جنون نوشت 1
هوا گرم باشد اگر یا سرد،
ما درون سوراخ لانه هامان می خزیم، تا خویش را از گزند در امان داریم!
پنجره های دو جداره...
عایق های یونولیت...
چوب کاری های داخلی...
انرژی خانه ها را هدر نمی دهند!
این را هم داخل پرانتز بگویم آقا،
خانه های ما، هیاهوی بیرون را نیز به داخل نشت نمی دهند!
حتی صدای تو را...
آن روز که خواهی آمد!
جنون نوشت 2
دست هایم که به آسمان قد می افرازند،
امید استجابت دعایی به تمنا از خدا خواسته می گردد:
"اللهم عجل لولیک الفرج"
من اما به عمق مکان خیزش این دعا می اندیشم در منتهای دلم!
تا بسنجم غلظت صداقتم را در حقیقت این سخن که:
"از ته دل برای ظهورت دعا کرده ام آقا! "
آقایی که حتی به رویم نمی آورد منت نهادن وظیفه ام را بر سرش!
جنون نوشت 3
نامردی ما را می بینی آقا،
که دعای سلامتی ات را با سوز دل می خوانیم، اما...
چشمانت را از اشک به خون نشانده ایم
و قلبت را از درد در فشار!
هر بار که دعای فرج خواسته اند، خوانده ایم:
"اللهم کن لولیک..."
و نفهمیده ایم که وقتی عمل نیست، سلامتی ات دعا نمی خواهد!
با این همه اما –بی هیچ دعا برای ظهورت-
خویش را منتظِر منتظَر نام نهاده ایم!
جنون نوشت 4
واژه به واژه ندبه را که به جانم می ریزم،
می بینم من چقدر از مفاهیم دعا فاصله دارم!
ندبه باید معرفت افزا باشد، اما...
دعا به آخر که می رسد،
"یا ارحم الراحمین" هم که بر زبان جاری می گردد،
همه خوانده ها را به طاق نسیان می سپارم!
من که سهم او را از نجوایم هیچ کرده ام!
جنون نوشت 5
روزها به شب می انجامند و شب ها به روز،
و در این تعقیب و گریز مدام، خلاء هیچ حضوری در فهم نمی آید.
قصه شوم عادت، همین جاست که فریاد می شود!
عادت به درازای تلخ انتظار...
جمعه های دل اما...
طنین "أنا المهدی" را کم می آورد!
پ.ن۱: چندی است گرد رخوتی ناگزیر اینجا پاشیده شده است! به گمانم رسید شاید جنون نوشتی از جنس حضرت موعود (عج) بتواند مرا از خواب این غفلت بیدار کند!
پ.ن۲: فردا دو ساله می شوم! :)