می‌خواهمـ زن باشمـ

شیعه‌نامی هستمـ ، میراثــــــِ زهرا، که زن استــــــ و ناموسِ خدا

می‌خواهمـ زن باشمـ

شیعه‌نامی هستمـ ، میراثــــــِ زهرا، که زن استــــــ و ناموسِ خدا

می‌خواهمـ زن باشمـ

دنیــاى فاسـدِ غـــرب خـواســت بـروزِ زن را، شخصیتِ زن را در روش‌هاى غلط و انحرافى که همراه با تحقیرِ جنسِ زن است، به زور به ذهنِ دنیا فرو کند. زن براى این‌که شخصیتِ خودش را نشان بدهد، بایستى براى مردان چشم‏‌نواز باشد. این شد شخصیت براى یک زن؟! بایستى حجاب و عفاف را کنار بگذارد، جلوه‏ گرى کند تا مردها خوششان بیاید. این تعظیمِ زن است یا تحقیرِ زن؟ این غربِ مستِ دیوانه‌ی‏ از همه جا بی‌خبر، تحتِ تأثیر دست‌هاى صهیونیستى، این را به عنوان تجلیل از زن علم کرد؛ یک عده هم باور کردند. عظمتِ زن به این نیست که بتواند چشمِ مردها را، هوسِ هوسرانان را به خودش جلب کند؛ این افتخارى براى یک زن نیست؛ این تجلیلِ زن نیست؛ این تحقیرِ زن است. عظمتِ زن آن است که بتواند حجب و حیا و عفافِ زنانه را که خدا در جبلّت زن ودیعه نهاده‌است، حفظ کند؛ این را بیامیزد با عزتِ مؤمنانه؛ این را بیامیزد با احساسِ تکلیف و وظیفه؛ آن لطافت را در جاى خود به کار ببرد، آن تیزى و برندگى ایمان را هم در جاى خود به‌کارببرد. این ترکیبِ ظریف فقط مال زن‌هاست؛ این آمیزه‌ی‏ ظریفِ لطافت و برندگى، مخصوص زن‌هاست؛ این امتیازى است که خداى متعال به زن داده‌است.

ولی امرم،امام خامنه‌ای (حفظه الله)
-----------------------------------------------
این وبلاگ کهفِ دلتنگی های من است.
این‌جا حرف‌هایی را می‌نگارم که مرا به تعالی برساند و امید که سایرین را نیز! هرمِ این نگاره‌ها شاید قندیل‌های جهل و غفلت را ذوب بتواندکرد...
"می‌خواهم زن باشم"
آن‌گونه که "زهرا" بود...
و این آرمانِ من است!

آن‌چه گذشتــــــــ
لطفـــــ دارد خواندنشان

خاطره دیروز در آیینه فردا (4)

چهارشنبه – صبح – محل اسکان (قم)

خرسند از اینکه روزمان با خواب صبحگاهی آغاز گشت به جبران تمام روزهای پیشین! / صبحانه تخم مرغ آب پز بود و من متعجب از همراهی پنیر با آن به عنوان چاشنی! / نکته بسیار قابل توجه آن بود که برای نخستین بار در این سفر،چای صرف نمودم،آن هم نیمی از لیوان! / عجیب لذتی داشت! / کم کم داشت طعمش از خاطر می رفت.

چهارشنبه – ظهر – تهران (حرم امام خمینی)

ساعت روی 13:50 سنگینی می کرد که اتوبوس به حرم رسید. / دقایقی گذشت تا دستگیرمان شد دیگر اتوبوس ها ساعت 13:15 رسیده اند و قرار بازگشتشان بر 14:15 است! / ما مانده بودیم و بهتی سنگین که چه باید کرد! / اتوبوس بی مسئول همین است لابد! / همین اندازه فهمیدیم که زمان حضورمان تا 14:30 تمدید شده است. / لیکن برای زیارت مرقد امام این انقلاب و صد البته ادای فریضه نماز ظهر و عصر بسیار اندک بود. / اندکی بعد متوجه آن شدیم که گویا هستند کسانی که افزون تر از ما،بخت با آنها یار نباشد! / اتوبوس شهید خزعلی ساعت 14:30 به حرم مطهر رسید!!!

چهارشنبه – ظهر – سالن دعای ندبه بهشت زهرا

جوجه کباب با قاشق یک بار مصرف بدون چنگال!!! / از آنجا که صرف نهار با این شرایط امکان پذیر نمی نمود،دست به دامان قاشق و چنگال خودم شدم که البته در کیف مهسا بود! / پس از نهار قرار بر این شد که پای صحبت های آقای وحید جلیلی بنشینیم. / وحید جلیلی نامی آشناست و یقیناً نیازی به معرفی اش نیست. / خالی از لطف نیست اگر بگویم با شنیدن نامش به یاد جزوه هایی از وی افتادم که بهره مان بود در جلسات آموزشی هفتگی جاد (پیش تر گفته بودم "اسمش را نبر" بود در این سفر!) / ساده و بی تکلف بود اما جامع و شامل. / سخنرانی اش را گوش نداده و همراه فائزه و مهسا ختم قران 3 نفره مان را به پیش بردیم. / اندکی بعد نگاهی به عقب افکندم و تعداد زیادی از خواهران به چشمم آمدند که به خوابی شیرین فرو رفته بودند. / اشاره ای به مهسا و فائزه کافی بود تا آنها هم به عقب بازگردند و از دیدن این صحنه،چنان بخندیم که چند تنی باز به خنده ما بخندند!!! / هر از چند گاهی که این به عقب نگریستن را تکرار می کردیم،خنده مان افزون می گشت! / از آن جهت که هر بار تعداد بیشتری از خواهران از حالت عمودی به افقی مبدل می گشتند! / خدا را شاکر بودیم که مکان سخنرانی آقای جلیلی هم سطح خودمان بود و این صحنه ها به رؤیت ایشان درنمی آمد! / و اگر غیر از این بود،معلوم نبود چه آبرویی از دانشگاهمان می رفت!

چهارشنبه – عصر – بهشت زهرا

من و مهسا،قرارمان بر این شد که ابتدا به دنبال مزار دو شهیدی برویم که از پیش از آغاز سفر،نامشان به ناممان گره خورده بود. / و بالعکس شاید! / من،شهید ناصر کاظمی و مهسا،شهید عباس دوران. / در راه بودیم که تجمع همگان بر سر مزاری،ما را بدان سو کشاند. / مزار شهید احمدرضا پلارک / از شهد نوشین زیارت،جرعه ای نوشیده و به ادامه جستجویمان پرداختیم. / شهید کاظمی را قطعه 24،ردیف 76،شماره 27 آدرس می داد. / قطعه 24،ردیف 76 را یافته و به دنبال شماره 27 گام برمی داشتیم. / و من از مهسا سریع تر... / و من از مهسا مشتاق تر... / در همان نزدیکی چشممان ناگاه مزار شهید چمران را رؤیت کرد و جمعی از دوستان را بر بالینش! / اینجا هم اندکی مکث و زیارت / و من... / کاملاً ناگهانی از لابلای سیاهی چادر دوستان،جنب مزار شهید چمران،نام "کاظمی" را دیدم. / در پی حس کنجکاوی کودکانه ای نزدیکتر رفتم تا نام شهید را ببینم. / دیدم! / بهت وجودم را فرا گرفت. / شهید ناصر کاظمی! / نشستم و تنها توانستم مهسا را صدا بزنم. / آنجا قطعه24،ردیف72،شماره25بود! / اگر مزار شهید چمران آنجا نبود، / اگر به ناگاه نام خانوادگی اش را نمی دیدم، / اگر حس کنجکاوی ام را بها نمی دادم، / هیچ گاه نمی یافتمش.هیچ گاه! / و این نشانه ها یعنی...! / پس از اندکی اتصال روحی با خدا و شهید کاظمی،ادامه جستجو / حال شهید دوران،قطعه10،ردیف19،شماره26 / گامی آن سوتر نرفته بودیم که دیدگانمان به مزار شهید همت منور گشت. / و زیارت! / هنگام طی مسیر تا قطعه10 -که بسیار دور بود- جایگاه تاریخی جلوس امام خمینی (ره) در 12 بهمن 1357 و یادمان شهدای حلبچه نیز به گنجینه خاطراتمان افزوده گشت. / زمان زیادی تا اذان باقی نمانده بود. /دویدیم و دویدیم تا به قطعه10،ردیف19،شماره26رسیدیم! / اما... / این بار نیز بهت وجودمان را فرا گرفت. / حاج عابس دورانی به جای شهید عباس دوران!!! / زمان،زمان اذان بود و هیچ نشان دیگری از مزار شهید در دست نه! / چاره ای جز بازگشت نیافتیم. / هوا رو تاریکی می رفت و من و مهسا،در اوج ناباوری از آنچه برایمان پیش آمده بود،سرگردان و بی حاصل،به دنبال سالن دعای ندبه می گشتیم. / پیش از نماز به ناگاه مهسا را کنار خود ندیدم و پس از نماز،اورا در حالی یافتم که صورتش غرق اشک بود! / دردش را می توانستم حدس بزنم. / شروع کردم به حرف زدن با او و هیچ جوابم نداد. / عینک را زا روی چشمانش برداشتم،شاید که از خیس شدن در امان باشد! / باز هم مهسا هیچ واکنشی از خود نشان نداد! / لحظاتی گذشت تا چشمانش را گشود و تازه متوجه حضورم شد. / عجب خلسه ای!!! / مهسا برایم گفت که در زمان غیابش،طرق دیگری را برای یافتن مزار شهید دوران امتحان کرده اما بی نتیجه مانده است. / "هر کاری کرد تا از من مخفی بماند"سخن مهسا بود در رابطه با شهید دوران! / من برایش حرف ها می زدم تا بداند سخت در اشتباه است. / "تو یار بردر و ما چشم بر در،از حال ما چه دانی؟!" پاسخ دیگر مهسا بود در ادامه روضه خوانی هایم! / من گفتم و گفتم و گفتم و مهسا شنید و شنید و شنید! / من گفتم و گفتم و گفتم و مهسا اشک ریخت و اشک ریخت و اشک ریخت! / فائزه به جمعمان افزوده گشت. / مهسا را در آغوش گرفت. / مهسا که در پی مجالی برای زار زدن می سوخت،فرصت را غنیمت شمرد. / آغوش فائزه مأمنی شد برای بارش بی وقفه اشک های مهسا! / فائزه هم عقیده با من،حرف هایم را برای مهسا تکرار کرد و مهسا برای فائزه نیز! / بحث سه نفره ما تا آنجا پیش رفت که سرانجام زمان عزیمت فرا رسید. /

چهارشنبه – شب – داخل اتوبوس

ساعتی بیش به انتظار سپری شد تا از بهشت زهرا حرکت کنیم. / هر چه منتظر شام ماندیم،بی فایده بود. / همراه مهسا،سر بر شانه همدیگر و خواب! / اندکی بعد بیدارمان نمودند مباد که گرسنه سر بربالین بنهیم! / خلسه وار مقدار بسیار کمی غذا میهمان معده مان کرده،خوابمان را از پی گرفتیم. / عجب خوابی! / تفاوتی با بیداری نداشت! / شدت سرما و فقدان پتوی گرم،خواب را حراممان کرد،البته همچون شب های پیشین! / سرعت فوق العاده بالای اتوبوس نیز ترس را دمادم هم خانه دلمان می ساخت. / خاطره ای در مهر ماه برایم تداعی می گشت. / خاطره ای به غایت تلخ! / نیمه های شب،دوستی از پیشامدی روی داده در ساعتی پیش سخن گفت که مو را بر تنمان عمود ساخت! / ترس و البته تعجب در تک تک سلول های بدنمان رسوخ کرد اما چاره ای جز توکل نبود. / تا ساعتی دیگر این پیشامد تکرارهایی را بر خود پذیرفت و هر بار فجیع تر از پیش! / در واپسین مرتبه اتفاق،حرکتی از مهسا اروپایی قلمداد شد و لبخندهایی شاید زیبا بر لبان دوستان پدیدار! / این لبخندها گاهاً به نیشخند و یا قهقهه تبدیل شد! /

پنج شنبه – صبح – داخل اتوبوس

از خواب که برخاستم،دریافتم صدایم بی نهایت به صدای خروس شبیه است!!! / و صدای مهسا نیز! / حال نوبت فائزه بود که یا به ما بخندد و یا ادایمان را درآورد! / از حق نگذریم،فقط خندید. / حال آنکه ما او و صدایش را بیش از حد مورد تمسخر قرار داده بودیم. / تماس پدر محترم برای اطلاع از موقعیت جغرافیایی ام،صدایم را نزد خانواده هویدا ساخت. / اقناع خانواده برای باور اینکه حالم خوب است،به هر ترتیبی بود گذشت! / آخرین ساعات با دوستان بودن نیز سپری شد. / مانده بود خداحافظی / و عجیب دشوار می نمود! / نمی دانم چه سان،اما آن نیز گذشت. / و "راهیان نور" تمام شد...


پ.ن1: در حرم امام خمینی (ره) به همراه مهسا به سمت مرقد می رفتیم که پیرمردی از من خودکار طلب کرد و من اتودم را به او دادم.گفت لازمش دارد و برای خودش می خواهد.ابتدائاً پاسخ دادم که خود نیز لازمش دارم اما بعد بخاطر شدت اصرارها پذیرفتم.حال عجیب سؤال می کرد تا مطمئن شود حلالش کرده ام یا نه!اطمینان که برایش حاصل شد،به زبان آذری برایم دعای خیر کرد.من می فهمیدم چه می گوید و مهسا نه!

پ.ن2: نحوه برگزیده شدن مهسا و شهید دوران برای هم–بدون انکار تقدیر الهی-حکایت جالبی داشت!مهسا در جلسه آشنایی با مسئولین اتوبوس و اتمام حجت حضور نداشت و زمانی که من خواستم کتابی از زندگی نامه یک شهید را به روایت همسرش برای او بردارم،بین کتب باقی مانده،تنها یک کتاب با سربند "یا زهرا" روی میز بود.می دانستم مهسا سربند با این نام را بسیار دوست می دارد و البته نداردش!همان کتاب را برداشتم که به نام شهید دوران بود.آن زمان که بخاطر به اصطلاح بی لیاقتی،خود را سرزنش می کرد و اشک می ریخت،برایش یادآور شدم که چگونه شما دو تن برای یکدیگر برگزیده شده اید،شاید که مؤثر افتد و نمی دانم چه شد!!!

پ.ن3: تسبیح بی نهایت آرامش بخش و دوست داشتنی ام،همدم لحظه های بی قراری من بوده و البته هست!در تمام روزهای سفر هماره همراهم بود و تا آنجا که ممکن بود در دستانم!در تمام مناطق (به جز اروند که از خاطرم رفت و حسرتی تلخ را هم خانه دلم ساخت!) به تربت مقدس غلتانیده شد،مزار بسیاری از شهدا و بالاخص شهدای گمنام،ضریح مطهر حرم حضرت معصومه (س)،محراب مسجد جمکران و ...تسبیحم را معطر ساختند و البته مقدس!اما در طلائیه بود که به اشک هایم آغشته اش ساختم و در مناطق بعدی نیز!این اشک ها بس شور بود و نه تلخ و به یقین پاک و مقدس!

پ.ن4: امید آن داشتم که در این سفر لفظ "مامان" از دهان 3 گل دخترجادی همراهم باز افتد که این امید کاملاً ناامید شد!لفظ مذکور را کنار نگذاشتند که هیچ،بر زبان راندنش را فزونی بخشیدند که هیچ،وظیفه نگهداری از خوراکی ها (!) و برخی لوازم مورد استفاده شان را نیز به من سپردند،با این توجیه که "تو مامان هستی و اینها باید دست تو باشد!"القصه آنکه نمی دانم این فرزندان خلف محسوب می شوند یا نه،اما این لفظ را گویی با شخصیتم عجین می دانند!چرایی این مهم نیز جزء مکتومات ذهنی بنده است هم چنان!

پ.ن5: نکته حائز اهمیت دیگر در این سفر،بسیار دیر سپری شدن ساعت ها،دقیقه ها و البته ثانیه ها بود! گاهی بحث بینمان دقیقاً این بود که در باورمان نمی گنجد این ایست های طولانی زمان!تعبیرش خیلی دشوار نبود!


ادامه ندارد!

