می‌خواهمـ زن باشمـ

شیعه‌نامی هستمـ ، میراثــــــِ زهرا، که زن استــــــ و ناموسِ خدا

می‌خواهمـ زن باشمـ

شیعه‌نامی هستمـ ، میراثــــــِ زهرا، که زن استــــــ و ناموسِ خدا

می‌خواهمـ زن باشمـ

دنیــاى فاسـدِ غـــرب خـواســت بـروزِ زن را، شخصیتِ زن را در روش‌هاى غلط و انحرافى که همراه با تحقیرِ جنسِ زن است، به زور به ذهنِ دنیا فرو کند. زن براى این‌که شخصیتِ خودش را نشان بدهد، بایستى براى مردان چشم‏‌نواز باشد. این شد شخصیت براى یک زن؟! بایستى حجاب و عفاف را کنار بگذارد، جلوه‏ گرى کند تا مردها خوششان بیاید. این تعظیمِ زن است یا تحقیرِ زن؟ این غربِ مستِ دیوانه‌ی‏ از همه جا بی‌خبر، تحتِ تأثیر دست‌هاى صهیونیستى، این را به عنوان تجلیل از زن علم کرد؛ یک عده هم باور کردند. عظمتِ زن به این نیست که بتواند چشمِ مردها را، هوسِ هوسرانان را به خودش جلب کند؛ این افتخارى براى یک زن نیست؛ این تجلیلِ زن نیست؛ این تحقیرِ زن است. عظمتِ زن آن است که بتواند حجب و حیا و عفافِ زنانه را که خدا در جبلّت زن ودیعه نهاده‌است، حفظ کند؛ این را بیامیزد با عزتِ مؤمنانه؛ این را بیامیزد با احساسِ تکلیف و وظیفه؛ آن لطافت را در جاى خود به کار ببرد، آن تیزى و برندگى ایمان را هم در جاى خود به‌کارببرد. این ترکیبِ ظریف فقط مال زن‌هاست؛ این آمیزه‌ی‏ ظریفِ لطافت و برندگى، مخصوص زن‌هاست؛ این امتیازى است که خداى متعال به زن داده‌است.

ولی امرم،امام خامنه‌ای (حفظه الله)
-----------------------------------------------
این وبلاگ کهفِ دلتنگی های من است.
این‌جا حرف‌هایی را می‌نگارم که مرا به تعالی برساند و امید که سایرین را نیز! هرمِ این نگاره‌ها شاید قندیل‌های جهل و غفلت را ذوب بتواندکرد...
"می‌خواهم زن باشم"
آن‌گونه که "زهرا" بود...
و این آرمانِ من است!

آن‌چه گذشتــــــــ
لطفـــــ دارد خواندنشان

جنون نوشت (1)

يكشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۰، ۰۵:۴۰ ق.ظ

جنون نوشت ۱:

همه جا کربلاست،آری

لیک...

در نزدیکی هر کربلا،کوفه ای هم هست!

و مردمی که برای امامشان نامه ها روانه می دارند،اما...

در شمارند "قُلوُبُهُمْ مَعَکَ وَ سُیوُفُهُمْ عَلَیْک" را!

و من...

که حتی دلم را نمی دانم کجاست،

شمشیرم را خوب می بینم،

بل شمشیرهایم را!!!


جنون نوشت ۲:

هر سال،عاشورا،

هوا گرم باشد اگر،

شربت خنک می دهیم.

و سرد باشد اگر،

چای داغ!

می چسبد آقا،می چسبد!

آنچه نمی چسبد به ما،

وصله های ناجوری است که دل خون موعود را منتسب به شیعیان می داند!

نمی چسبد آقا،نمی چسبد!


جنون نوشت ۳:

روزی خواهد آمد

که فریاد "هَلْ مِنّ ناصِرٍ یَنْصُرُنی" در هستی طنین افکند،

و به یقین نمی شود آنقدر از معرکه بلا دور بود،

که بی لبیک گذاردن موعود در صحنه نینوای روزگار موجه باشد!

باید بود،اما...

موعود را یاری دجال پرستان چه کار؟!


جنون نوشت ۴:

ما منتظریم!

منتظریم شهادتی از آل الله برسد تا منبری باشد و روضه ای،ما و اشک های روان نیز!

دردها بسیارند.

چک های پاس نشده...

قسط های عقب افتاده...

اجاره های پرداخت نشده...

ما منتظریم شهادتی از آل الله برسد تا "التماس دعا"هامان را به تکثیر برسانیم،

در این شب ها و میان اشک ها!

آنچه نمی اندیشیم بدان،

خداست و همان آل الله!


جنون نوشت ۵:

همه دعای عهد یک سو،

این " اَللهُمَّ اِنّی اُجَدِّدُ لَهُ فی صَبیحَةِ یَوْمی هذا وَ ما عِشْتُ مِنْ اَیّامی عَهْداً وَ عًقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فی عُنُقی لآ اَحوُلُ عَنْها وَ لا اَزوُلُ اَبَداً"سویی دیگر!

اقرار به تجدید پیمانی که حتی آنی غفلت حرام بایدش!

و چه عبث!

هر صبح،به اینجای دعا که می رسم،

شرمی سیال درون رگ هایم می دود.

مرا که هنوز آن عهد را فهم نکرده ام،اقرار به چه کار؟!


جنون نوشت ۶:

خورشید عاشورا که به غروب می نشیند،

جریانی سیال،اندیشه های حسینی را از تمام زوایا و خفایای ذهنم می شوید و می روبد.

من می مانم و حسرتی زهرآلود که عاشورایی دیگر از دست رفت.

من می مانم و شرمی گناه آکنده که باری دیگر آنی که باید،نشدم.

هنوز همانم که نباید...و نشاید!

خورشید عاشورا که به غروب می نشیند،

خودم را نه حتی در لشکر اشقیا،که در شام می بینم!

چوب خیزران به دست...


جنون نوشت ۷:

هر صبح،دیده به عبث که می گشایم،

ترس غالب می شود بر تمامت دلم،

که "نُملی' لَهُمْ لِیَزْدادوُا اثْماً" همچو منی را شامل می شود آیا؟!

مرا که تاب "عَذابٌ مُهینٌ" نیست!


جنون نوشت ۸:

در خود که می نگرم،

می شمارم مردمانی را که روز محشر باید از دایره نگاهشان گریزان باشم.

یک

دو

.

.

.

بسیارند...بسیار!

می ترسم خدا!

می ترسم بدان جا رسم که گریز از تو نیز روا باشد بر من!


پ.ن۱: آخر الزمان است!نهی از واجب می کنندم!!!

پ.ن۲: دارم پوست می ترکانم!می فهمم...

نجواها  (۴۰)

۱۹ آذر ۹۰ ، ۱۰:۲۶ تبسم ظهور
سلام.

ایام تسلیت...

باز که خبرم نکردی حاج خانوم؟؟؟؟

همی کارا رو میکنی بد بهتون میزنی که بی معرفتی و نمیدونم چرا سر نمیزنی و ووو
از من یاد بگیر نصف شمایم

جنون رو خوب اومدی!!!



سلام
حاج خانوم
ما قبلا اولتیماتوم دادیم که دیگه کسی رو دعوت نمی کنیم!دلایل شخصی هم داره!
برو پستهای تابستون رو بخون.

تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم...
خیلی جالب بود . شماره 5 خیلی به دلم نشست. خدا بهت توفیق بده



ممنونم.
فهم نکرده ام ای پیمان را مهتاب عزیز...
خدا عقل بدهد...
۱۹ آذر ۹۰ ، ۱۸:۵۸ بنده ی خدا
خدا قوت، خوب بود. التماس دعا



ممنونم.
جاجتتان روا...
با سلام.مجموعه جنون نوشت شما در سرویس جام بلاگ سایت جام نیوز به نقل از وبلاگ خود شما نقل گردید.



سلام
بله؟؟؟
عجب!
چرا جدیدا اینقدر مطالبم نقل می شود؟!
انشاالله که حسن است!

فقط یک نکته:
سایت تقریبا باز نشد و بنده مطلبم را نیافتم!!!
لینک دقیق لطفا!
خیلی عالی بود. اما از روی سیاه خودم شرمگین شدم.چه بسیارند عهد هایی که بستم و به ساعت نرسید که شکستم...
چطور انتظار داریم که آقامون بیاد وقتی اینقدر زود عهد میشکنیم؟ سعی کنیم کوفی نباشیم...



ممنون از نظر لطفت.
نوشتم برای اینکه هر کسی جنون خودش رو یادش بیاد.
البته من که عمیقا معتقدم شامی ام!!!اما برای بقیه هم همین آرزو رو دارم که کوفی نباشن.
انشاالله که تا الان هم نبوده باشن.
۲۷ آذر ۹۰ ، ۰۹:۰۷ مامان عارفه
سلام
دوست عزیز قلم شیوایی دارید موفق باشید و سربلند .



سلام
اینجا فقط دل است که می نویسد.
قلم کوچک است برای جنون من...
از نظر لطف شما سپاسگزارم.
سلام
باز من بعد مدت ها اومدم!!!
البته برای کامنت گذاشتن اومدم.بجون خودم وبت رو همیشه میخونم.
جنون نوشت هات خیلی قشنگ بود خصوصا اولینش که یک تلنگره برامون.اینکه کوفه همین نزدیکیه و کربلا...و ما کدوم طرفی میریم؟؟؟



سلام
خوش اومدی دختر حوا و بابا(نیشخند)
همیشه می خونی؟؟؟خب دستت کوتاه میشه کامنت بذاری جوجو؟!
هه هه
ممنون از نظر لطفت.
شمشیرهایم را خوب می بینم...
آبروی حسین به کهکشان می ارزد /
یک موی حسین بر دو جهان می ارزد /
گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست /
گفتا که حسین بیش از آن می ارزد/

سلام عزیزم خوبی؟ متن تکان دهنده ای بود! قلمتو عشقه!!!

مه مبارک در ابر آرمیده بیا /
امید آخر دلهای داغ دیده بیا/
به طول غیبت و اشک مدام و سوز دلت /
که جان شیعه ز هجران به لب رسیده بیا . . .
اللهم عجل لولیک الفرج



سلام ترنم عزیز خودم
ممنون از نظر لطفت.
خودتو عشقه!!!
آمین...آمین...هزار بار آمین
دارم پوست می ترکانم !
یادش بخیر روزی را که پوست ترکاندم. یادت هست؟

از معدود وبهایی هستی که میرم . وبم به روز شد!



حقیقتا یادم نیست دقیقا کدوم روز رو میگی!
ولی به جان پرستو،یه کوچولو نشونی بدی،یادم میاد.
حدس می زنم اما مطمئن نیستم.

تو رو خدا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چقدر خوشحال شدم!باور کن!
فکر نمی کردم تا این حد مخاطب ثابت وبم باشی!
مشعوف شدم اساسی!
قبلا خدمت رسیدم!
سلام
نمی دونم چه خبره؟
به هر کی سر زدم نوشتش بوی غم می داد
دلم غم گرفت
از لا به لای این غم بوی خدا میاد



سلام
غمی که به دل آدم جلا بده،خوب نیست؟!
همین که بوی خدا میاد،یعنی سیمت متصل شده...
۲۹ آذر ۹۰ ، ۰۳:۵۷ کوچه امید
سلام دوست خوبم
قلمت پایدار
ترسم از جهنمت نیست آقا ترسم از اینه که تو منو از خونت بیرون کنی
ترسم از این نیست که تو عذابم بدی ترسم از این که تو برام گریه کنی
التماس دعا



سلام عزیز
انشاالله نگاه مهربون خدا از سر این قلم کم نشه...

ترس من،بیرون بودن از دایره اعتنای اوست...
سلام دوست عزیز زیبا نوشتی و یه جورایی حرف دل مارو .خدا کنه توی این مراسما حسین را بفهمییم نه این که بر حسب عادت شرکت کنیم و عاداتمان تکرار شود. من به چشم خود میبینم. سالیانیست که میبینم دخترکانی که همراه دسته عزای حسین در پی جستجوی دوست پسرای خود هستند. ومن شرم دارم از گفتنش. خدایا مرا ببخش.
به ما هم سربزنید. درپناه خدا.



سلام
ممنون از نظر لطف شما...
اصل بر فهمیدن اما رسم...
وای از دل موعود...
خدمت می رسم
عالم همه قطره و دریاست حسین

خوبان همه بنده و مولاست حسین

ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش

از بس که کَرَم دارد و آقاست حسین.



حسین یعنی...
حسین!
فقط!

سپاس
تو جنونت جنون انگیز است و....
من از سجاد غریب می گویم. تنها پناهش خدا بود و تنها دلگرمی اش اشک بر پدر...

هرگاه می خواست آب بنوشد می گریست ...

آقا ترسم از اینه که تو پیچ و تاب زندگی فراموشت کنم...
سیما این آخریا هروفت میام وبت دارم اشک می ریزم . ننویس دختر اینجوری دیگه ننویس چقدر دل آدمو می سوزونی؟



برای جنونت دعا می کنم که دائم باشد!
خوب است این حال...خوب...خیلی خوب!
همیشه فکر می کردم ه خوب که زینب حدودا یک سال و نیم بیشتر پس از حسین زنده نبود!چه خوب که زینب زود به حسین رسید!
اما سجاد...
سجاد باید می ماند و تازه...امام می ماند!
و این رنج است...

جدا اشک می ریزی؟!
خب اینکه خیلی خوبه!
دلت رو جلا میده...
اما جدا از این حرفا،اینکه چطور این حرفا رو نوشتم،خیلی مهمه!
این نوشته ها پشت سر هم تو ذهنم ردیف می شدن.
و زمانش...
۲۹ آذر ۹۰ ، ۲۱:۱۹ اهل صراحتیم
با سلام
درباره به روز نکردن وبلاگم شاید این باشد که مطلبی ندارم که برای خواننده جالب باشد مطلبی باشد که خوب باشد بهتر است به روز کردن مداوم یک وجه کار خوب بودن مطلب یک وجه کار
درباره مطالب خودتان این را بگویم نوشتن این ها خوب داشتن این دغدغه ها خوب ولی آیا عامل هستید و عامل هستیم؟؟



سلام
صحیح می فرمایید!ماییم که "فرت و فرت" به روز می کنیم و هیچ هم عایدمان نیست!
بنده دل نوشته کوششی نمی نویسم!وقتی موضوعی ذهنم را اشغال می کند،به روی کاغذ می آورم.
نوشتن دغدغه ها یعنی آغاز حرکت!یعنی دل کندن از سیاهی ها!یعنی نمی خواهم همین که هستم،بمانم!
به گمانم برای شروع کافی است...
۳۰ آذر ۹۰ ، ۰۵:۳۶ پسر یک شهید
سلام
خیلی شرمنده هستم به خاطر اینکه دیر برای عرض ادب رسیدم.
و جنون نامه شما معرکه است.
واقعا برای نوشتن این مطلب یه دل آماده و یه ذهن زیبا لازم.که الحمد لله برای شما محیا هست.واقعا من به خودم امیدوار شدم که جز خواننده های مطالب جانانه و دلچسب شما هستم.ما باید یادمون باشه که امام حسین علیه السلام و منتظرانش کشتن.
به امید آن روز که ندای مهدی صاحب زمان به ما برسه و ما سر تا جان به گوش باشیم.



سلام
خواهش می کنم.
بسیار سپاس.
دل آماده و ذهن زیبا؟؟؟شوخی می فرمایید جناب!
برای نوشتن اینها فقط جنون لازم است که الحمدلله بنده مجنون مجنونم!!!
شرمنده می فرمایید!"من این همه نیستم"!
به امید آن روز...
مثل همیشه عالی بود.
راستی از عاشورا نوشتی...
دقت کردی این لعنها برا کیاست؟
اللهم خص انت اول ظالم باللعن منی وابدابه اولا ثم الثانی و ثالث والرابع
دقت کردی این "اول و ثانی و ثالث و رابع "کیان؟



ممنون از نظر لطفت.
دقیقا لعن های زیارت عاشورا خیلی با دلم بازی می کنه!
اول و ثانی و ثالث،بله!اما من میگم
"اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک"
این "آخر تابع له علی ذلک"همین ماییم!
همین ما...
۳۰ آذر ۹۰ ، ۱۸:۴۸ تا وصال تو
آخر پاییز شد ، همه دم می زنند از شمردن جوجه ها !!
بشمار ، تعداد دل هایی را که به دست آوردی
بشمار ،تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشاندی
بشمار ، تعداد اشک هایی که از سر شوق و غم ریختی
فصل زردی بود ، تو چقدر سبز بودی ؟
جوجه ها را بعدا با هم میشماریم . . .


سلام عزیزم
بروزم و منتظر حضورت



سلام
خدمت می رسم
این دفعه اومدم کامنت بذارم!
خب تقصیر خودته پست جدید نذاشتی!!!حالا من چی درمورد چی اظهار نظر کنم؟ها...؟؟؟؟
راستی من فقط دختر حوام.همین و بس...



دستت درد نکنه.
این پست فقط یک روز رو وب بود و البته حرف زیاد داره.
مطمئنی دختر حوا هستی؟!
بسیار زیبا...
آفرین...
در غم انسان ملکوتی تر است!...مگر نه اینکه آدم 40 سال گریست!



ممنونم از نظر لطف شما.
کار ما از گریه رد است!
۰۱ دی ۹۰ ، ۰۸:۵۳ از حضور تا ظهور...
سلام بر تمثیل یک ناموس خدا .
برخی زیبا...برخی غمگین...برخی ترساننده...و برخی...!
جنون نوشت (به قول خودت) 2و4 واقعا جالب بود . مخصوصا تکثر التماس دعاها !!! البته بد نیست به هرحال چشم و امید شیعه ها مخصوصا امثال من که به وساطتشون نیاز داریم ائمه اند دیگه . البته "باید" با معرفت همراه باشه.
درباره جنون نوشت3 : شما به عنوان یک بنده خدا که به ائمه ارادت داره که دعای عهدش ترک نمیشه که ... این حق رو نداری که رسما بخوای خودت رو یزیدی بدونی و خودت رو چوب خیزران بدست تصور کنی. به فرمایش امام علی هیچ بنده ای حق نداره خودش به نفسش همچین ظلمی رو بکنه . اگه واقعا تمثال چوب خیزران بدست هایی (که 100 درصد نیستی) پس حرم چرا خدا چرا لعن یزید و ... چرا .عاشورا چرا و درنهایت تلاش برای عبرت گیری چرا ؟؟ و اگر واقعا خدایی هستی چوب خیزران چرا ؟؟!!! رواندن اسمش بر زبان هم ترفند شیطان است برای ناامید کردن.
برایم دعا کن سیما جان - در پناه حق



سلام بر ظهور یک حضور
برخی...برخی...برخی...اما همه جنون!
التماس دعا خوب است برای معرفت!نه اینکه در عزای حسین یادمان بیاید حاجاتی داریم و لابلای اشک های شور،بگوییم فی المثل "یا سیدالشهدا...به حق مظلومیتت و فلان و بهمان،این حاجت را روا کن"!
و این ظلم است و خیانت!
اشک عزای حسین،آب حیات تشیع است!اشک عزای حسین،یعنی فقط و فقط اشک عزای حسین!این ناخالصی ها شیطانی است...
خواستن حاجات باشد برای وقتی دیگر،نه زمان اشک بر مصائب اهل بیت!
دعای عهدی که ترک نمی شود،اما بدون فهم عهد،به چه کار می آید مهسا؟!!!
عجب هندوانه هایی بانو!
فرض محال که همه اینها هم باشد،وقتی بصیرت و معرفت نیست،چه سود؟!مگر کوفی جماعت نماز نمی خواند؟مگر شمر برای دادن سر حسین عجله نمی کرد،تا نمازش قضا نشود؟!مگر عمر سعد مسلمان نبود؟!
چوب خیزران به دست،تمثال همچو منی است که دل موعود را خون کرده و چشمش را به اشک نشانده ام!همان چنون نوشت 2 دیگر!
ما حتی عاشوراهامان هم عاشورا نیست!
جنون من از این آغازی است که خیلی دیر است...خیلی دیر!
میان دو دست تمنای من جا داری...
۰۲ دی ۹۰ ، ۰۷:۵۵ عاشق خدا
چه کردی با دلم رفیق...؟


اینها که اعترافات من بود به زبان قلم تو...



خوشحالم که تو هم مجنونی رفیق!
جنون نوشت من،اعترافات هر کسی است که مجنون باشد!
سلام
آقا من شکایت دارم. من شکایت دارم!!! این کامنت بالا که به اسم منه مال من نیست آدم چه ها که نمی بینه!!! لطفا سو استفاده نکنید.



سلام
شکایتت هم وارده،هم نیست.
از این اتفاقا تو وب من زیاد میفته!
چاره چیه؟!
بسوز و بساز!

وبم به روز شد متاسفانه.
تشریفتو بردار و بیار!



این همه حرف زدم،باز میگی متاسفانه؟؟؟
تشریفمان را حمل نمودیم و آوردیم!!!
واقعا عالی بود
همشون ...
این رو بیشتر از همه لمس کردم :
در نزدیکی هر کربلا،کوفه ای هم هست!

خدا خیرتون بده که قلم و دلتون تو این راهه



سپاس از نظر لطف شما.
بنده هم عمیقا بدان معتقدم!
قلم شاید،اما دل را چندان مطمئن نیستم!
چوب خیزران به دست...
دعایم کنید،شاید دل هم سر به راه گردد!
پ.ن۱: آخر الزمان است!نهی از واجب می کنندم!!!
سلام
فعل این جمله رو نفهمیدم



مرا نهی از واجب می کنند!
به شکل معیار و بدون جابجایی ضمیر مفعولی!
۰۳ دی ۹۰ ، ۱۲:۵۷ اعترافیه
با عرض سلام و شرمندگی به استحضار می رسانم. به علت برخی مشکلاتی که در کامنت گذاشتن واسم ایجاد شد!!!(اگر نیاز به توضیح هست در نظری خصوصی توضیح بدم...)
اسم کامنتم اشتباه ثبت شد،هم از ناموس خدا و هم از تیله عذرخواهم!

لطفا ببخشید مرا،خواهش
ولی تقصیر من نبود
بعلت شرمندگی بسیار از قید نام خودم معذورم!!!ولی فکر کنم تا الان لو رفتم.تازه ناراحتم هستم که اینجور باهام برخورد شده .نیگاااا :" شکایتت هم وارده،هم نیست.
از این اتفاقا تو وب من زیاد میفته!
چاره چیه؟!
بسوز و بساز!"
خب مگه من چه گناهی کردم؟؟؟؟




سلام
فرض که شما راست بگید و این مشکل سهوا ایجاد شده،من باید علم غیب داشته باشم؟؟؟
تا حالا بارها و بارها تو این وب و صد البته برای من در جاهای دیگه پیش اومده که کسانی فقط به دلیل داشتن کمی مرض(!!!)با اسم یکی دیگه کامنت می ذارن و ...
حالا مورد شما هم دقیقا مثل همون ها بود و واکنش من هم کاملا منطقی!
البته برای من اصلا تفهیم نیست چه اشتباهی ممکنه صورت گرفته باشه که شما مثلا اسم "ناموس خدا" رو تایپ کنی "تیله"!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
در ضمن من اصلا شما رو نشناختم!
فکر می کنم شدیدا به کامنت خصوصی نیاز هست!
به لحن اعتراض بخونش :
کی گفته لعن های عاشورا واسه ماست؟؟؟؟؟



نگفتم همه لعن ها!
آخر تابع له علی ذلک"همه ماهایی هستیم که دل موعود رو خون کردیم!
و این دقیقا یعنی ظلم بر محمد و آل محمد...
۰۴ دی ۹۰ ، ۰۴:۱۵ دختر مسلمان
سلام نازگل من ...
خانومی می خوام نظرتو راجع به نقش موثر زنان در جامعه بدونم ...
بیای خوشحال می شم ...
یا زهرا سلام الله ...



سلام
خدمت می رسم
۰۴ دی ۹۰ ، ۰۷:۱۳ دختر مسلمان
سلام بر بانوی مهربان ...
ممنونم از اینکه وقت گذاشتی گل بانو ...
راستش بسیار نکته ظریفی را مطرح کردی ... باید بگم وظیفه یک زن در اصل که با فطرتش هم سازگارست و به عبارتی در مسیر کمال اوست همین ست ...
بنا بر روایتی از رسول خدا جهاد زن خوب همسرداری کردن ست ...
حق با شماست ...
اما یک سوال دخترانی که هنوز شرف حضور در سنگر مقدس مادری و همسری را ندارند چه بایید بکنند؟!!!
منتظرم ....
یا زهرا سلام الله ...


سلام طلا
وظیفه بود!
نکته اش که واقعا "ظریف"بود!یعنی به جان تو از این ظریف تر نمی شد(نیشخند)
گلی...این که سوال نداره!
مگه اونایی که مادر و همسرن،با همون کلمه "بله" و لحظه به دنیا اومدن بچه،این جهاد رو یاد می گیرن؟!
اونایی که هنوز در این سنگر نیستن،وظیفه شون تمرین برای این جهاد مقدسه!
منتظر نباش!
چون من همین جا جواب دادم!!!!!!!!!!!!!!!!!
حکایت این جنون نوشت حکایت"می دانم که نمی دانم" سقراط است
همه ما سقراطیم اما ...


همین اندازه می دانم که می دانم نمی دانم!

حالا چرا؟!!!
جنون نوشت گل من(!!!)چرا باید مثل حرف سقراط باشه؟!!!
۰۴ دی ۹۰ ، ۱۴:۵۲ جامانده ای ازقافله ی یار
سلام عزیزم واقعادلم گرفت وبغضم گرفت فقط میتونم بگم اگرمانع امدنتم خداکندکه بمیرم


سلام طلا
این بغض و گرفتگی دل خوبه...خیلی خوب!
خب مشخص کن مخاطب جمله دوم کیه!!!
بذار فکر کنم!شاید مانع امدن من هم تو باشی ها!
هه هه

نظرت درمورد علائم سجاوندی چیه؟!(نیشخند)
۰۴ دی ۹۰ ، ۲۰:۴۵ امین قاسمی فر
2 دقیقه از نیمه شب گذشت:::
انتخاب با شما!!
سری به ما بزنید!!
در صورت امکان نظر بدهید!!
یا علی


خدمت می رسم.
سلام دوست جونی. اومدم سراغت . انگار آپ نکردی !!


سلام عزیزم
خوشحالم که حالت خوب شده و برگشتی.
الان دیگه آپ شدم.
۰۵ دی ۹۰ ، ۰۵:۳۵ خانوم آقا
ناموس جان...من شرمنده ام.....فکر نکن برام مهم نی....این روزا حالم خوش نی....ومطالب تو هم خدایی شاگه بدون فکر و بدون عمیق شدن دربارشون نظر بدی اجحافه!!برای همین می خونمت ولی .....می ام ....باور کن بی معرفت نیستم....حالم خوش نی....



دشمنت شرمنده آزاده جونم.
خدایی چی؟"شاگه" رو نفهمیدم!
ای بابا!چه هندونه هایی!کجا جا بدم آخه؟!!!
براتون دعا می کنم از هر جهت بهترین باشید.
ما هم منتظر می مونیم شما خوب شی و اینجا مثل بلبل حرف بزنین(نیشخند)
سلام، احسنت، اجرت با خود اقا،
چند وقت پیش روز عاشورا پای منبری نشسته بودم که میگفت:
"از بعد از روز عاشورا، تمام شیعه خونخواه حسین شد..." انشاءالله ما هم جزوشون باشیم.



سلام
چشمام درست می بینه؟!
خودتی ن.ش.ا؟؟؟
ممنون از نظرت.ما کجا و اجر کجا؟از جنونم نوشتم فقط!
انشاالله...
اگه می دونستم اون پیامک چنین نتیجه ای داره،هر روز برات تولد می گرفتم!!!
هه هه
سلام، احسنت، اجرت با خود اقا،
چند وقت پیش روز عاشورا پای منبری نشسته بودم که میگفت:
"از بعد از روز عاشورا، تمام شیعه خونخواه حسین شد..." انشاءالله ما هم جزوشون باشیم.



کپی...
پیست...

هه هه
بسیار خوب...
خدا خیرتان دهد...



من هم مگر کاری کردم؟
در هر صورت سپاس
تلنگر زدن به غفلت زدگانی چون من مگر کم کاری است؟!
دست کم نگیرید این قلم را...



عزیزم...
الان تو غفلت زده ای و این قلم،قلم منه؟!
یه ذره گنگ و چندپهلو بود کامنتت!
۰۱ اسفند ۹۰ ، ۰۴:۳۳ عاشق کوهستان
باسلام و عرض ادب

به به لذت بردم

خداخیرتون بده متشکرم



سلام
خواهش می کنم.
انشاالله استفاده کرده باشید.

نجوا کن

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی