مثال نقض برای یک قضیه شرطی!!!
سریالی هست که بسیار دوست می داری اش.تمامی قسمت ها را هم دنبال کرده ای و حالا فقط قسمت آخر مانده است.
حساس ترین مسابقه فوتبال است.بازی در زمان قانونی و وقت اضافه به نتیجه نرسیده و حالا فقط پنالتی ها مانده است.
چندین سال درس خوانده و تلاش کرده ای و حالا دقیقاً در جلسه آزمون نهایی قرار داری.
مدت ها کوشش و پژوهش کرده ای تا پایان نامه ات را به اتمام برسانی و حالا فقط تحویل به استاد مانده است.
سال ها انتظار کشیده ای تا تکلیف حج را ادا کنی و حالا دقیقاً لحظه ای است که می خواهی کعبه را به چشم ببینی!
سکانس 2
در ریاضیات قضیه شرطی را این گونه تعریف می کنند: p => q
بدین معنا که: "اگر گزاره p برقرار باشد،آن گاه گزاره q نیز درست خواهد بود."
و نیز گفته می شود: "مثال نقض مثالی است برای رد یک گزاره شرطی که در فزض صدق می کند و در حکم نه.
اینها همه اما چه ارتباطی دارد به من و تو؟!
سکانس 3
تصور کن در یکی از حالات سکانس 1 قرار داری و به ناگاه ندای یاری طلبانه مهدی را می شنوی که در هستی طنین می افکند.
چه می کنی؟!
همه شرایط اضطراری زندگی را وا می نهی و به سوی موعود می شتابی یا حتی به قدر آنی لبیک را به تعویق می اندازی؟
از دست رفتن این آخرهای زندگی را حسرتی عمیق می پنداری یا بازماندن از عاشورای حسین زمان را در عرصه نینوای روزگار؟
انصاف پیشه کن.صادق باش و به نفس خود پاسخ گوی!
سکانس 4
اگر گزاره p زندگی چنین بگوید:
"وقتی نام موعود که می آید،اشک می ریزیم!(البته در جمع افزون تر نسبت به کنج انزوا!!!)
وقتی رسالت های منتظر امام را که برمی شمارند،در نهایت اعتماد به نفس سر تکان می دهیم!
وقتی از عاقبت یاری نرساندن به حضرت صاحب سخن می رانند،دست حسرت بر پیشانی می زنیم!
وقتی "ما اهل کوفه نیستیم" را چنان بلند فریاد برمی آوریم که گویی حنجره بیشتر دریده شده را پاداشی در انتظار است!
وقتی..."
آن گاه گزاره q زندگی خواهد گفت:
"در هر کدام از شرایط سکانس 1 که قرار بگیریم،لبیک به ندای موعود را اوجب می شماریم."
مثال نقض این قضیه شرطی اما همین جاست!
P برای بسیاری برقرار است،اما q تنها برای 313 نفر!
حالا تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
سکانس 5
نوشتم تنها برای خودم و خودت!دقیقاً من و تو!
من که یک نفرم،اما مخاطبی که تو باشی،چند نفری؟!
ایراد نکن که آنچه خواندی،چندان هم مصداق نمی پذیرد!
حساب کن،313 تنها به ازای 5 / 6 میلیارد!
دانسیته را ثابت هم که بگیری،فکر می کنی از این 313 نفر،به خوانندگان این سیاه مشق چقدر می رسد؟!!!
در پی حساب و کتاب نباش!صد البته که این توزیع ابداً یکنواخت نیست!
نوشتم تنها برای آنکه فاصله میان ادعا و عمل را در زندگی فردی مان به دست انصاف سنجش بسپاریم.
بدانیم کدام ابزار برای اندازه گیری فاصله ای چنین،بیشتر به کارمان می آید:
ریزسنج؟!
کولیس؟!
خط کش؟!
متر؟!
...
پ.ن1: خودم هم نمی دانم چرا این نوشته،آمیزه ای بود از ریاضیات و فیزیک و شیمی و معارف و ادبیات!!!(که خمیرمایه هماره نوشته های من است!)
پ.ن2: عزا شدن شادی مان اگرچه بسیار سخت بود و تلخ،لیکن برکاتی هم داشت که ستودنی است و سپاس گزاردنی!بخش اعظم برکات،خانوادگی است و قابل گفت،نه!فقط کاش بشود قانوناً ثابت کرد اهمال مسئولین را در اداره برق و شهرداری و گمرک!
پ.ن3: خدای خوبم!خدای خوب تر از خوبم!ما خسته نمی شویم از دعا و از اشک نیز! "امن یجیب مضطر اذا دعاه و یکشف السوء" مریض هامان را تو شفا بخش و دل هامان را قرار نیز!
تنها همه انتظار داریم از تو!
و چه خوب ادای منتظر بودن را درمی آوریم!