رفتهبودم به یک کتابفروشی که همیشه در خرید از پاساژ مهتاب حتماً به آنجا هم سری میزنم. کتابها را نگاه میکردم تا کتابی را از لیست کتابهای مورد علاقهام پیدا کنم، که فروشنده کتابی را به دستم داد و گفت: "این را هم ببینید."
"من زندهام"
کتاب را خریدم، خواندم و غرق در لذت و اندوه شدم.
لذت اینکه شجاعت زن ایرانی چهقدر میتواند مایهی حقارت دشمن باشد و اندوه اینکه همین دشمن چهقدر میتواند خبیث باشد که در یک جنگ سیاسی، زن را به اسارت ببرد.
مؤکداً درخواست میکنم کتاب "من زندهام" را بخوانید.
بنا به عادت همیشگیام در مطالعه، پس از اتمام کتاب در صفحهی اولش یاددداشتی میگذارم. و این یادداشت من است بر کتاب "من زندهام"
+روز جمعه که از شهرم به مشهد میآمدم، در کولاک گیر کردم!!! به حدی که راه 4 ساعته، 9 ساعت طول کشید! برف... بوران... مه... باد شدید... اصلاً به معنای واقعی کلمه وحشتناک بود. تا 3 روز نه خستگی از تنم بیرون میرفت و نه سرما از مغز استخوان ساق پایم! بماند که خودم، خانوادهام، همسرم و خانوادهی همسرم رسماً جان دادیم تا من رسیدم.