می‌خواهمـ زن باشمـ

شیعه‌نامی هستمـ ، میراثــــــِ زهرا، که زن استــــــ و ناموسِ خدا

می‌خواهمـ زن باشمـ

شیعه‌نامی هستمـ ، میراثــــــِ زهرا، که زن استــــــ و ناموسِ خدا

می‌خواهمـ زن باشمـ

دنیــاى فاسـدِ غـــرب خـواســت بـروزِ زن را، شخصیتِ زن را در روش‌هاى غلط و انحرافى که همراه با تحقیرِ جنسِ زن است، به زور به ذهنِ دنیا فرو کند. زن براى این‌که شخصیتِ خودش را نشان بدهد، بایستى براى مردان چشم‏‌نواز باشد. این شد شخصیت براى یک زن؟! بایستى حجاب و عفاف را کنار بگذارد، جلوه‏ گرى کند تا مردها خوششان بیاید. این تعظیمِ زن است یا تحقیرِ زن؟ این غربِ مستِ دیوانه‌ی‏ از همه جا بی‌خبر، تحتِ تأثیر دست‌هاى صهیونیستى، این را به عنوان تجلیل از زن علم کرد؛ یک عده هم باور کردند. عظمتِ زن به این نیست که بتواند چشمِ مردها را، هوسِ هوسرانان را به خودش جلب کند؛ این افتخارى براى یک زن نیست؛ این تجلیلِ زن نیست؛ این تحقیرِ زن است. عظمتِ زن آن است که بتواند حجب و حیا و عفافِ زنانه را که خدا در جبلّت زن ودیعه نهاده‌است، حفظ کند؛ این را بیامیزد با عزتِ مؤمنانه؛ این را بیامیزد با احساسِ تکلیف و وظیفه؛ آن لطافت را در جاى خود به کار ببرد، آن تیزى و برندگى ایمان را هم در جاى خود به‌کارببرد. این ترکیبِ ظریف فقط مال زن‌هاست؛ این آمیزه‌ی‏ ظریفِ لطافت و برندگى، مخصوص زن‌هاست؛ این امتیازى است که خداى متعال به زن داده‌است.

ولی امرم،امام خامنه‌ای (حفظه الله)
-----------------------------------------------
این وبلاگ کهفِ دلتنگی های من است.
این‌جا حرف‌هایی را می‌نگارم که مرا به تعالی برساند و امید که سایرین را نیز! هرمِ این نگاره‌ها شاید قندیل‌های جهل و غفلت را ذوب بتواندکرد...
"می‌خواهم زن باشم"
آن‌گونه که "زهرا" بود...
و این آرمانِ من است!

آن‌چه گذشتــــــــ
لطفـــــ دارد خواندنشان

راه کجاست؟...وقتی نیست!

شنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۰، ۰۳:۳۰ ق.ظ

توجه: تمامی اسامی مستعار می باشند و هرگونه تطابق اسم با حقیقتی در گوشه ای از این کره خاکی تصادفی است!از آنجا که این امکان وجود داشت که اعتراضاتی در پی وجود داشته باشد که چرا این اسم،آری و آن دیگری نه،اسم(های) خودم را بر روی دو مورد از شخصیت های مؤنث حقیقی داستان نهادم!برای شخصیت اصلی مذکر نیز دلیل دیگری برای انتخاب وجود دارد که قابل گفت نیست!

سیما دختری است 19 ساله و مادرش را 4 سال پیش از دست داده است.پدر سیما 2 سال بعد از فوت همسرش ازدواج می کند و مریم خانم با تنها پسرش،سعید،وارد زندگی این خانواده می شوند.سعید پسری است 21 ساله و به شدت مذهبی.مدتی که از زندگی شان می گذرد،عیان می گردد که تلفیق این دو خانواده علی الظاهر بسیار نیکو بوده و چه بزرگترها و چه فرزندان مشکلی با یکدیگر ندارند.

روزی بر سر مشکل جسمی ناچیزی که برای سیما پیش می آید،سعید حرف های احساس آمیزی به او می زند و سیما،شنیده یا نشنیده،از کنار این مسئله می گذرد،تا روزی که سعید می خواهد خصوصی با سیما صحبت کند و آن روز می شود روزی خاطره انگیز،حداقل برای سیما!چرا که سعید بسیار روشن و واضح از علاقه اش به او می گوید و خود را شیفته و دلباخته نشان می دهد و به او اعلام می دارد که تمام شرایط را فراهم می کند تا به او برسد.حداقل واکنش سیما،سکوتی است شرم آمیز و باور حرف های عاشقانه او.از این ماجرا مدتی می گذرد و روزی سیما متوجه صحبتی شک برانگیز بین خواهرش (شیما) و سعید می شود.وقتی قضیه را می پرسد،شیما با صراحت اعلام می دارد که سعید از او خواستگاری نموده است!!!سیما به خواهرش می فهماند که سعید به او نیز ابراز علاقه نموده و تکرار حرف های عاشقانه اش برای او،چیزی جز خیانت به هر دوی آنها نیست،اما شیما که در دل احساسی نسبت به سعید پیدا کرده،توجهی به این سخنان ننموده و از سیما می خواهد دخالتی در موضوع نداشته باشد!خانواده ها از علاقه سعید و شیما مطلع شده و موافقت خویش را با این وصلت اعلام می دارند و این در حالی است که شیما 3 سال از سعید بزرگتر است و از لحاظ تحصیلات نیز در رده بالاتری است!!!سیما دلیل این خیانت آشکار را از سعید می پرسد و او ضمن طفره رفتن از اصل ماجرا –که حس معناگرایی در این میان نبوده است- فقط یک "ببخشید" تحویل سیما می دهد و حس خود را تنها به حس خواهر و برادری تقلیل می دهد.پاسخ سیما تنها یک جمله است: "در آن دنیا چگونه در چشمان مادرم نگاه خواهی کرد؟"

سیما نمی تواند ماجرا را برای پدرش بازگوید،چرا که می داند دانستن این موضوع موجب از هم پاشیدگی زندگی او با مریم خانم می گردد و سیما نمی خواهد خوشبختی فعلی پدر را از او بگیرد.

سیما نمی تواند ماجرا را برای مریم خانم بازگوید،چرا که می داند او سعید را به شدت مورد مؤاخذه قرار خواهد داد و سیما از آتش کین سعید بیم دارد!

رابطه صمیمانه (بخوانید عاشقانه!) سعید و شیما روز به روز تشدید می گردد و سیما با حس نفرتی نسبت به سعید،دیگر حتی تحمل صدای اذان و نماز او را هم ندارد...!

ناموس خدا نوشت:

1.سعید کثیف است و پست فطرت،اما سعیدها بسیارند و کثیف تر و پست فطرت تر حتی!کاش حداقل دین دست مایه زندگی اش نبود.تصور اینکه مظاهر دین مداری در او بسیار باشد و صدای اذان و نماز و قرآن نیز مدام از اتاقش بلند،اما این چنین خیانت و نامردی کند،تلخ است و وهن آور...

2.سیما تنهاست و قربانی،اما سیماها بسیارند و تنهاتر و قربانی تر حتی!سوال بی جواب این روزهای سیما شاید این باشد که چرا سعید با او چنین کرد؟!کدام بدی را در حق سعید روا داشته بود که او جرأت نمود سیما را بازیچه امیال نفسانی خویش قرار دهد؟!لیک "هذا من فضل ربی لیبلونی أم اشکر أم اکفر" قرار دل بی قرار اوست.

3.شیما ساده است و احمق،اما شیماها بسیارند و ساده تر و احمق تر حتی!او چشم بر حقیقت بسته و تذکرات خیرخواهانه سیما را نیز بهایی اندک قائل نیست.کاش آن روز که شیما متوجه خطای خویش گشته و دندان ندامت بر جگر می فشارد،خیلی دیر نباشد.کاش...

4.پاسخ سیما به "ببخشید" سعید،نیکوترین سخنی است که می تواند تا همیشه در عمق جان سعید بنشیند و این گونه شاید نفس لوامه او را بیدار نگاه دارد.لیک سعید باید بداند حتی توبه نیز بدون اصلاح در درگاه معبود پذیرفته نیست!تا سیمایی هست که از خیانت او در عذاب است و حلالش ننموده،پای ایمان او می لغزد!حق الناس اگر اینجا نیست،کجاست؟!

5.کاش شیما،تکرار سیما نباشد!کاش این بازی تلخ به کام سعید شیرین ننماید و قصد بر تکرار سلسله وار این نمایش کثیف نداشته باشد!

6.زندگی سیما این روزها در برزخ است!او حقیقتاً نمی داند چگونه می تواند خواهرش را از آینده تاریکی که او را به انتظار نشسته است،برهاند.تقاضای عاجزانه ای است از همه بزرگواران تا نظرات ثمربخش خویش را از او دریغ نفرمایند.سیما کامنت های این پست را خواهد خواند و یقیناً از راهنمایی های دوستان استفاده خواهد کرد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۷/۳۰
ناموس خدا

خیانت

دروغ

نجواها  (۵۴)

۳۰ مهر ۹۰ ، ۰۵:۵۶ کوچه امید
سلام سیما جان، خیلی مطالبت به جاست چیزی که الان درد جامعه ما شده
نامردی و بی معرفتی.

امیدوارم که سعید خان با نامردی که در حق سیما کرد در حق شیما نداشته باشه.

که البته بعیده....

عزیزم به خدا می سپارمت


سلام مرضیه گلم
ممنون از لطفت.
من هم امیدوارم اما بگو سیما چکار کنه...
منم همین طور
۳۰ مهر ۹۰ ، ۰۷:۱۴ امین قاسمی فر
با سلام و احترام؛به نظر حقیر سیما باید در ابتدا زندگی خواهرش را ببیند؛اگر خوب پیش میرود که هیچ وگرنه اگر بوی خیانت دیگری میاید تا دیر نشده و نطفه زندگیشان شکل نگرفته به خاطر عاقبت خواهر؛راز خود را با ادله و سند برای پدر و مادر مطرح کنند تا شاید راه اصلاح برای سعید باز شود؛و اما البته بنده نمیدانم این واقعیت مربوط به چه زمانیست ولی از سبک نوشتن و نوع بیان مشخص است که چند وقتیست این حقیقت تلخ رخ داده پس دیر نشده برای اقدامات لازم که جلوی بدبخت شدن شیما را بگیرد؛و اما سیما؛بیاید عشق و علاقه سعید را فقط از روی هوس و حسی کودکانه فرض کند و به خود بقبولاند که اصلا سعید لیاقت اورا ندارد؛و این روشن شدن خیانت را لطف خدا بداند که چقدر سیما را دوست دارد و نگذاشت زندگیش تباه شود؛انشاا... مشکلات رفع شود؛دعا برای ظهور یادمان نرود؛یا علی


سلام
سعید و شیما هنوز ازدواج نکرده اند اما سیما باید منتظر بماند و ببیند که آیا شیما بدبخت می شود یا خیر؟؟؟!!!
اگر موضوع به سال گذشته ارتباط می دارد.
مسلما سیما،سعید را لایق خود نمی داند و شاکر خداوند است که خیلی زود متوجه ذات او شده اما خیانت حقیقتا حس تلخی است.
انشاالله...
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام ..
راستش نمی دونم ، فقط یه حدیث رو بهش ایمان پیدا کردم
یه جوری خود خود امام رضا هم بهم دادش .. بماند ..
.
امام رضا (علیه السلام ) :
به خداوند خوشبین باش ، زیرا هرکه به خدا خوشبین باشد خدا با گمان خوش او همراه است .
و من دیده ام به چشم خود مهربانی هایش را ، فقط کافیه حس کنی همیشه تو بغل خدایی ، هر چقدر هم که دنیا تو را آزار بده ، تو به خاطر خدا ببخش و به خاطر خدا ..
یه چیزی بگم : تا همین چند وقت پیش فکر می کردم هیچکس دردهای منو نداره و من مشکلاتم داره سرش میخوره به فلک (حداقل بین دوستای خودم ) اما دیدم که نه
همیشه سخت تر هست و من خدا را شکر می کنم .. شکر و التماس ..


سلام
ممنون از حرفات اما سیما باید به شیما کمک کنه.مگه میشه بذاره زندگی خواهرش نابود شه،وقتی می دونه سعید چه آدمیه.
براش دعا کن که بتونه ببخشه.
راستی فردا چه روز دیگری بود ؟!
پ.ن 1 و 3 هم که دیگر .. حرف حساب جواب ندارد عزیزه ی خدا .. ناموس ..


خوب است که نمی دانی!
فردا روزی بود که گفتند من دختری هستم ...!!!
بعععععععععععععععله!
عزیزه خدا؟؟؟
۳۰ مهر ۹۰ ، ۱۹:۲۰ امین قاسمی فر
با سلام. از اعمال روز دحوالارض روزه گرفتن است. بسیار تاکید شده. التماس دعا.


سلام
بله...متشکرم
آهان آهان یادم اومد
این رو مهسا تو قطار توی راه راهیان تعریف کرده بود
من توی بطن این ماجرام با متونی که توی درس هام بعضا باهاشون مواجهم
نمی خوام بگم عشق چیز مسخره و مضحکیه یا مثلا...
ولش کن فقط می گم حال یک عاشق وصف شدنی نیست و این که اگه عشق واقعی باشه حتی بعد از جدایی هم برای طرف آرزوی خوشبختی می کنه چه این طرف چه اون طرف
کاشکی احساسات اجازه می داد تا فرق بین عاشق کاذب و عاشق حقیقی توی این دوره و زمونه مشخص بشه.
فکر می کنم این گزاره ای که گفتم رو خیلی خیلی ها توی خیلی از موارد زندگی شون باهاش مواجه بودند و به این نتیجه رسیدند که کسی که با خدا و با ایمان باشه و براش این جور چیزها مهم باشه پس عاشق حقیقیه و این طوری به نتیجه رسوندند خودشون رو و با اون پیش رفتند اما...
متاسفانه متاسفانه سودجوهایی هستند که وقتی این رو می فهمند سعی می کنند از همین راه وارد بشن.
یه روز یه استادی که الهی هرجا هست اوستاکریم حافظش باشه بهم گفت: شیطون که شیطونه گاهی از راه قرآن وارد دل مومن می شه، شاگردهاش هم از این جور راهها دیگه!!!
خاطره های خوشی از این جریانات ندارم. همین چند روز پیش هم نمونه اش برای دوستم پیش اومد و دیوانه وار اذیتم کرد. خدا به همه رحم کنه
" عشق" زمینی وجود " ندارد" همه اش " حس" می باشد
"عشق" فقط با اضافت ماورایی و آسمونی بودنشه که معنا پیدا می کنه و لا غیر...
در جواب بی بی میثاق خودم!
اولا که سلام مادر جان!
ثانیا چه جوریاست که شما نمیای نمیای،وقتی میای آتیشی میای؟!
ثالثا حالا چرا مهسا رو لو دادی؟!...بعله!این داستان زندگی یکی از دوستای مهساست.
رابعا منم کلا معتقدم عشق زمینی وجود نداره اما میشه یه حس دوست داشتن شدید رو در عمل نشون داد و این معنی عشقه.دقت کن که معنیه و نه اصل.عشق اگر قرار بود به این وضوح رو زمین اتفاق بیفته،خدا امانت خودشو تو دل آدما مخفی نمی کرد.
خامسا این همون استادیه که بهت گفته به نوشته های پشت کامیون دقت کنی و "سلطان غم،مادر" چشم تو رو گرفته؟
سادسا بگو سیمای بنده خدا چکار کنه؟به کی بگه؟چی بگه؟چه جوری بگه؟
سابعا نظری برای پ.ن هام نداشتی مادرجان؟
ثامنا دعا برای این ننه بدبختت یادت نره که هنوزم منتظر و حیرون اون بی خیال دنیاست
سلام به ناموس خدا
داستانو خوندم...
هم از تو هم از دوستای دیگه ممنونم که وقت گذاشتن و این ماجرای ناخوشایند رو خوندنو نظر گذاشتن.
از همدردیتون خیلی سپاس
موفق باشی


سلام به سیمای واقعی داستان
همه اینا وظیفه است دوست جون.
وظیفه ای در قبال همه سیماهای مظلوم...
انشاالله راه رو پیدا کنی.
این داستان واقعی ست؟؟
سعید واقعا مذهبی ست؟؟

پناه بر خدا


باید به پدر و مادر ش بگوید. سیر تا پیاز ماجرا را...


داستان واقعی!
سعید مذهبی!
من و تو که هیچ،کاش سعید بر خدا پناه برد.
اگر بگوید و مشکلاتش را تحمل نتواند،چه؟!
اگر باز بر چهره پدر غم بنشیند،چه؟!
اگر شیما کاری دست خودش بدهد و زبانم لال به خاطر ضربه احساسی خود را نابود کند،چه؟!

اینها فقط احتمال های من است،مخصوصا مورد آخر!
۰۱ آبان ۹۰ ، ۰۶:۳۲ از حضور تا ظهور...
سلام بر تمثیل یک ناموس خدا
با اینکه داستان زندگیه این دوستمو حفظم ولی بازم وقتی تو وبت خوندم دلم برای هزارمین بار برای مظلومیتش سوخت! من صیمیمی ترین دوستشم و به قول خودش ازخواهرش(!!!) بهش نزدیکترم.
من فکر میکنم اولین کسی که نباید روی نگاه کردن به چشمای مادر خدابیامرزشو داشته باشه خواهرشه! بالاخره ضربه از خودی خیلی سخت تره.
سعیدها و سیماها و شیماها اصلا کم نیستند! به نظر من خیانت یک نفر همیشه با ساده بودن یک نفر دیگه همراهه! شاید اگر سیما صرفا به اعتقادات محکم (!!!) سعید اعتماد نمیکرد (سادگی نمیکرد) الان خیانت در این حد اعلا در کار نبود.
اشکهای بی صدای دوستم که برای دلسوزی نسبت به پدرش،مریم خانم،خواهرش،و گناه های بی حد و حصر سعید میچکید رو هیچ وقت یادم نمیره! انگار خودش و تمام خیانت هایی که در حقش شده بود براش مهم نبود.مثل همیشه از خودگذشته...
واسه قم چی بگم؟ نبودم ولی زیاد شنیدم ازت
پ.ن ستایش خبلی جالب بود.
ببخش که نسبتا دیر شد. مراقب خودت و ایمانت باش - درپناه خدا


سلام
چرا این دفعه تمثیل شدم؟!
راست میگی.شیم چطور می خواد تو چشم مادری نگاه کنه که بزرگش کرده تا خوشبختیش رو ببینه و اون...
با حرفت درمورد خیانت و سادگی هم موافقم.همیشه سیماها به دین سعیدها نگاه می کنن و گول می خورن اما چه دینی؟!همش ادعا...ادعای پوچ!تو سرشون بخوره چنین دینی!!!
خدا انتقام این اشکها رو میگیره مهسا.سعید تا عمر داره باید بسوزه.
قم و ستایش رو گفتی،سومالی چی؟!
هنوز دیر نشده...وقت هست!
راستی تا 2شنبه دقیقا چقدر مونده؟(نیشخند)
سلام
خوب هستید ان شاءالله که؟
مطلب اخیر رو خوندم اما نمی دونم چی بگم
ایشالا هرچی خیره اتفاق بیافته
التماس دعا


سلام
الحمدلله.
راه که نیست،حرفی هم نیست!
انشاالله.
محتاجم بسیار اما چشم.
سلام به امید آزادی تمام انسانها از این همه دردو عذاب
انشاءالله با ظهور آنکه منتظر ش هستیم


سلام
انشاالله.
خیلی وقته وبم نیومده بودی ها!
۰۱ آبان ۹۰ ، ۱۵:۵۸ نگاه منتظر
بر گرد که بر بهارمان می خندند
یک عده به انتظارمان می خندند
دستان سیاهی که به خون آلوده ست
می گویند که انتظارمان بیهوده ست .
بسم رب المنتظر
سلام بزرگوار
با نشریه شماره 5 نگاه منتظر بروزیم.
منتظر حضور پر مهر و نظرات ارزشمند شما هستیم.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اللهم عجل لولیک الفرج


سلام علیکم
خدمت می رسم.
سلام
من ستایش رو نفهمیدم آبجی!منظورت چی بود؟
این داستانه واقعی بود؟البته اگه واقعی هم نباشه،واقعیش وجود داره!
اینقد از این ها هس سیما جان.
دور و برت رو نگاه کن.اینقد قربانی (به قول معلم دینی مون)هست!خودت رو جای شیما هم بذار


سلام.
پ.ن ستایش یعنی ما منتظر جمعه ایم چون می خوایم بدونیم ادامه اون چی میشه.نه اینکه منتظر ظهور باشیم و کاری براش بکنیم.
آره واقعی بود.
درسته...نامردی و خیانت داره از همه طرف فوران میکنه.
جای شیما؟...چشم!
سلام سیما
من ترجیح می دم در این زمینه ی - عشق - نظر ندم! یاد کلاس دکتر ساکت افتادم که وقتی گفت هرکسی یک تعریف از عشق ارائه کنه من جرات نکردم نظرمو بگم و هنوز که هنوزه تو دلم مونده! (حافظه رو!) از این رو نظر نمیدم!

عاقلانه اش اینه که سیما -خودت می دونی- می دونه که سعید لایقش نیست و این حرفا پس بی خیالش بشه.

اختیار عمل رو هم به شیما بده و سعی نکنه اونو نصیحت کنه. چون دو تا نتیجه داره. 1 - یا شیما راضی میشه به سعید نه بگه که تا ابد اینو از طرف سیما می بینه و براش کینه میشه و این آرزو به دلش می مونه. 2- یا رو لج میفته و به هرقیمتی می خواد سعید (عق) رو بدست بیاره !
البته همه ی این حرفا به شخصیتای داستان برمی گرده. نوع نگاهشون به زندگی ، سنشون! و ....

حالم بهم می خوره از این عشقای ... (بازم عق) !
انشالاه خوشبخت بشیم!


سلام پرستوی گل خودم
این داستان کجاش عشق داشت؟!همش هوس بود که!
اینکه سیما باور کنه سعید لیاقتش رو نداشته(که 100%نداشته) اصلا دلیل نمیشه که ازش متنفر نباشه یا برای مشکل زندگیش ناراحت نباشه و اشک نریزه!
منو که می بینی،کلا کمپانی مورد خیانت واقع شدنم!!!انواع و اقسام مختلفش رو تجربه کردم!حس خیانت خیلی تلخه...خیلی تلخ!حتی اگه طرف رو حلال کنی،اما ته دلت اصلا ازش صاف نمیشه و با کوچکترین یادآوری،اون حس تنفر اولیه زنده میشه.
نصیحت نه،اما یه جور و از یه راهی بهش بفهمونه که این ره که او می رود،...
انشاالله...شیطون شدی ها
سلام به خواهر خوبم،

خواستم بگم که سیما کاری نمی تونه بکنه تا کی می خواهد فکر و ذهن خود را به اون آقای به ظاهر مومن و نامرد مشغول کن. مطمئن باشه که خداوند چنان جوابی بهش می ده که درس عبرتی بشه برای بقیه...

در این جا شیما خانم باید چشم و گوششو بیشتر باز کنه که توی زندگی آینده یکی دیگه جاشو توی زندگی آقا سعیدشو نگیره.

خواهر خوبم برام دعا کن


سلام عزیزم
درسته.این قصه امتحانه برای هر سه نفرشون،سیما...شیما...سعید.
شیما باید بفهمه...باید!
حتما.حاجت روا بشی به حق ناموس مطلق خدا...
۰۲ آبان ۹۰ ، ۱۰:۳۵ بهار(مجردنامه)
چقدر ناراحت کننده بود...
واقعا فکر میکنم چیزی نمیشه گفت چون خودتون توی پی نوشت های آخرتون خیلی خوب نتیجه گیری کرده بودید...


زندگی همیشه تلخه!
نتیجه گیری ها به کنار،اما سیما باید راهی پیدا کنه.اگه سعید بتونه راه رو خوب پیش ببره،میل به تکرار نمایش پیدا میکنه.ماجرا نباید برای سعید خوب تموم شه.
۰۲ آبان ۹۰ ، ۱۳:۳۸ امین قاسمی فر
با سلام. یادداشت هفته. ش.2 با عنوان (سینمای ایران بی فرهنگ است) در سایت قرار گرفت!
منتظر نظرات سازنده تان هستم.
شرکت در نظرسنجی سایت فراموش نشود.
یا علی


سلام
خدمت می رسم.
چشم.
خب به نظر من با سعید خیلی واضح صحبت کنه و دلایل کارشو بخواد و بگه اگه جواب درستی نده ماجرا رو به همه می گه و بعد هم اگر افاقه نکرد از یک فرد ریش سفید و مورد قبول خانواده صحبت کنه که با خانواده و یا شیما صحبت کنه


مشکل که سر دلایل سعید نیست!
سیما،سعید رو تهدید کنه؟!البته شاید یه راه باشه.
صحبت با ریش سفید پیشنهاد خوبی بود.
سلام
به نظر من بزرگترین اشتباهی که سیما کرده این بوده که حرف های سعید رو باور کرده! و اشتباه بعدیش این که همون اول کاری که با درخواست سعید روبرو شده پدرش رو در جریان نگذاشته .... و به نظر من الان بهترین کاری که می تونه بکنه _البته با توجه به اینکه گفتی هنوز ازدواج نکردن_ اینه که موضوع رو با پدرش در میون بگذاره تا اون هم از طریق مادر سعید کاری کنه، ممکنه گفتن این مساله باعث برو کدورت ها و مشکلاتی بشه و پدر رو ناراحت کنه، اما به نظر من از هرگونه اتفاق احتمالی که ممکنه در آینده برای شیما بیفته خیلی بهتره، و مطمئنا پدر هم پیشگیری رو عاقلانه تر از درمان میدونه.



سلام
باور حرفهای سعید اشتباه سیما نیست.این عکس العمل هر دختری تو این وضعیته.مذهبی بودن سعید و این ذهنیت که خدا و پیغمبر سرش میشه،باعث میشه که سیما اصلا به این شک نکنه که حرفاش دروغه.
من نمیدونم از شروع جریان سعید و سیما تا جریان سعید و شیما چقدر فاصله بوده اما سیما می فهمه یه شب که سعید داره بهش پیامک میزنه و از احساسش میگه،همونها رو برای شیما هم می فرستاده!!!ببین این آدم چقدر تو کثافت غرقه!
براش دعا کن تا گفتن به باباش امتحان سخت تری نباشه...
سلام، من که نفهمیدم آخرش تو کجایی!!!دانشکده هم که نمیبینمت!
به نظر من اشکال خاصی بر عمل آقا سعید(!)وجود ندارد و به احتمال قوی اشکال از حسادت سیما خانم(!) باشد و بس! الان تو باید به سیما کمک کنی؟ به نظرم که بهش بگو انشاالله خوشبخت بشه شیما...
همین


سلام
من همیشه پشت سرتم!هه هه
نکنه تو سیمای جدیدی!(نیشخند)
قضیه جدیه لوتوس جان!
راستی...
تو ... شدی ها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
۰۳ آبان ۹۰ ، ۲۱:۰۰ امین قاسمی فر
ما پول نداریم حقوق استادهامون رو بدیم! ما پول نداریم بدیم واسه جلساتمون ساندیس بخریم! میریم از بسیج قرض می گیریم! بعد میگید بدیم شما کار فرهنگی بکنید؟؟! همایش؟؟ امکان نداره! پولمون کجا بود؟!
یک سری به سایتمون بزنید!
یا علی


خدمت می رسم
سلام
چطور مطوری طلا بلا ؟

انقدر این مدت از این ور و اون ور چیزای عجیب غریب شنیدم که حقیقتا هنگ کردم
واقعا به کی میشه اعتماد کرد؟ کی پست تره؟ اونی که با تیغ ریش میزنه یا اونی که با ریش تیغ میزنه؟
از این سعید های ... بسیارند لیک چشمها نابیناست


سلام بلای طلا و طلای بلاى
عزیزم واقعا به هیچکس نباید اعتماد کرد!
"راز دل با یار محرم هم نباید باز گفت / روزی آن محرم اگر بیگانه شد،تکلیف چیست؟!"
چشم ها را باید شست...
جور دیگر باید دید...
شماهم دست بزار میزاری رو نقطه ضعف ما........................خب خوش گذشت تابستون
واقعا من هیچ اشکالی در کار آقا سعید نمیبینم واسه همین گفتم!البته شاید هم اشتباه فک میکنم


نقطه ضعف چیه خواهر؟!
آقا سعید هم هیچ اشکالی در کار شما نمی بینه!!!(چشمک)
سلام دلبندم
امدیم یکم شما را جیزک دهیم و به اطلاع کلیهی دوستان اقوام و اشنایان برسانیم که ما داریم می رویم راهیان نور از طرف مدرسه.دل همگی تان اب شود.هاهاها.فقط خواهش می کنم که برای غم از دست رس دور بودنمان گریه نکنید و اشک نریزید که به جان شما اشک ما هم جاری می شود آه ه ه ه ه ...غریبی بی کسی...........پشت سر مسافر گریه شگون نداره.گریه نکن.مردکه گریه نمی کنه.سلام ما را لطفا برسانید به ... جانمان.مدیونی اگه نرسانی.
راستی ادم 21 سالش باشه و...!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!اوا خاک عالم...همیم مونده که تومسائل خصوصی دیگران دخالت کنم.بوسسسسسسسسسسسسس
راستی ما احتمالا نیمه ی دوم همین ماه اعزام می شویم.ای شالا.گفتیم که یکم بیشتر دلتان بسوزد
خدانگهدار به امید دیدار در جشن 22 سالگی


سلام لوله جان(هه هه)
تو همینجوری هم کلی منو جیزک دادی که مفت مفت و از رو شانس داری میری راهیان!
زمان ما که بخاطر اون قضیه راهیان نمی بردن اما خب شما باکلاسین!
غم دوری شما با دل چه ها که نمی کند...
واقعا...آدم 21 سالش باشه و...
سلامت رو می رسونم ولی با هزینه قبلی!
انشاالله به سلامتی بری هرچند که خون به دل ما کردی!
جشن 22 سالگی من،تو کجا هستی اصلا؟!
دانه های بی تقصیر انگور، از مسیر انگشتها تا کامت، هزار بار زنده شدند و مردند، درحالی‌که شیطان در گرد دختر مأمون پرسه میزد.

سلام خواهر مهربونم، شهادت دردانه امام رضا را به شما تسلیت می گم


چقدر زیبا بود...
سلام عزیز
منم بهت تسلیت میگم.
سلام با ابوالفضل مهدی به روزم
بیا که منتظرتم


سلام
خدمت می رسم
سلام.
درسته اتفاق بدی افتاده و کاش نمی افتاد. اما نمی دونم شما چرا میگید آینده تاریکی در انتظار شیماست؟؟
از این زاویه میشه به قضیه نگاه کرد:
آقا سعید درگیر احساسات شده و به سیما خانم ابراز علاقه کرده... اما بعدش پشیمون شده و قبل از اینکه کار به جاهای باریک برسه یه نفر دیگه رو به عنوان شریک زندگی آینده ش انتخاب کرده! (و شاید فهمیده که قبلی هوس زودگذر بوده و واقعا علاقه نداره به سیما) خب.. چه دلیلی داره که شیما و سعید بدبخت بشن؟؟؟
سیما خانم هم باید خدا رو شکر کنه که این اتفاق(علاقه مندی سعید به شیما) قبل از ازدواجش با اون صورت گرفته وگرنه وامصیبتا می شد.


سلام
نقطه اختلاف در جزئیاتی هست که من می دونم و شما نمی دونید(چون اجازه نداشتم بگم)
ببینید یه شب سعید داره به سیما ابراز علاقه پیامکی میکنه،سیما بعدا می فهمه که سعید همون شب همون پیامکها رو همزمان برای هر دوی سیما و شیما می فرستاده!
این اوج پست فطرتی،کثیفی و خیانت هست.برای اینه که میگم سعید داره هوس بازی می کنه و این یعنی بدبختی شیما!
سفره خدا پهن است اما دور آن هنوز هم چقدر خلوت است...

به روزم
التماس دعا


ماییم که دست بر سفره نمی بریم.
خدمت می رسم
لباس یاس بر تن کرد زهرا / کنار دست او بنشست مولا

محمد خطبه خواند زهرا بلی گفت / غلط گفتم بلی نه یا علی گفت

سلام سیمای مهربونم خوبی که انشا الله سالروز ازدواج حضرت علی وفاطمه زهرا را به همه دوستداران آن حضرت و شما تبریک می گم


سلام مرضیه جان
حقیقتا روز مبارکیه.
عید قشنگت مبارک
انقدر سعیدهای ... تر هستند که کارهای زشت تر میکنند و با ریش تیغ می زنند
این بد بخت که فقط خاستگاری کرده
خاطرات تلخ تر ذهن ما رو بی اعتماد می کنه


دقیقا همین طوره.
سعید کثیف است و پست فطرت اما سعیدها بسیارند و کثیف تر و پست فطرت تر حتی!
وای از روزی که ذهن بی اعتماد بشه...
اوووکی شد!

من پیشنهادم اینه که تا همین الان هم که والدین رو در جریان قرار نداده کار اشتباهی کرده. اما جلوی ضرر رو هر وقت بگیری منفعته! زودتر با پدرش در میون بگذاره..
به فکر ناراحت شدن اون نباشه... پدر دلسوز فرزندشه.. اگه بفهمه چیزی ازش مخفی شده و اون چیز مربوط به سعادت یا شقاوت بچه هاش باشه بیشتر ناراحت میشه!


بله...باید با پدر در یمون بذاره ولی این کار خیلی سیاست می خواد.یعنی باید از راه درست وارد شه تا نتیجه عکس نده.
با قسمت آخر حرفتون کاملا موافقم.
راستی...
من شما رو می شناسم؟!
۰۷ آبان ۹۰ ، ۱۷:۰۲ سرالاسرار
یاران! شتاب کنید، قافله در راه است.

مى‏گویند که گناهکاران را نمى‏پذیرند؟

آرى! گناهکاران را در این قافله راهى نیست... اما پشیمانان را مى‏پذیرند.

اگر نبود باب توبه‏اى که خداوند با خون حسین میان زمین و آسمان

گشوده است، حضرت آدم نیز بهشت زده و رها شده و سرگردان، در این

برهوت گمگشتگى وا مى‏ماند.


از اول ذی الحجه تا عاشورا 40 روزه...یه چله زیارت عاشورا به نیت فرج و شهادت و .....


سپاس
سلام
من آپم


سلام
سلام
اساسا از آنجا که طبق شریعت حقه محمدی آقا سعید حق داره تا چهار عدد زوجه اختیار کنه،احتمالا با عجله تمام میخواسته در دو نوبت( هربار دو نفر ) این تعداد رو به نکاح خود دربیاره!
کان عثمان( معروف به ذوالنورین) که دوتا از دختران پیامبر خاتم رو به عقد خودش درآورده بود!(با این حال به خواستگاری بانوی دو عالم هم رفت!!!!)
ان شاء الله عدالتو در مورد اونها بتونه رعایت کنه!


سلام
دو کلمه هم از مادر عروس!!!
من واقعا نمی فهمم چه دلیلی داره که سیما به پدرش نگه ماجرا رو و بشینه نگاه کنه تا خواهرش بدبخت شه؟


سیما نمی دونه چطور بگه تا مشکلاتی که تو هم گفتم،براش پیش نیاد.
مردها گاهی اونجا که باید،صبر ندارن!
۰۹ آبان ۹۰ ، ۲۱:۴۳ امین قاسمی فر
با یادداشت هفته.ش.۳(از نقد پاتک و مشایی تا یارانه های نقدی!) بروزم. شرکت در نظرسنجی و نظر فراموش نشود.
یا علی


خدمت می رسم
۱۰ آبان ۹۰ ، ۰۶:۵۳ کلاس داستان نویسی
با سلام:
آغاز ثبت نام ترم جدید کلاس های آموزش داستان نویسی پیشرفته با حضور استاد ابوالفضل درخشنده در فرهنگسرای های سرو، شفق ، رسانه و دانشگاه صنعتی شریف.
با ارایه مدرک معتبر مورد پذیرش و ارزشیابی در تمامی مراکز علمی و دولتی داخل و خارج کشور.
علاقمندان برای شرکت در کلاس های فوق با معاونت آموزش فرهنگسرای های ذکر شده تماس حاصل نمایند.
فرهنگسرای سرو : خ ولی عصر(عج) بالاتر از پارک ساعی . تلفن : 88651786
فرهنگسرای شفق : خ یوسف آباد . تلفن : 88712839
فرهنگسرای رسانه : میدان حضرت ولی عصر (عج) تلفن: 88890838
دانشگاه صنعتی شریف : خیابان انقلاب اسلامی – نرسیده به میدان آزادی . تلفن: 66165821



سلام و سپاس
بله!درسته!حق با شماست!....
خ ناموس اساسا تحمل بحث طلبگی ندارن.


چنین بحث هایی طلبگی را نگاه دارید برای دم کوزه تا آبش را بخورید!
یکی بیاد زنه این نقی بشه مرد از بی زنی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1111


بی زنی تا به حال هیچ ... را نکشته!
شما برادر دوقلوی ایشان هستید؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام
نامرد سعید، این نامردیا داره قبحش میریزه .............
سیما خانم باید پدرش را در میان بگذارد
قدیما به ما سری میزنید، منتظر حضورتون در حدید هستم
یاعلی


سلام
چه می شود کرد؟!
انشاالله همین کار را خواهد کرد.
عذرخواهی می کنم.
خدمت می رسم.
ب نظر من یه سر به مرکز مشاوره دانشگاه ببینه اونا چی میگن.
راستی سلام.


پیشنهاد خوبیه.
راستی علیک.
"زودتر...خوبتر" چه خبر؟!
هه هه
۱۲ آبان ۹۰ ، ۱۴:۲۱ دبیرخانه جشنواره نور
با سلام

احتراما، به استحضار می رساند دومین جشنواره بین المللی وبلاگ نویسی عفاف و حجاب (یادداشت محور، وبلاگ محور، پادکست و فتوبلاگ) در حال برگزاری است .

شما می توانید حتی با ثبت یک یادداشت مرتبط با عفاف و حجاب حداکثر تا 15 آبان ماه در جشنواره شرکت نمایید.

با احترام
کمیته رسانه های مجازی دومین جشنواره تولیدات عفاف و حجاب (نور)‏

http://members.noorfest.ir



سلام
سپاس.
فرصت کنم،حتما شرکت خواهم کرد.
ای باقر علم نبی، فرزند حیدر/ از ما شفاعت کن اماما روز محشر

کی می شود قبر تو را در بربگیرم/ پروانه سان دورت بگردم تا بمیرم

شهادتش تسلیت


ممنون.
تسلیت.
۱۳ آبان ۹۰ ، ۲۱:۴۸ میلاد نویدپور
سلام به شما
مطالب شما رو اکثر می خونم ولی گاهی چون با عقایدم سازگار نیست نظر نمی ذارم تا خدای ناکرده براتون ناراحتی پیش نیاد.
من کاملا به احساسات سیمای این داستان که باهش بازی شده حق می دم. ولی به سعید هم یک جورایی حق می دم.
من نمی دونم سیمای واقعی این نظر رو می خونه یا نه ولی امیدوارم از این حرفم ناراحت نشه.
حالا دلیلم: پیامبر ما چند زن همزمان داشتند. و جالبه که ایشون به همه ی آن ها ابراز علاقه و عشق کردند. قبل از ازدواج، منابعش موجوده. حالا سعید امکان داشتتن چند زن رو همزمان نداشته و یک ابراز علاقه ای به شیوه ی پیامبر کرده.
این دلیل نمی شه که ما با احساساتمون علیه رفتار یک نفر بتازیم و قضاوت کنیم. شاید احساسات سیما حسد باشه (خدا کنه این نظر من رو نخونه
)



سلام
وب بنده مملوء است از نظرات مخالف و اینها ابدا موجب تکدر خاطر نیست.چنین نکنید.
اولا که بسیاری از ازدواج های پیامبر به دلیل مصلحت های صدر اسلام بوده و ایشان تا زمان حیات حضرت خدیجه،هیچ همسر دیگری اختیار نکردند.
ثانیا هیچکدام از ازدواج های پسین به دلیل هوس بازی (نعوذ باالله)نبوده.
ثالثا در کدامیک از این ازدواج ها پیامبر در نقش عاشق ظاهر شده اند و خود را شیفته نشان داده اند؟!!!
رابعا سعید چرا در همین مورد خاص به سیره پیامبر عمل می کنند؟
خامسا در حالت کلی هم ابراز علاقه مستقیم یک مرد به زن،حتی برای ازدواج،توهین بسیار بزرگی به شخصیت زن است.
سادسا مگر سعید تحفه است که احساسات سیما حسد باشد؟؟؟
سابعا سیما این کامنت ها را خواهد خواند اما برای راهنمایی نه ناراحتی.
۱۴ آبان ۹۰ ، ۰۸:۳۸ میلاد نویدپور
سلامی دوباره به شما
اولا بنده پیامی نمی ذارم که عقاید کسی مورد تمسخر قرار بگیره. حالا اون بنده ی خدا چه ناراحت بشه چه نه. چه اجباری داره آدم پیامی بذاره که احساسات طرف مقابل مورد اهانت قرار بگیره؟
ثانیا بنده ازدواج های پیامبر بعد از حضرت خدیجه مد نظرم بود. ولی ازدواج پیامبر با ام سلمه هیچ منفعتی برای اسلام نداشت بلکه صرفا علاقه ی خود پیامبر بود.
ثالثا چرا مگه پیامبر آدم نبوده؟ یا از قوای خاصی محروم بوده؟
رابعا جالبه بدونید که پیامبر بعد از این تعداد همسرانی که داشتند عاشق یک دختر شدند و خواستند با او هم ازدواج کنند که خداوند با حدیث قدسی مانع ایشان شدند و اعلام کردند که همین تعداد کافیست ( سنن النبی را مطالعه فرمایید)
خامسا شما می فرمایید که نماز هم می خونه. اذان و اقامه هم می گه. پس در این مورد خاص نیست. بلکه ما دیدمون رو محدود کردیم و می خوایم هر جور شده بگیم آره سعید مخالف اسلام رفتار کرده
سادسا راجع به این مساله صحبت نکنم بهتره ولی باز هم شما رو رجوع می دم به خواستگاری پیامبر از ام سلمه
سابعا حالا تحفه بوده یا نبوده. امکان حسد وجود داره. وقتی ببینه سعید به خواهرش علاقه ی بیشتری داشته
ثمانیا به هر حال امیدوارم ایشون ناراحت نشند. چون قصد بنده کمک به ایشونه


سلام
مگر حرفی از تمسخر بوده است؟؟؟
بنده از دو مورد علاقه پیامبر به این دو زن اطلاعی ندارم.در صورت مطالعه و کسب اطلاعات در آینده در وب خودتان پاسخگو خواهم بود.
نماز و اذان و اقامه با خیانت را کدام فایده؟!کامنتها را مطالعه کنید تا بدانید که سعید همزمان پیامکهای مشترکی به سیما و شیما ارسال می کرده است.پیامبر هم همزمان ...؟!همه واقفند که نوبت را کاملا رعایت می فرمودند.
"امکان" حسد وجود دارد اما نیست که نیست!این تنفر آنچنان شدید است که جای هیچ حس دیگری وجود ندارد.
اطمینان داشته باشید ایشان ناراخت نخواهند شد.
سلام

ما هم در دعای عرفه یاد کنید التماس دعا.

همیشه موفق باشید به منم سر بزنید.


سلام
عرفه...
عرفه...
عرفه...
خدمت می رسم.
خب همنشینی با بعضیا(!؟) اثر گذاشته و این ادبیات چاله میدانی...
من یکی اختیار کردم تقی جان!
فقط تو فکرشم که با این مدت اندکی که تا پایان تحصیلات مونده توی این دانشگاه سراسر نعمت که شکر خدا عین نخودچی کشمش ریخته( چه دائم و چه موقت) بتونم حداکثر استفاده رو داشته باشیم!


همین ادبیات چاله میدانی را نیز از بنده یاد گرفته باشید،نیکوست!
زن نخودچی کشکش باشد،شما که دم این خشکبار هم نیستید!!!
داداش دوقلو چیار کردی اینقد بهت پا میدن (نسوان دائم و موقت)؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به ماهم یاد بده خسیس


بنده به شما خواهم گفت!
لابد ایشان اهل دروغ و دورویی و تهمت و غیبت و ... نیستند،مثل...!
من داروی شفابخشی دارم که هر درد هر دردمندی را تسکین میدهم. خودم هم آنر تجربه کرده ام.
آن دارو اینست که همیشه خود را در حضور خدا بدانید و مطمئن باشد که مدت زندگی بسیار کوتاه بوده و در یک چشم به هم زدن این 60 یا 70 سال تمام میشود و بید به فکر قیامت بود. دراینصورت انسان هر فحشی را که بشنود اصلا" دردش نمیاد. هر بداخلاقی که با او بشود به روی خود نمی آورد. هر سختی که از طرف خانواده یا همسر ببیند تحمل میکند و...
زندگی بسیار شیرین میشود و آرامش همیشگی نصیب انسان خواهد بود.
کافیست امتحان کنید.


داروی شما الیته شفابخش است،لیکن همه کس نمی توانند هضمش کنند!
متشکرم
در مورد این بنده خدا:
اگر خواستید میتوانم شماره دکتر حبشی را بهتان بدهم. ایشان شخص متعهد و باتجربه ای در مسائل اینچنینی است.
من فکر میکنم با این اطلاعات ناچیز نمیتوان قضاوت صحیحی کرد و این نظرات دوستان هم عمدتا" ارزش کاربردی ندارند.لذا بنده نظرم را نمیگویم.


لطف می کنید اگر چنین کنید.
بله...بنده به دلایل بسیار از بازگویی جزئیات ماجرا معذورم.
اگر بتوانید آن دارویی که گفتم را هضم کنید نه فقط این مشکل که تمام مشکلاتتان رفع خواهد شد. به هر حال هر کس به قدر ظرفیتش می تواند. حضرت زینب چگونه در کربلا همه چیز را زیبا می بیند؟ شاید بنده نتوانم آنجور باشم ولی حداقلش میتوانم در مقابل مرگ عزیزان و شنیدن بد و بیراههای دیگران و بداخلاقی های اطرافیان خم به ابرو نیاورم. شما هم قطعا" می توانید. کافی است مقداری تمرین و توکل کنید.

شماره دکتر حبشی را در یک نظر خصوصی میفرستم. اگر نمیشناسیدش می توانم توضیحات بیشتری بدهم
با این اطلاعات کلی نمی توان قضاوت کرد. بنده هم موافق نیستم در فضای عمومی چنین موضوعاتی بیان شود. حتی در همین حدی که شما بیان کرده اید
ولی به ناچار باید برای دکتر توضیح دهید



البته!
هر کاری با ممارست ممکن است.انشاالله که موفق شویم.
ایشان را تا حدی می شناسم.
بابت شماره سپاس.به سیمای حقیقی داستان انتقال خواهم داد.
برای ایشان بله...در اینجا به دلایل دیگری امکان توضیح وجود نداشت.
سلام
بارها به وبلاگت سر زدم و نظراتم رو نوشتم اما در لحظه آخر یا اینترنتم قطع شد و یا مشکلات دیگه که نتونستم نظرمو تایید کنم...!!!!!!!

درمورد این پستی که نوشتی بهت ان قلت دارم.جایی که نوشتی سعید به شدت مذهبی!!! نمی دونم این نتیجه رو از کجا گرفتی؟بنظر من صرفا از ظاهر و اعمال و حرکات سعید که میخواد خودش رو مذهبی جلوه بده نتیجه گیری کردی و این نتیجه گیری و ذکر اون تو متن درست نیست.اون هم به این شدت.
اگر سعید مذهبی بود هیچوقت به خودش اجازه نمیداد که اینطور پاپیش بذاره و احساسات یک دختر رو به بازی بگیره.
بارها دیدیم گرگهایی رو که در لباس میش ظاهر شدن...
پس حواسمون رو جمع کنیم.
اما برای سیما،سیما جان قوی باش میدونم خیلی سخته اما با بزرگواریت به سعید بفهمون که خیلی حقیره...با شیما باز هم صحبت کن قبل از اینکه دیر بشه اما زمانی این صحبت رو انجام بده که بر اون تاثیر بذاره،سعی خودت رو بکن اما اگر جواب نگرفتی هیچ وقت خودت رو سرزنش نکن چون تمام تلاشت رو کردی.
وبنظرم مادر و پدر بهترین دوست آدم ان تا جایی که میتونی در جریانشون بذار اما با رعایت احتیاط،و صرفا هم نمیخواد همه چیز رو بهشون بگی اما بگو برای کمک به خودت و شیما.



سلام
شرمنده از گل روی ماهت ولی من به جا نمیارمت!لطفا خودت رو معرفی کن.
سعید مذهبیه چون سیمای حقیقی داستان چند ساله داره باهاش زندگی میکنه و خب میشناسدش.
اگه تا حالا وبم رو خونده باشی،جریان ریش و تیغ رو می دونی،پس...
مشکل زندگی سیما،خدا رو شکر حل شد!واقعا خدا رو شکر...
جریان تیغ و ریش رو نخوندم اما توزندگیم خیلی دیدم آدمایی رو که نشون میدن مذهبی اند فقط نشون میدن!!!
من اعتقاد دارم مذهبی بودن آدما شرط و شروطی داره فقط نماز اول وقت و رفتن به دعای ندبه و کمیل و نماز شب خوندن و... شرط مذهبی بودن نیست زیر
پا نذاشتن حق مردم بازی نکردن با احساساتشون هم جزئی از شروطه.
واقعا خدا رو شکر که مشکل سیما حل شد.



اینو که فقط تو نمیگی،همه میگن.
بحث اینه رعایت حق و این چیزا لایه های زیرینه و وقتی بقیه به راحتی درکش نمی کنن،پس راحت هم میشه قیدشون رو زد.
حالا مثلا من و تو همه چی مون درسته؟
مسلما نیست.
خدا رو شکر...

نجوا کن

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی