گناه من،نگاه تو...
وقتی تو دلتنگ تر به دلتنگ شدن منی،
وقتی تو دلتنگ تر از من به منی،
این گونه می شود که خودت،زندگی ام را به سمت عاشقانه نگاشتن سوق دهی.
این بار عاشقانه ام را برای تو،با چنان دردی می نگارم که خود،حال خویشتنم را نمی فهمم!
اما...
این بار این درد،درد جسم است،
هرچند که روحم را نیز شدیدا می آزارد،
که چرا درد جسم باید مرا به یاد تو اندازد؟!
که چرا درد جسم باید خاطرم را به گذشته بازگرداند؟!
مرا چه شده است که چنان از تو دور افتاده ام که یک اتفاق باید به عاشقانه نگاشتن واداردم؟!
چه بود آن اتفاق و چه بود حاصلش برایم؟!
وضو ساختن را برایم دشوار نموده ای خدا
و به قامت ایستادن در نماز را نیز!
رکوع را درد افزون تری بخشیده ای،
و بیشینه درد را در سجده قرار داده ای!
سر بر خاک که می نهم،
نهایت عبودیت خویش را که نشان می دهم،
درد تا عمق جانم رسوخ می کند!
آنجاست که زبانم "سبحان ربی الاعلی و بحمده" می گوید و ته دلم "العفو"!
"العفو" می گویم،
شاید که ببخشایی ام!
نمی دانم کدامین گناه،چنین تاوانی را برایم به دنبال داشت،
اما...
می دانم هر چه بود،مرا از تو،مهربانم،دور کرد!
و تو باز هم آن سخت ترین راه را برای نزدیک تر ساختنم به خودت برگزیده ای!
آنچه هست،از من به من نزدیک تر تو!
و آنچه باید،از تو به تو نزدیک تر من!
به دنبال آن گناه می گردم خدا
لیک بین دو گناه سرگردان مانده ام که کدامیک تو را ناخوش تر آمده است!
یاری ام می کنی بیابمش؟!
شاید که کاهش درد شدیدم را سبب شود!
شاید که حداقل مرهمی باشد برایش!
اما...
مهربان معبودم
من دردهایی این چنین را نمی خواهم!
مرا همان دردها خوش است که نگاهت درمانش بود!
همان نگاهی که تحمل را بر من آسان می نمود!
اکنون این منم،
به دنبال یک گناه...
به دنبال یک نگاه...
پ.ن۱: مشکل جسمی ام دیروز پس از ۱۳ سال برایم تکرار شد،با شدتی بیشتر البته!
پ.ن۲: برای کاهش دردهایم دعا کنید!همان قطره خلوص در نماز هم از میان رفته است،درد مجال ظهورش نمی دهد!
من دعا میکنم ولی با دعای گربه سیاه بارون نمیاد.
انشاالله...
تو که گربه سفیدی!!!
هه هه
ممنون که دعا می کنی