نجواها  (۱۰۶)

سلام
روز مادر رو به تمام مادرهای جهان و این روز رو به شما هم تبریک میگوییم


سلام
من هم این روز زیبا رو بهت تبریک میگم.
گل های بهشت سایبانت
یک دسته بنفشه ارمغانت
یک باغ پر از گلای نرگس
تقدیم به قلب مهربانت
روزت مبارک


سپاس
روز و عید شما هم مبارک
سلام عزیزم
چه پست دل نشینی
چه آرامشی تو کلماتت هست
خیلی زیبا بود


سلام خانمم
تو کلمات من آرامش هست؟؟؟
مطمئنید؟؟؟
ممنون از نظر لطف شما.
۰۳ خرداد ۹۰ ، ۰۴:۵۷ مصطفی منتظر
سلام
روز مادر رو به تمام مادرهای جهان تبریک می گوییم
به امید ظهور آقا

راستی ما هنوز منتظر وبلاگ بچه های کانون مطالعات هستیم


سلام
از طرف مادران از شما سپاسگزارم.
البته امروز روز زن هم هست و ما هم که "می خواهیم زن باشیم"!!!
اللهم عجل لولیک الفرج.
عذرخواهم بابت تاخیر.می رسم خدمتتون.
مادر تنها کسیه که میتونی براش ناز کنی

سرش داد و بیداد راه بندازی، باهاش قهر کنی!

اما با اینکه تو مقصر بودی بازم با یه بشقاب غذا

با لبخند میاد و میگه: با من قهری با غذا که قهر نیستی . . .


چقدر زیبا بود!
ماااااااااااااااااااماااااااااااااااااااااان...
سلام
در آسمان هم نام فــــــــــــــــــ مهدیه ـــــــــــــــــــــاطمه سلام الله علیها
می‌آید زگوش

منتظر حضورتان (هم مجازی/هم حضوری)


سلام
مجازی مگر نیستم؟!!!
حضوری؟؟؟
اینجا همه مجازند و حضوری نیست!!!
خدمت می رسم.
سلام علیکم
تبریک گفتن چنین روزی از عظمت آن می کاهد
این روز روز خدای بزرگ است، روزی که خدا، کل افلاک (برحسب ظاهر) معطوف یکچنین روزی کرده است
عالی بود
انشاالله هر چه سریعتر در آغوش مادر آرام بگیرید


و علیکم السلام
روزها وقتی مبارک اند،چرا نباید تبریک گفت؟؟؟هر چند که عظمت روز از سطح ادراک بشر خارج باشد!
سپاس.
انشاالله...
در باغ نبوت از نهال توحید

هنگام سحر گلی شکوفا گردید

چون غنچه ی گل ، خدیجه خندید چو دید

زهرا چو گُل محمدی می خندید

عیدت مبارک عزیزم..
آپ کردی خبرم نکردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



ممنون.
روز و عید تو هم مبارک.
به هیچ کس خبر ندادم هنوز.
اگه بدونی چه هفته پر امتحانی دارم...
سلام
جناب عالی مامان بعضی هایین پس:
روزت مبارک


سلام
منظورت "سرکار خانم"بود دیگه،نه؟!!!
ممنون.روز تو هم مبارک.
سرم خلوت بشه،باید ببینمت.
یه دنیا حرف نگفته است دارم...
برای برقی ها(عمو برقی،خانوم برقی و...):
می دانی الکترون ها چه می خواهند بگویند؟!
می گویند جرم،نشانه ی بزرگی نیست ارزش هر وجودی بستگی به انرژی آن در مسیر تکامل دارد!
موفق و موید و پیروز و سربلند باشید
خدانگهدار


قبلا یا بابا برقی می گفتن یا مامان برقی و البته بنده مامان برقی بودم!!!
زیبا بود.
شما نیز هم!
سلام

ممنون که از نوشته هام راضی هستید

دعا کنید تو خط شهدا باشیم و بمانیم


سلام
نظرم ور عرض کرده بودم به خدمتتان.
دعا می کنم.شما هم دعا کنید من "آدم" شم!!!
سلام مامانم
امیدوارم بهتر شده باشی
دل نوشته و کوتاه نوشته هات فوق العاده بود
زدی تو نهله های عرفانی!
مراقب باش که وادی فنا، طلبش با فقر شروع می شه و ...
مراقب خودت باش
می ریم که داشته باشیم خاطرات رو!!!!!


سلام دخترم
وقتی روحی نابودم،چه فایده که جسمم بهتر شده یا نه؟!!!
ممنون از نظر لطفت ولی دلنوشته های من ابدا به پای نوشته های تو مخصوصا با اون نماد شناسی های بی نظیر که نمی رسه!!!
من و وادی فنا؟؟؟کجا هست؟؟؟هه هه
تو هم مراقب دلت باش.من نگران اونم.
برو...
دوتا جمله ات "آتیش" به دلم زد، دقیقا توی روزگاری که...

و راهیان نور تمام شد...

ادامه ندارد...



شاید دیگه هیچ وقت ادامه نداشته باشه
ای کاش این اشک های فراق شور باشد...


آتیشش چند درجه دما داشت دقیقا؟!
این دو جمله که ضرب خاصی داره!قبول داری؟مث پتک می مونه!
اشکها در فراق خدا حتما شوره...
برای تمام برقی ها(عمو برقی،خانوم برقی و...):
می دانی الکترون ها چه می خواهند بگویند؟!
می گویند جرم،نشانه بزرگی نیست ارزش هروجودی بستگی به انرژی آن در مسیر تکامل دارد.
موفق و پیروز و سربلندو... زن باشید
خدانگهدار


ظاهرا برای تاکید بود!
"... زن" یعنی چی؟
چرا گریه؟!
۰۳ خرداد ۹۰ ، ۱۶:۵۳ سیدمصطفی مبین
هشدار صریح و روشن به اتلاف اکبر شاهیان و متحجرین اصول گرا به نوکران ومزدوران و فرمانبران عایجنابان سرخ پوش و م ص خاکستری و جاسوس موسوی خوئنیها جلاد خاکستری اصلاحات.

حال که دگر بار شمشیر های عداوت و دشمنی خود را از رو بسته اید و با نعره مختار کذاب گفتنتان دولت امیر مختار ریس محمود و فدایان رهبر را در محاصره کوشک و دژ کوفه قرار داید بر ما جبری نیست جزء اینکه به دفاع بر خیزیم و بر بال فرشتگاه وملائک سوار شویم و با شمشیر های آخته ، دندان نیش زهر آگین تان را ( ای اژدها های خونخوار ) از دهان نحث تان در آوریم .

که اگر دگر بار بر شما تسلط یابیم پیروزیم و اگر هم کشته شویم باز پیروزیم .

ما متقدیم که وعده دیدار یار نزدیک است و ما چه در زمان ظهور باشیم و یا نباشیم از همین حالا با صاحب امر و منجی و حجت و قائم آل محمد (ص ) بیعت میکنیم که تا پای جان در لشگر سید خراسانی بمانیم و با فرماندهی ریس محمود مردمی خوی از تبار صالحان ( شعیب ) . فرمانبر سیدنا القائد الحسینی و الحسنی الامام خامنه ای باشیم . و این هشدار را باز هم بر سر شما فریاد میزنم که اگر سر نوشت احمدی نژاد شهادت است خون ما از خون او رنگین تر نیست و خون ما قطره ی است از دریا .


اینکه همه پست شما بود!!!
خدمت می رسم.
سلام
روزت مبارک!
ولادت امام خمینی (ره)مبارک
آزادسازی خرمشهر مبارک
کلا مبارک!
کوتاه نوشته هایت زیبا بود


سلام
همه شون بر تو هم مبارک.
ممنون.نظر کارشناسی نداشتی؟!
سلام علیکم
با اینکه حوصله وب اومدن رو برا چند مدت از خودم گرفتم . اما دیدم آپ شدید گفتم برسم خدمت و ضمن عرض تبریک ولادت حضرت زهرا اغلاط دیده شده را به رسم سنت شما بگیرم...

1.در مطلب آینه فردا ... پ.ن 1: پیمرد؟؟؟؟ نه پیر مرد /////////////////////////////////////////////////////
پ.ن 2 : خط اول شسدن نه شدن . خط سوم پ.ن 2 : ورایت نه روایت
پ.ن 3 : غلطانیده درسته نه غلطانیده

با حق


سلام علیکم
سپاس که منت نهاده و تشریف آورده اید،آپ بفرمایید تا جبران کنیم!!!
بابت گرفتن اغلاط "تایپی"بنده متشکرم.در پست اصلاح خواهم کرد،اما ابتدائا بفرمایید به نظر شما "رسم سنت" حشو نیست؟؟؟!!!
در مورد آخرین ایراد شما:
"غلطانیده" و غلطانیده"مگر فرقی با هم می دارند؟؟؟!!!در متن بنده "غلتانیده" نوشته ام و البته صحیح می باشد.
ضمنا اگر یافتن اغلاط به جبران کامنت های بنده است،باید خدمتتان عارض شوم که بنده درمورد اصل پست شما هم نظر می دادم.
کاش شما نیز اینگونه می نمودید!
انشاالله که در آینده کامنت بعدی تان خواهد رسید!
سلام دلبندم
به جون خودت تصمیم گرفتم که این دفعه تا تهش بخونم.حالا خوندم شاید یه نظری چیزی بزارم.البته نه درباره ی پست ها...همین جوری
بلههههههه میبینم که دل بعضی ها به شدت برای مامانشون اینا تنگیده است.حاج خانم ف.م وقتی دلش برای مامانشون اینا تنگ میشه میاد اینجا و از اونجایی که مامانشون اینا بسیار شبیه مامان این جانب می باشد احساس همذات پنداری عجیبی می کند.حالا تو و حاج خانوم ش.ظ هم تشریف بیاورید و سعی کنین فک کنین که من مامانتون هستم.فقط مواظب باشین که ذوق مرگ نشین
راستی تو ادم بشو نیستی.ولی دختر خوبی هستی.نه نیستی.فکر کنم سر صب قاطی کردم.خدا به داد امتحانام برسه ایشالا دوساعت دیگه امتحان دارم خب.تازه هماهنگ هم هست.تازه منم هیچی بلد نیستم.شاید امتحانم رو به شازده کوچولو پیوند زدم.چون خیلی دوستش دارم.


سلام گلم
بله دلم عجیب برای مامانم تنگ شده!
حاج خانم ف.م اصولا همیشه خونه شما تشریف دارن.چه دلشون تنگ مامانشون بشه چه نشه!!!
بنده و ش.ظ عزیزم هم اگه از امتحانات زندگی خلاص بشیم و انشاالله پدر و مادر محترم اذن بدن،برای اون امر مهم،جمعه شب خدمت می رسیم.بلکه اکیپ خنده مون تکمیل باشه. فقط جای ا.م خالی!!!
مدیونی اگه درس بخونی!!!
مادر
ای مهربان ترین فرشته کاش بودی
مرا در آغوش می گرفتی
من به دستان گرم تو محتاجم
.بدون حضور تو ای مادر
دریای مواج پا بسته مردابم.
در یک شب به یاد ماندنی
که به جای باران ستاره
بر زمین می بارد به خوابم بیا!
کاش اتاق کوچکم پر از عطر خوش تو شود.

انشاا... باهم میریم پیش مامانامون


سلام بارسلونای خودم
زیبا بود.ممنون.
میریم انشاالله اما تو پایین میری و من بالا!!!
فهمیدی از کجا رو میگم دیگه،نه؟!!!
هه هه
راستی از جبرئیل چه خبر؟!(نیشخند)
هیچ نظری درمورد اون شعر اول نداشتی؟!!!
من شکستم و تو پیوند زدی...
قصه عهد و درد عجیب بر دلم نشست

و از یاد بردن حسبی الله...


زیاد از درد می گویی!
جدایی از زمین درد دارد

طاقت بیاور رفیق...


من واقعا عهد شکستم!عهدی که خیلی وقت بود با خدا بسته بودم و تو راهیان بهش مهر تایید زدم،اما شکستمش...
خدا هم دردهام رو به هم پیوند زد!دردهای جسمی و روحی من یه مدته که سلسله وار به هم متصل شده!
خوشحالم که به دلت نشسته.
بابت نظر درمورد کوتاه نوشته ها ممنون.
کمکم کن رفیق!
سلام

تبریک عید و مگه فقط به مامانا باید تبریک بگن؟؟ پس ما چی؟!
تو که می دونی غیر او هیچ است و تهی چرا باز می گویی از غیر برای او؟؟


سلام
نه!کی گفته؟!مگه من بهت تبریک نگفتم؟؟؟
می دونم غیر او هیچ است و تهی اما اون غیر کسی بود که من بخاطر اون،از خودم و خدا خیلی مایه گذاشتم!!!
ممنون که نظر کارشناسی درمورد کوتاه نوشته ها دادی!
۰۴ خرداد ۹۰ ، ۱۲:۰۳ محمدسعید رضوی
قال الله: یا احمد لولاک لما خلقت الافلاک
و لولاعلی لما خلقتک
و لولا فاطمه لما خلقتکما
سلام
عید سعید میلاد بانوی دو عالم بر شما مبارک باد
با سلسله مطالبی تحت عنوان «مکتب ایران در بیانات امام خامنه ای» به روزم
ممنون می شم اگه به کلبه کوچکم سر بزنید و نظر بدهید و انتقاد کنید
موفق باشید


سلام
بر شما نیز مبارک.
خدمت می رسم.
شما نیز هم.
سلام مامانی روزت مبارک
درضمن خیلی وقته آپ میکنی خبر نمیدی هاااااااا!!!!!!!!!!!!


سلام دختر گلم.
روز تو هم مبارک.
خیلی وقت نیست اما یه مدته که بلاگفا با همه قهره.از اون طرف هم یه مدته خیلی امتحان داشتم!!!اگه بدونی چقدر همه شون رو "خوب" دادم؟!!!
سلام ناموس خدا...
خودت خوب میدونی جنس این دنیا بلاست و به عقیده ی من تا بلا نبینی نمی شکنی وقتی که شکستی اونوقت پخش زمین میشی ودیگرانی نیستن که خورد های وجودتو جمع کنن ولی اون نگاه مهربونه هست مث همیشه
آخ که چه حرارتی داره نگاهش تاعمق وجودتو گرم میکنه وبعد تمام خورده های وجودتو جم میکنه و میذاره کنار هم و دستتو میگره بلندت میکنه و چند قدم راهت میبره تا مطمئن بشه روپا شدی وبعد میگه بنده دوباره برو من هواتو دارم .. دقت کردی سیمابعد ازهر شکستنی انگار بزرگ میشی،صبور میشی و....
خدارو هزار بار شکر بابت این شکستنا چونکه اگر بامن نبودش هیچ میلی چرا ظر ف مرا بشکست لیلی
پس شکررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر


سلام اسیر خاک من
این بلاها واقعا آدم رو نابود می کنه اما به قول خودت همون نگاه مهربونه که تحمل رو آسون!
در هرم این نگاه سوختن هم عالمی داره!
آخ که چقدر قایم موشک بازی کردن با خدا قشنگه!
آخ که چقدر بچه شدن برای خدا قشنگه!
آخ که چقدر بازی با خدا قشنگه!
بعد هر شکستنی انگار از نو پیوند می خورم.
تو این اتفاقات خیلی بیشتر از همیشه شکرش کردم...
سلام بانو
خوبی؟
دلتنگ نباشی

نوشته هات به دل میشینه


سلام
الحمدلله...
دلتنگ کی؟؟؟
خودم؟مامانم؟خدا؟
چقدر خوب!نظر کارشناسی درموردشون نداری؟
۰۴ خرداد ۹۰ ، ۲۱:۳۳ از حضور تا ظهور...
سلام بر مه "سیما" ی مهسا!
روز زن بر کسی که :می خواهد زن باشد" مبارک ناموس بانو!
به به! میبینم که بالاخره شما آپ شدی و ما اولین نفر کامنت نـــــذاشتیم؟؟
از شهید پلارک گفتی ولی از معصومه نگفتیا !!!
شام تو اتوبوس جالب بود. دوتایی باهم یه وجب نون هم نخوردیم.یادته؟؟!!!

تمام لحظه های بهشت زهرا یک طرف دنبال شهید دوران گشتن یه طرف! اینقدر میدوویدم که وقتی گوشیم محکم از تو کیفم پرتاپ شد زمین اصلا نگاش نکردم و محکم تر پرتاپش کردم تو کیفم!!! الله اکبر اذونو قطع شدن دستگاه سرچ از هنگام اذان...آه! راستی از کمکای اون بنده خدا هم نباید غافل بشیم...
من نمیفهمم وقتی شهید دوران تو شیراز دفنن چطور میخوان یهو سر راه من سبز شن؟؟؟!!!!(کاش زودتر میفهمیدم شیرازن)
راستی بداهه هاتم که قبلا گفتم عالی بود عالی.


سلام بر مهسای بی معرفت!!!
روز زن بر همه ناموس های خدا مبارک!
سرکار چند روزه که ظاهرا با نت(و البته بنده)قهر می باشید،لذاست که کامنتتان الان دیده میشود!
من از معصومه بگم؟؟؟اون فقط باید تو خاطرات خودت باشه!
من دزد نیستم!!!هه هه
بله!بله!یک وجب نون!فکر کنم چشمامون به زور باز بود!!!
کلا شهید دوران همه طرف!!!برای بنده اون لحظه های دویدن ها جور دیگه بود واقعا!مخصوصا موقع برگشت که باید می دویدیم اما پاها یاری نمی کردن از بس تو بهت بودیم.
اون بنده خدا؟؟؟دلسوزان جاد اونجا کجا بودن که تو رو ببینن؟؟؟هه هه
اگه زودتر می فهمیدی شهید دوران تو شیرازن،اون روز اونقدر ضایع(!) نمی شدیم.
درمورد بداهه ها فقط گفتی عالی!نظر کارشناسی؟
راستی من فقط به تو گفته بودم اونا بداهه بودن،اینجا اسمشون کوتاه نوشته است!
۰۵ خرداد ۹۰ ، ۱۲:۲۵ میلاد نویدپور
سلام
خیلی قشنگ بود.
انصافا برای هر کدام از دلنوشته ها نظری داشتم ولی وقت نداشتم. فقط بگم با دومی خیلی حال کردم.

میلاد بانوی دو عالم بر شما مبارک
خاطرات هم عالی بود
التماس دعا.


سلام
سپاس.
بسیار می پسندم که در فرصت مناسب نظرتان را برای تک تک کوتاه نوشته ها بفرمایید.
بر شما نیز مبارک.
سپاس ار نظر لطف شما.
محتاجم بسیار
سلام عزیز

عیدت مبارک
شعر های کوتاهی که نوشتی خیلی به دلم نشست
گفته اند آنچه از دل برآید بر دل نشیند
سر هر نماز و حرمی که میرم خیلی تو خاطرم میای
.
.
هر که در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش می دهند
.
.
دعا گوی تو رفیق خوبم هستم
تو هم التماس دعا

در سایه سار ولایت



سلام
عید و روز تو هم مبارک.
اونا البته شعر نیستن اما خوشحالم که به دلت نشسته.
جدا؟؟؟چقدر خوب که من دوست خوبی مثل تو دارم.
من و تقرب؟؟؟قبول کن حس ادم ها هیچ وقت بهشون دروغ نمیگه!حس منم میگه که...
من هم خیلی دعات می کنم دوست جون
چقدر روح محتاج فرصت هایی است که در آن هیچ کس نباشد!!
به روزم. منتظر نظرتون

التماس دعا
یازهرا


چه جمله تفکر برانگیزی!
خدمت می رسم.
محتاجم بسیار...
۰۶ خرداد ۹۰ ، ۰۵:۱۶ مصطفی منتظر
مثل همیشه فوق العاده بودید
بالاخره قصه شما هم به پایان رسید
گویا برخی دوستان برای رسیدن به ته قصه لحظه شماری می کردن
انشالله بتونید از فرصت فرجه ها به درستی استفاده کنید
(پیشنهاد میکنم واسه برآورده کردن خواست حضرت آقا از ما دانشجوها تا پایان امتحانا از نوشتن صرف نظر کنید)


فوق العاده؟؟؟سپاس از نظر لطف شما.
ولی فکر کنم هیچ کلاغی به منزلش نرسید!!!
کدوم دوستان و چرا؟
انشاالله...
اگه قصد بر آپ شدن باشه،احتمالا از نوشته های قبلی استفاده می کنم.
بابت حضورتان متشکرم.
خیلی باحالی


شما بیشتر...
باحالی از چه لحاظ؟!
دیشب خوش گذشت؟!جای من و ... جون رو خالی کردین؟!
هه هه
۰۶ خرداد ۹۰ ، ۱۰:۱۱ از حضور تا ظهور...
علیکم السلام/ "بی معرفت" خودتی!(شوخی کردم! نیستی!)
بی حوصله شدن من ربطی به نت و تو نداره که! قهر چیه؟ بچه ای؟! اونم من که نمیدونم معنیه قـــــهــــــر چی هست؟!
سرفه هامونو موقع دوویدن یادته؟؟!!
معصومه ی طفلی ! به اندازه یه اسم هم تو خاطرات نیومد ! آخی !دلم سوخت.نازی!

در همون لحظه أبَر دلسوزان اسمشو نبر بودن که! یادت نیس؟!


اول بحث علیک نگو!
سلام
می دونم که نیستم!!!
تو که ابدا نمی دونی معنی قهر چیه ولی معنی سرکار گذاشتن رو خوب بلدی!
اون معصومه ای که من دیدم،"طفلی"نبود!من اصلا یادم نبود که اون اونجا بود وگرنه حتما می گفتم،مخصوصا از ل... و... چیدن(نیشخند)
یکی از ابر دلسوزان اونجا بود.چرا جمع می بندی؟!یادم هست از نظر روحی مشوش شدیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
میل دادم منتظر جوابم


ممنون.
بشین تا بیاد!
هه هه
آه سلام دلبندم.خوفی؟به شدت گند زدم به امتحانم.حالا صد رحمت به من.بی چاره ص.ح هیچی نخونده بود رفت سر امتحان.خب دیگه چی بگم من؟؟؟؟من برا این که نظرات زیاد بشه نمیام ها...واسه خودم میام.دیشب با خواهر جون و ف.م کلی بازی در اوردیم.سحر بانو راهم بسی بغلیدیم.به طوری که از بغل من پیاده نمیشد بره بغل عمه ی خسیسش.دمش گرم.یار راهم دیداریدیم.از او وهمسرش عکس هم گرفتیدیم.ولی تو نبودی که یک بلـــــــــــــه بگم جیگرش حال بیاد.حیف.حالا من باید برم.نمی دانم چرا به شدت دلم واسه... تنگیده است....توچی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


سلام طلا
آفرین به تو و ص.ح که اینقدر تو امتحانات موفقین!
بله می دونم برای خودت میای و البته چیزهای دیگه!!!
انشاالله که خوش گذشته باشه!عجب افتخاری نصیبت شده که سحر بانو رو در آغوش بگیری.احیانا هنوز هم ادای سرفه های منو در میاره؟!!!
دیدار یار مبارک!
بنده ابدا برای اونجا دلتنگ نمیشم!!!
۰۷ خرداد ۹۰ ، ۰۷:۴۳ عاشق کوهستان
باسلام و عرض ادب و احترام


با علیک سلام و عرض ادب احترام!!!
نظری در رابطه با پست نداشتید؟
سلام هنوزم مامانت رو ندیدی؟
از حسن انتخاب آهنگ سامی یوسف رو تبریک میگم .
با اینکه کنار مادرم هستم ولی فهمیدم چقدر دلتنگش هستم


سلام
نه،ندیدم.تا چند روز دیگه هم نمی بینم.
آهنگ رو من انتخاب نکردم.کد این نوا طوریه که خودش به طور مناسبتی تغییر می کنه.
چه با کلاس!!!
قدر بودن کنار مامانت رو بدون.با هیچی قابل معاوضه نیست!
سلام خانومی
به روزم
منتظرم بیا


سلام
خدمت می رسم
۰۸ خرداد ۹۰ ، ۲۳:۱۱ گمنام(درگیر عمار شدن)
بسم اله مهربون
سلام
قلم جالبی دارین....
عنوان وبلاگتون هم آدمو به تفکر وادار میکنه...
می خواهم زن باشم....
اونم الانی که همه دخترا میخوان پسر باشنو و اینو با نوع لباس های انتخابیشون به وضوح نشون میدن...!
اگه مایل باشین،خوشحال میشم لینکتون کنم...
التماس دعا
یاعلی


سلام بزرگوار
سپاس از نظر لطف شما
خوشحالم که این عنوان شما را به تفکر واداشته!کاش برای خواهران نیز اینگونه باشد!
زن بودن و زن ماندن برای زن امروز هنر است،بسیاری هنر ندارند و من می خواهم هنرمند باشم.
حتما لینکتان خواهم نمود.
محتاجم بسیار...
سلام
زیبا بود مثل همیشه
موفق باشی


سلام
ممنونم.
تو هم همین طور
آره شعر اول که کلی خاطره است یاد اون شب می افتم که کلی 3نفری خندیدیم.خاطره روز زنه دیگه.................................. راستی یادمون باشه جزء سوتیهای خوابگاه بنویسیم.........................
بالاخره روزهای انتظار 3نفریمون شروع میشه.یکی که امروز به وصال میرسه . منم که فردا پایین به سمت دیار افضلها میرم شما هم که به بالا ولی هر 3 از یک در.


بله که خاطره است.کلی خندیدیم ولی یه بنده خدای دیگه هم یه جای دیگه به سوتیش خندیده ها!جزء سوتی های ما نبود که بخوایم بنویسیم!
دیار افضل ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دیشب که کلی به فیض رسیدیم!
سلام بر سیمای عزیز دلم..
خوبی؟
دلم برا خونت خیلی تنگیده بود...
وقتی که تازه این آپو گذاشته بودید اومدم خوندم...
تازه خبرم می کنی؟؟؟؟؟
دعوت کنی یا نکنی من از این خونه بیرون برو نیستم..
.
.
.
خیلی دوست دارم
دعا یادت نره


سلام بر م.م ادیب!!!
نمی دونستم بهت خبر ندادم!ببخش لطفا...
تو که نیاز به دعوت نداری.همه جوره دعوتی.
چه خنک نبود


خدا رو شکر
۱۰ خرداد ۹۰ ، ۰۵:۵۱ پسر یک شهید
سلام
ای ستون کسائ فاطمه
ای همه هست مرتضی فاطمه
تو بر حسین و حسن مادری
روز جزا منو بهشت میبری ؟
معلوم میشه گریه کن و تو هستم
آخه هنوز رها نکردی دستم
آخه این همه اتفاقات تلخ تو تاریخ برای اهل بیت رخ داده دیگه جای شادی میمونه؟؟؟
شادی بزرگ برای اهل بیت ظهور منتقم مادرمون
تا اون روز همیشه غم داریم
به امید روزی که این واقعه رخ بده
یا زهرا.


سلام
خیلی زیبا بود.سپاس.
دقت کنید بیراهه نروید!
به این حدیث فکر کنید...
امام حسن عسگری (ع):
شیعیان واقعی ما کسانی هستند که در شادی ما شادند و در غم ما اندوهگین!
(نقل به مضمون)
عالـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی بود
دستتون درد نکنه با اجازه یه سری از متناتونو می ذارم تو فیس بوکم


البته اول سلام!
ممنون از نظر لطف شما!
فیس بوک؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
متن های من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چه ربطی داره؟؟؟!!!
شما کی هستید که فیس بوکتون ارتباطی با نوشته های من داره؟؟؟!!!
مار از پونه بدش میاد...
من و فیس بوک؟؟؟!!!
خدا...
آیا ما هم سهمی در این بانک داریم ؟!


یعنی باید خدمت برسم دیگه؟!
خدمت می رسم.
سلام دلبندم.خوفی.دفعه اخرت باشه...


سلام
به خوبی تو!
چی دفعه آخرم باشه؟!
سانسور؟!!!
هه هه
ما که سر میزنیم خواهر اما بی سر و صدا

امتحانا داره شروع مکیشه ببینیم این ترم آخری میخوایم چه گلی به سر نمراتمون بزنیم
البته اگر آشپزی و خونه داری و همسر داری و ... بذاره!


خب سر و صدا داشته باش مجاهد جان!
رو همسرداری بیشتر کار کن،خدا بقیه رو درست میکنه!
هه هه
سلام
میگم خیلی وقت هم نیست که نیومدما!!!!( یه لحظه یاد سنگ پا افتادم
)
آخه درگیر درسها شدیم می بینی که وب خودمون رو هم ب روز نکردیم

راستشو بخوای پست قبلیت رو خوندیم نظر نذاشتیم


سلام
منم یاد همون افتادم،از نوع ویژه البته!!!
بعله!درس... درس...درس...
خب باید می ذاشتین!
هه هه
نامه ابراهیم نبوی به رهبر

لطفا منطقی برخورد کنید...


چشم.
خدمت می رسم.
سلام

شرمنده دیر سر زدم

موفق وسربلند باشید

در پناه حق


سلام
خواهش می کنم نزنید این حرف رو!
شما هم همین طور
دلم به دستت ای رابط میان زمین و آسمان، ای امام هدایت، ای مهدی

آپم. حتما سر بزنید.
یا زهرا


خدمت می رسم.
سلام
هر چی نشستم نیامد جوابی
راستی چرا به روز نمیشید
در تظاهرات امروزشون 16 نفر جان باختن
ارتحال امامم تسلیت میگم


سلام
فرستادم که!
زمان امتحاناست خب!
من هم تسلیت عرض می کنم.
۱۲ خرداد ۹۰ ، ۲۰:۰۸ یوسف اوای الله
سلام قشنگ نوشته بودی
یاد مادرم افتادم و دلم تنگش شد واقعا سخته این روزا فشار امتحان و دوری از عزیزان


سلام
سپاس.
از 17 اردیبهشت ندیدمشون و احتمالا تا 2 تیر هم نخواهم دید.
خدایا صبر بده...
طرح جمعی خواندن دعای عهد امام زمان عج ،

چهل روز از 18 تیرماه تا نیمه ی شعبان ( 26 تیر ماه )

اگر مایل به شرکت در این طرح هستید لطفن در نظرات پست آخر اعلام بفرمایید

و در صورت تمایل دوستان و آشنایان رو هم دعوت کنید

اگر مایل نیستید احتیاجی به ذکر نام در قسمت نظرات نیست اما لطفن تعداد نفرات شرکت کننده رو ذکر بفرمایید و دیگران رو هم همراه کنید

نیت جمعی ، سلامتی مولا عج و تعجیل فرج و حوائج جمع است


خدمت می رسم
۱۳ خرداد ۹۰ ، ۱۷:۰۲ بغض و کینه انقلابی
سلام مهربون
من خیلی وقت به روزم ها
سر نمیزنی به ما؟؟؟؟؟؟


سلام
والا من سر می زنم.یه مدت که بلاگفا اجازه ارسال کامنت نمیداد،بعد از اون هم یادم رفت. رک گفتم ها!قدر بدون...هه هه
خدمت می رسم
سلام..
دوست جونی مهربون..
خوبی عزیزم..
دلم برا خونت خیلی تنگیده بود...آخ که چقدر خونتو دوس دارم...
به روزم..دعوتی به خونم...با عشق..
منتظر قدمای مهربونت..
خیلی دوست دارم..بوس
التماس دعا


سلام
خوبم به خوبی تو!
اینقدر که خونه ام ور دوست داری،خودم رو هم دوست داری؟!!!
خدمت می رسم.
ما نیز هم!
وقتی که نیستی دلم می گیرد...

قرار نبود درد، خانه نشینت کند


نبینم دلت گرفته باشه دوست من!
درد خانه نشینم نکرده اما به جاش درس بدجور میخکوبم کرده پای کتاب و جزوه ها!!!
ببخش!
احتمالا تا زمان اواخر خرداد به روز نمیشم اما قول میدم جوری بیام که راضی باشی!
دلنوشته ام رو دارم می نویسم اما هر زمان که واژه ها خودشون تو ذهنم ردیف میشن، به روی کاغذ میارمشون.واقعا دلنوشته است...
منتظر باش!
۱۴ خرداد ۹۰ ، ۱۴:۵۳ هدیه معصومه
سلام دوست عزیزم
ممنون از حضورت. شرمنده کردی.
دل نوشته های شما هم بسیار دلنشین و زیباست.دستتون درد نکنه.
امیدوارم همیشه سلامت و همیشه در کنار مادر بزرگوارتون باشید.و دیدارتون هرچه زودتر تازه بشه.در پناه خدا باشی.


سلام
وظیفه بود.شرمنده چرا؟!
ممنون از نظر لطف شما.
امروز 29 امین روزی هست که ندیدمش و تا تیر هم نمی بینم...
دعا کنید زود بگذره!
شما هم همین طور
۱۴ خرداد ۹۰ ، ۱۵:۳۳ سیدالعارفین
سلام علیکم و رحمه الله
انصافا زیبا بود و موجبات ابتهاج روح و انبساط قلب اینجانب را فراهم آورد!
نمی دانم این قلم فصیح ارثیست و یا اکتسابی؟! ولی به هر ترتیب یادکردن از مادران مهربان جای بسی سپاس دارد.سایه شان تا ابد بر سرتان ان شاالله.
یا حق


و علیکم السلام
سپاس از نظر لطف شما.
این قلم اگر چه بعید می دانم فصیح باشد،50% ارثی و 50% اکتسابی است.از آن جهت که بتوان حرف ها به هر صورت که هست،به روی کاغذ آورد و از باز نوشتنشان نهراسید، ارثی است و از آن جهت که ادبی باشد و رمزآلود،اکتسابی است و البته زیر دین حضرت حق.
وقتی بهشت زیر پای مادران گسترده است،چرا بال عطوفت فرزندان نباشد؟!!!و قلم کمترین است در بازگویی عظمت روحشان...
انشاالله.
دست مهربان و نوازشگر تمامی مادران بر سر فرزندان مستدام باد!
چرا آپ نمیشی ما رو محظور گردانی؟! حال کردی جمله رو!!
امتحانا؟ چقدم که ما درس می خونیم!!


محظور؟؟؟در این لحظه خودت بودی پرستوی من؟!!!
هه هه
والا مجبوریم بخونیم!!!مخصوصا مدار!!!
سلام پروووووووووووووووووو مطالبت قشنگ بود حال کردم


سلام
خودت پررووووووووووووویی!!!
ممنون از نظر لطفت و ...حالت!
خودتو که خیلی بیشتر دوست دارم جوجو...
اولِ اول "سیما جونی"..
بعدِ اول " خونه ی سیما جونی "

.
.
.
.
عزیز دلم از خدای مهربون می خوام که هرچه زود تر فاصله ی بین تو و مامان جونت کمتر بشه..
و هرچه زودتر به آغوش پر مهر مامانیت برگردی..
میبوسمت هم تورو..
هم خونتو..
هم مامانیتو

..
دعا یادت نره..


جوجو؟؟؟
سیما و خونه سیما قابل تو رو نداره!
ممنون که این دعا رو می کنی.لطفا دعا کن زود بگذره...
خونه ام رو چه جوری می بوسی؟؟؟هه هه
ممنون بابت بوسه هات!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام دلبندم ما دوباره پیدا شدیم.الان چه احساسی داری؟


سلام
خوش اومدی.
احساس شور و شعف!!!
یکی ما را از برق بکشد...


می خوای من این کار رو بکنم؟!
می خوام نظرات زیاد بشه


عجب لطف بزرگی بهم می کنی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دروغ گفتم


پس برو تو جهنم!!!
هه هه
چرا برقا نمی ره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


برق بره،تو از رو میری؟؟؟!!!
نون بگیرم؟نفت بگیرم؟


نه زحمت نکش!!!
من...چی بگم دیگه؟؟؟؟


هیچی نگو!
برو درست رو بخون.
چرا زیر لب دعام می کنی؟ها چیه؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


زیر لب دارم میگم:
اللهم اشف کل مریض...
سلام خوشحال میشم به کلبه ی درویشی من هم سربزنید
واز کمالات خودتون منو بهره مند کنید منتظر حضور گرمتون هستم


سلام
خدمت می رسم و نظری اگر بود،عرض می کنم.
حرصت گرفته؟می خوای ریز ریزم کنی؟من خیر سرت ......... گل شما هستم ناموس. حالا حساس نشو.بروبابا من بیکار نیستم که.الان با رئیس بانک مرکزی قرار دارم.پش بندشم با دبیر کل حذب الله لبنان..بعدشم با دبیر تشخیص مصلحت نظام. بعدشم شاید با آقای بان کی مون دبیر سازمان ملل متحد توی کره ی جنوبی.ولی اونا مگه منو تو خواب ببینن.خیطشون می کنم نمیرم سر قرار خوبه؟وای نه...این جوری به خاطر نبود من فک کنم جنگ سومی در پیش باشد.اخه من با ادمای مهمی قرار دارم به جون شماااااااااااااااااااااااااااااا


حرص؟؟؟اصلا!!!
به قراراتون برسین سرکار خانم!
حیفه این همه آدم معطل بمونن.گناه دارن ها!!!
سلام

ممنونم بزرگوار

18 خرداد تا 26 تیر
التماس دعا


سلام
خواهش می کنم.
چشم.
محتاجم به دعا
۱۴ خرداد ۹۰ ، ۲۰:۱۰ میلاد نویدپور
سلام
دوباره آمدم بگم دلنوشته ها عالی بود.
چشم
انشاالله وقتش نظر می دم.
یاحق


سلام
سپاس بابت حضور دوباره شما.
انشاالله...
حق یارتان
گر حنجره های سابقون خاموش است

خون جگر بسیجیان در جوش است

تا هست بسیج و حضرت خامنه ای

ای پیر جماران علمت بر دوش است

آغاز ولایت ورهبری آیت الله العظمی امام خامنه ای مبارک باد


سپاس.
بر همگان مبارک.
عجیب با پ ن موافقم چون حال منم هست ...


برای نوشتنش هم سوختم...
اشک هایم اسیر چشمانم...

باران نمی بارد!

دعای باران باید.

امروز فهمیدم گربه سیاهم!!! ...........
مثل من ....


چقدر تو مثل منی...
خیلی دل نشین بود...سیمای نازنین

دعا می کنم غرق باران شوی...


ممنون از نظر لطفت ساقی نازنین.
چه عجب اومدی!
دعا کن...کاش دعای تو بگیره!
سلام
رحلت امام خمینی بر قلب امام خامنه ای تسلبت ...

به مناسب نیمه خرداد
" بیت امام ، بی امام "
"سید حسن و حواشی"

این هم در حال نضج یک حرکت انحرافی از امام خمینی می باشد

به روزم

میاید و نظر میدید... ممنون.


سلام
خدمت می رسم
سلام

به روزم با یک دنیا دلتنگی

التماس دعا تو این ماه عزیز
مخصوصا این 5شنبه ...شب ارزوها



سلام
خدمت می رسم.
محتاجم به دعا
وبلاگ " خروش ملت" در راستای اعتراض به سانسور و به حاشیه رفتن نظرات صریح رهبر انقلاب و نیز دفاع در مقابل حملات ناجوانمردانه به دولت ولایتمدار راه اندازی شد. " مواضع صریح رهبر انقلاب و بی توجهی عمارهای دروغین" مطلب جدید این وبلاگه. لطفا مطلب را کامل و با دقت و حوصله بخوانید و نظر دهید. ضرر نمی کنید از خوندن مطلب. آینده از آن حزب اللهی ها است.


خدمت می رسم
سلام
قشنگ ولی غمگین می نویسید. کاش کمی شادتر
بازم بهتون سر می زنم


سلام
زندگی من شادی نداره اما سعی می کنم نظر شما رو لحاظ کنم.
ممنونم.
در جواب silent گفتید که "زندگی من شادی نداره؟" قبول که ناموس خدا هستید و الگویتان زهرا (ع) که بانوی دردها و غم هاست، اما فکر نمی کنم دلیل مناسبی بر این باشد که اصلا در زندگیتان شادی وجود نداشته باشد.(تازه من اینقد مطالب طنز تو وبم میزارم شما می خونید ،مگه شاد نمیشید، خوب اینم یه جور شادی تو زندگیتونه دیگه!!!نیست؟)


بنده دقیقا کی و کجا عرض کردم که چون ناموس خدا هستم و میراث زهرا،زندگی ام شادی ندارد؟!!!
حضرت زهرا در کنار همه مصیبت هایشان شادی های بی نظیری داشته اند که شهد نوشینش گوارای وجودشان!
عرض بنده به مسائلی در زندگی شخصی ام باز می گردد.
مطالب طنز وب شما،الحق بسیار موجب شادی خاطر برای بنده است.از این جهت سپاس بیکران.سایه شان (تان) مستدام!
۱۷ خرداد ۹۰ ، ۱۵:۴۹ از حضور تا ظهور...
سلام بر "سیما"ی مهسا!
دقت داشته باش که ما چندین وقته نت گردی نمیکنیم اما چنان خاطرتان عزیز است که یکی دوعدد کامنت را برای آن این پستتان کم دانستیم دومرتبه آمدیم کامنت بذاریم
از حرکت اروپایی من گفتی ولی از حرکت ثنا نه! جالبه که اونشب تا نزدیک صبح من فقط دعا میخوندم و روی اتوبوس فوت میکردم یادته؟؟؟!!!!!
راستی یادت رفت بگی که برای ثنا تولد گرفتیم و پول رو پول گذاشتیم تا پول عینک گم شدش جور شه! جای همه خالی!(البته خانمها)
خدمت همه ی دوستان عزیز اعلام می دارم که پستی بس زیبا و مجددا بس زیبا در وبلاگ ناموس خدا در حال احداث است و کارگران مشغول کار! شدیدا منتظر بمانید تا بعد امتحان ها لایق دیدارش شوید


سلام مهسای خودمان!
خاطرمان عزیز است برای کامنت گذاشتن؟!سرکار ما را سر کار نذارند نیز کافیست!!!
دیدم اون شب خیلی سرد بود،نگو تو هم کنار من هی فوت میکردی!!!!!!!!!!!!
تولد ثنا؟بله...بله...
یادم رفت بگم شیرینی هاش به همه اتوبوس نرسید!یادم رفت بگم پول ها رو داخل چه پاکتی گذاشتیم!
کلا هه هه!
میبینم که تبلیغ پست من رو هم میکنی؟!حالا خوبه توش آبروی خودت شدیدا در معرض خطره ها!!!
یه سوال:اون کارگزانی که مشغول کارن،کیا هستن؟!من (یوگی) و دوستان؟؟؟
هه هه
انشاالله تا عید مبعث باید صبر پیشه کنی!
از اینکه به لطف دوستی عزیز،سری به ما زدید،سپاس!
مطالب شما رو از مدتی قبل مطالعه می کنم.
به رسم ادب چند جمله ای تقدیم به شما که دلنشین می نویسید و روان.

گاه بارانِ واژه ها،
برای شرح دلتنگی کم می آورند،
و بغض کلمات،
در سکوتِ روزهایِ بی حوصلگی،
بی بهانه می شکند.
این شکستن، فرصت خوبی ست برای بی خود شدن!
چرا که هر چه هست،
اوست...

می نَمانَد در جهان یک تارِ مو
کل’ شیء هالک الا وجهه’


ما که انجام وظیفه کردیم بزرگوار
بی نهایت سپاس از نظر لطف حضرت عالی.
خیلی زیبا بود.
سلام دوست جون جونی مهربون خود خودم...
خوبی؟
عزیزم..
باز من دیر رسیدم...
اگه بپرسم چرا ناراحتی...ناراحت میشی؟؟؟؟؟؟؟
منظورت از پست "برای خواهر بی پناهم..." کدوم پسته؟؟؟؟؟؟
.
.
.
.
سیما جونم خودتو به خاطر یه مشت چرت و پرتای دیگرون ناراحت نکن...
به خدا ارزش نداره...این همه خودتو برنجونی...
.
.
.
.
راستی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
فردا لیله الرغائبه..
اومدم که بگم...شب آرزوهات مبارک...
شب پر از خیر و برکت و شادی داشته باشی...
و از خداجون می خوام که به همه ی آرزوهات برسی...
فقط یه خواهش...
رفتی حرم از عوض من هم به آقا سلام کن و بگو که آقا یه روسیاهی بد جور هوای خانه ات را کرده است...
قربون دل مهربونت...
به خدا میسپارمت..
برام دعا کن...


سلام دوست خوب من
اون پست قضیه ای مفصل داشت و حذف شد.فقط دلیل حذفش رو برات توضیح میدم ولی خب به صورت دیگه ای!
دعا کن مشکل جدیدم منو از پا در نیاره!!!
لیله الرغائب تو هم مبارک.
دعا کن بتونم حرم برم.حتما دعات می کنم.
salam
khubi?


سلام
الحمدلله
cament gozashtan dar jahate ahdafe zahra eybi dare:??


فکر نکنم عیبی داشته باشه ولی...
soalam jedi bud ha


منم جدی جواب دادم!
rasti vase emtehane xxxxxx makhsus 2a kon.akhe 2a hat eyval dare


چشم دعا می کنم.
دعاهای من چی داره؟؟؟
سلام مامان
نشد بیام روزتو تبریک بگم ببخش
این همه بچه داری وقت نمی کنی به من برسی دیگه
شعرات مث خورت نازن خودت نازتر از شعرات ناز نازی


سلام
سعی می کنم ببخشم.
هه هه
تو پیش من اومدی و من بهت نرسیدم؟؟؟!!!
خط آخر یعنی چی؟؟؟
خداوندا

درهای رحمت تو همواره به روی خواهندگان باز است و دست عطایت گشاده

بندگان تو هر زمان که صدایت کنند، پاسخ می‌دهی

و اگر خالصانه آرزو کنند، ‌می‌بخشى

امشب اما شب دیگری است؛ شب آرزوهاست

دعای خیر همه را براورده بفرما الهی آمین


خیلی زیبا بود م.م جان
ممنونم
سلام

یک روز میام اینجا میبینم پست گذاشتید . روز بعدش میام میبینم پست حذف شده . بعد میبینیم پست جایگزین شده . بعد میبینیم دعوا شده . بعد میبینیم دعوا پاک شده . بعد میای میبینی آب راکت شده ... وقتی فهمیدید اینجا چه خبره به من هم بگید ...!!!!

" حواشی پررنگ تر ازمتن "

راستی ج کامنتتونو دادم ها


سلام علیکم
چنین وضعیتی چندی قبل در وب حضرت عالی نیز تکرار شده بود البته!!!
اینجا خبرها همه از بی خبری است...
مسئله ای پیش امد که در پست آینده بدان اشاره خواهد شد.
مطالعه شد اما اقناع خیر!
سلام
خوبی؟
چقد این کوتاه نوشت هات زیبا بود.حال کردم!
مخصوصا اون که گفته بودی نازش عجیب خریدار دارد
عالی بود عزیزم!


سلام
ممنون از نظر لطفت.
من همش رو دوست دارم.
بازم ممنون
سلام.
در میهن بلاگم به روزم
.این با پستهای دیگم فرق میکنه..منتظرحضورتان هستم....


سلام
خدمت می رسم.
سلام
راهی برای انس با خدا
بروزم ومنتظر


سلام
خدمت می رسم
بی وفا سر نمی زنی؟


شرمنده ولی این چند روز خیلی مشکل داشتم.جسمی و روحی...
خدمت می رسم.
۲۴ خرداد ۹۰ ، ۰۷:۳۵ مژده رجبی راد
چه مطالب جالبی تو وبلاگت داری.

خیلی خوشم اومد

آفرین


ممنون از نظز لطف شما.
خوشحالم.
_________¤¤¤¤¤¤¤¤____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
___¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤
__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_________¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤________¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤ با مطلب ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_____¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤___¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ جدید¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_¤¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ به روزم ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نیم نگاهی ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نظری ¤¤¤¤¤¤¤
__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
______________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
___________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_____________________¤¤¤¤¤¤
______________________¤¤¤¤
_______________________¤¤
جالب بود استفاده کردیم خوشحال میشم به من هم سر بزنید و با نظرات مفیدتون بنده را راهنمایی کنید موفق و ولایتمدار باشید یا علی التماس دعای ظهور


ممنون از نظر لطف شما.
خدمت می رسم.
سلام
میلاد مولای موتقیان مبارک
بروزم



سلام
بر تو هم مبارک.
خدمت می رسم.
سلام علیکم
خدایا ما را در یاری رساندن به برادران مسلمانمان یاری بفرما

بیانیه وبلاگ نویسان در مورد ظلم به مسلمانان

منتظر حضور مجاهدان راه خدا هستیم


سلام
آمین.
ما که مجاهد نیستیم ولی خدمت می رسیم.
سلام دوست عزیز عید میلاد یگانه مولود کعبه بر شما و همه شیعیان آن حضرت مبارک باد
دوست عزیز وب خیلی زیبا و دلنشینی دارید من با اجازه شما لینک می کنم اگر دوست داشتید این هم وب منه سری بزنید و لینک کنید.
http://bakhshand.blogfa.com


سلام
بر شما هم مبارک.
ممنون از نظر لطف شما.
خدمت می رسم.
سلام . وبلاگ زیبایی دارید و همچنین دلنوشته های زیباتر ...
موفق باشید ...

اللهم عجل لولیک الفرج


سلام
ممنون از نظر لطف شما.
آمین
آپم با : معادلات منطقی (صرفا جهت فراغت از امتحانات!!)


خدمت می رسم.
۳۱ خرداد ۹۰ ، ۰۹:۴۴ یک بنده ی خدا
سلام
بسیار جالب بود.
ممنون


سلام
دردها جالبند یا واگویه ها؟!
۰۶ مرداد ۹۰ ، ۰۶:۳۴ عاشق کوهستان
سلام عزیز

به به لذت بردم

متشکرم


سلام بزرگوار
ساس از نظر لطف شما.

نجوا کن

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی