محرم و صفر هم
دارد به پایان نزدیک میشود،
اما حدیث روضهها همچنان باقی است...
آقایان شاید ندانند، اما خانمها
به حتم بسیار آشنا هستند با آنچه بعد از مدتها این قلم را به نوشتن واداشتهاست.
روز اربعین فرصتی دست داد تا
بعد از نماز صبح میهمان منزل شهیدی باشم تا در روز آخر روضهشان من نیز سهمی ببرم.
اول زیارت عاشورا قرائت شد و بعد هم سخنرانی که الحق خوب بود و من تمام صحبتها
را گوش دادم. بعد از چند دقیقه گفتند حاجآقا فلانی آمده و ایشان هم سخنرانی
کردند. من هم که بهخاطر کمخوابی، بی حوصله! این یکی را دیگر گوش ندادم! بالاخره
این سخنرانی هم تمام شد و بعد از زیارت اربعین به روضه رسیدیم.
کنار من دو خانم نشستهبودند که
از حرفهایشان مشخص بود خواهر هستند. یکی از اینها از همان اول روضه –بدون اینکه
روضهخوان حرف خاصی بزند یا ذکر مصیبتی بگوید- گریههایش را شروع کرد. گریه که چه
عرض کنم، نعرههایش را!!!
من ماندهبودم آدم -خیلی هم که
مذهبی و دلشکسته باشد- باید بفهمد روضهای که در آن تفکر نباشد، مفت نمیارزد!
اشک ریختن برای امام حسین(ع) بسیار باارزش، قبول. اما اگر فقط اشک ریختن مهم
بنماید و پشتوانهی فکری در پی نباشد، به ناکجاآباد راه خواهیمیافت. روضه که میخوانند،
اول باید خوب گوش بدهی، اول باید در اعماق ذهنت بسوزی و خاکستر شوی، بعد اشک بریزی
و سرانجام همهی اینها نباید نعره سر بدهی! این چه رسم مسخرهای است که انگار هر
که بلندتر گریه کند، حب بیشتری نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) دارد؟! نه! اصلاً
اینگونه نیست. اهل بیت پیرو نیاز دارند، نه فقط گریهکن! این مهم نیز با تفکر و
تعمیق در سیره آنان به دست میآید. و این را خیلیها نمیفهمند! از جمله مداح همان
مراسم که دقیقاً گفت: "امروز میخواهم بلند بلند گریه کنید"!!!
+ مانتوی سبز رنگی دارم که با
ساق و مقنعهی سبز میپوشمش. سرپرست خوابگاه چند هفته پیش گفت: "شبیه خانم
ملکی آفتاب شرقی شدهای!"
++ اواخر شهریور بود و سر مزار
بودیم. هنگام بازگشت ناگهان چشمم به سنگ قبری افتاد و نام مرحوم را خواندم، اما
خشکم زد! همکلاسی اول راهنماییام بود!!!