باش رفیق...این جنون خوب است.
خدمت می رسم.
عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم، بنویسم
که چرا لحظه ى باران نرسیده ست؟
و هرکس که در این خشکى دوران به لبش جان نرسیده ست
به ایمان نرسیدست و غم عشق به پایان نرسیدست



دلم خیلى براى وبت تنگ شده بود
اما یک جور تعلل بیجا هم وبلاگم را به سکون وا داشته و هم از دوستان مجازى غافل
از این به بعد بیشتر مزاحممتان خواهم شد
اینکه شما و امثال شما هستید دلگرمى است براى من و امثال من که ادامه دهند رسالت مجازی شان را


تو همون بارونی هستی که وبش "زیر باران" بود و جاد رو می شناخت؟!
آدرس که نذاشتی بانو.
ممنون از نظر لطفت...انشاالله بعد از این زیاد می بینمت.
از بودنت در اینجا خوشحال میشم.
۲۸ مهر ۹۱ ، ۱۲:۲۸ مردان نبرد
بسیار عالی‌ست...مرحبا...


سپاس از نظر لطف شما.
سلام ، ممنون از لطفتون اگه ممکنه من رو به اسم " تنهای اول...هیچکس همراه نیست!!!‏ " لینک کنید و بگید شما رو به چه اسمی لینک کنم؟

‏"‏التماس دعای فرج‏"‏


سلام
بنده که لینکتان کرده ام.
یعنی آن سه علامت تعجب اینقدر مهم است؟!!!
چشم.
خدمت می رسم و عرض می کنم.

نجوا کن

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی