"ناموس خدا" یک ساله شد!
دقیقاْ یک سال!
با همه شادی ها...
و غم ها...
با همه شیرینی ها...
و تلخی ها...
با همه خوبی ها...
و بدی ها...
ساعت ۹:۵۷ روز نهم مهر ماه سال ۱۳۸۹، "زاده پاییز" شدم و بهانه تولد یافتم.من وجودم این ندا را در عمق جانم طنین می انداخت که "می خواهم زن باشم" و در معرفی خود می گفت: "شیعه نامی هستم میراث زهرا که زن است و ناموس خدا"
و این گونه من،زاده پاییز،"ناموس خدا" گشتم و به جایی رسیدم که برای هر کدام از واژگان "می خواهم" ، "زن" و "باشم" فلسفه ای یافتم!
می خواهم : که مدعی نباشم و بی خبر!تنها خواسته باشم و تلاش کنم برای نیل به هدف.
زن : که "هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش / بازجوید روزگار وصل خویش"!من شیفته "زن" بودنم!"زن" نه آن گونه که هست،آن سان که باید!
باشم : می دانم که حتی به قدر ذره ای زنانگی در خویشتن خویش می یابم.من به دنبال اثبات حقانیتم و به فعلیت رساندن این قوه!
امروز در ساعت ۹:۵۷ روز نهم مهر ماه سال ۱۳۹۰ با مرور تمام خاطراتی که در این یک سال بر من گذشته و با اذعان به اینکه تلخکامی هایش بسیار افزون تر از خوشی ها بود،اینجا را همچنان کهف دلتنگی هایم می دانم و حس شقایقی هستی اش را به اعتبار تا همیشه بودن و زیستن پاس می دارم.
در کلبه ما رونق اگر نیست،صفا هست / هر جا که صفا هست،در آن نور خدا هست
تولد دوباره ات رو تبریک میگم
هر خاطره ای حتی تلخش به خاطر درس دادنش قشنگه...
سلام سایه سار من
ممنونم.زنده باشی.از این تولدهای دوباره تو زندگیم زیاد دارم.
واقعا...
درس دادنش در کنار حرفهای آرامش بخش دوست گلی مثل تو...