می‌خواهمـ زن باشمـ

شیعه‌نامی هستمـ ، میراثــــــِ زهرا، که زن استــــــ و ناموسِ خدا

می‌خواهمـ زن باشمـ

شیعه‌نامی هستمـ ، میراثــــــِ زهرا، که زن استــــــ و ناموسِ خدا

می‌خواهمـ زن باشمـ

دنیــاى فاسـدِ غـــرب خـواســت بـروزِ زن را، شخصیتِ زن را در روش‌هاى غلط و انحرافى که همراه با تحقیرِ جنسِ زن است، به زور به ذهنِ دنیا فرو کند. زن براى این‌که شخصیتِ خودش را نشان بدهد، بایستى براى مردان چشم‏‌نواز باشد. این شد شخصیت براى یک زن؟! بایستى حجاب و عفاف را کنار بگذارد، جلوه‏ گرى کند تا مردها خوششان بیاید. این تعظیمِ زن است یا تحقیرِ زن؟ این غربِ مستِ دیوانه‌ی‏ از همه جا بی‌خبر، تحتِ تأثیر دست‌هاى صهیونیستى، این را به عنوان تجلیل از زن علم کرد؛ یک عده هم باور کردند. عظمتِ زن به این نیست که بتواند چشمِ مردها را، هوسِ هوسرانان را به خودش جلب کند؛ این افتخارى براى یک زن نیست؛ این تجلیلِ زن نیست؛ این تحقیرِ زن است. عظمتِ زن آن است که بتواند حجب و حیا و عفافِ زنانه را که خدا در جبلّت زن ودیعه نهاده‌است، حفظ کند؛ این را بیامیزد با عزتِ مؤمنانه؛ این را بیامیزد با احساسِ تکلیف و وظیفه؛ آن لطافت را در جاى خود به کار ببرد، آن تیزى و برندگى ایمان را هم در جاى خود به‌کارببرد. این ترکیبِ ظریف فقط مال زن‌هاست؛ این آمیزه‌ی‏ ظریفِ لطافت و برندگى، مخصوص زن‌هاست؛ این امتیازى است که خداى متعال به زن داده‌است.

ولی امرم،امام خامنه‌ای (حفظه الله)
-----------------------------------------------
این وبلاگ کهفِ دلتنگی های من است.
این‌جا حرف‌هایی را می‌نگارم که مرا به تعالی برساند و امید که سایرین را نیز! هرمِ این نگاره‌ها شاید قندیل‌های جهل و غفلت را ذوب بتواندکرد...
"می‌خواهم زن باشم"
آن‌گونه که "زهرا" بود...
و این آرمانِ من است!

آن‌چه گذشتــــــــ
لطفـــــ دارد خواندنشان

برای مادرم... (2) / ما را چه به بحرین؟!!! / آرزوی مادر...

جمعه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۷:۳۱ ب.ظ
اپیزود سوم: آروزی مادر ...

امسال فاطمیه را با جنسی بسیار متفاوت از تمام سال های پیشین سپری خواهم نمود.تشییع و تدفین دو شهید گمنام در زادگاه همزمان با روز شهادت سبب خلقت کون و مکان و دو شهید گمنام دیگر در دانشگاه،دو روز پس از آن!این دو مراسم بی نظیر آنقدر والاست که واژه ها نیز تا بودن برایشان صادق است،سر بر آستان مقدسش می سایند.مکان دفن این دو شهید بزرگوار -همان ها که در هور العظیم عجیب دعوتمان نمودند تا میهمانشان باشیم- نزدیک مسجد جدید دانشگاه است.همان جا که من روزانه چندین بار به هنگام طی مسیر از خوابگاه تا دانشکده و بالعکس،زیارتش می کنم.وه که چه شور انگیز است زین پس،طی این مسیر مشحون از لذت!

شهدای گمنام بوی مظلومیت مادر را به همراه دارند و رنگ غربت او را نیز!لیک تفاوتشان با مادر زیباتر از این شباهت هاست. مادر نشانی از قبر ندارد و قبر اینان نشانی است از ایشان!

شهید گمنام یعنی عشق،عشق یعنی شهید گمنام...

آنچه از نظر خواهید گذراند،شبه شعری است از بنده که در شهریور ماه ۱۳۸۹ برای ویژه نامه دفاع مقدس نشریحه "مسیحا" سروده شد.لیک از آنجا که به دلیل سایه انداختن جغد وجود بنده بر این نشریه،این ویژه نامه هیچ گاه چاپ نشد،هم اکنون به مناسبت بازگشت این دو شهید رونمایی خواهد شد.تا چه قبول افتد و چه در نظر آید...

آرزوی مادر...

لالا لالا گل پونه،بابات رفته از این خونه

لالایی شبانه کودکی ام

مادرم با گریه می خواندش.

گمان بودش که من حلقه اشک چشمانش نمی بینم

و یا شاید نمی فهمم.

کاش می دانست مادر

که می بینم.

که می فهمم.

می خواست باور کنم مادر که پدر رفته است زین خانه

و مرا هرگز ذره ای گمان این باور نبوده است.

که من هر روز با پدر زندگی می کنم

و او با من.

و ما با مادر.

مادر اما بی ما...

مادر اما نگاهش دنیایی است از انبوه فرداهای انبوه.

مادر اما سیمایش حزین است.

غصه اش قصه رنج خونین است.

آروزیش آن نوای دلخوش مرغ آمین است.

که از فشار بار قنوتش بکاهد.

مادر اما خسته از سنگین نگاه مردان نامرد زمین است.

همان ها که گمان پستشان تنهایی اوست،

و بی سرپناهی اش!

کوله بار قصه غصه های مادر کنار عکس پدر بر زمین می نشیند.

حرف هایش دیگر اما زمزمه نیست!

فریاد دردی است خیزش از دل،

سوزش از دل،

محرم راز و مرهم زخمش از دل...

"بعد خدا،بعد خودت،به که سپرده ای مرا؟

بازگرد...سایه سر می خواهد دلم.

خستگی هایم به دنبال درمان توست.

من آمدنت را لحظه شمارم.

ماندن بی تو بس دشوار است.

بازگرد...

بازگرد...همسر می خواهد دلم!"

و بغض مادر دیگر مجال شکفتن یافت.

راوی تراژدی عشق است اشک هایش.

چند روزی بعد بود انگار.

و پدر بازگشت،

اما به روی دست.

جاوید الاثر،

به جای مفقود الاثر!

پدر به آرزویش رسید،

و مادر نیز...

رفت با پا،بازگشت بر دست...

نجواها  (۳۹)

۱۶ ارديبهشت ۹۰ ، ۲۰:۱۹ از حضور تا ظهور...
السلام علیک یا فاطمه زهرا(س)،یا صدیقه کبری!
و سلام بر "ناموس خدا"یی که این روزها همچون یاس پرپر، مجروح مسمار توهین و افترا ست و شاید گناهش این است که "می خواهد زن باشد"...شاید...!!!
دوست خوبم!
گویی در و دیوار ها از روز الست قسم بر آزار ناموس های خدا یاد کردند و گاه این در و دیوارها تیغ عیان دارند و گاه تیغ زبان!!! گویی برای حضور در "جامعه اسلامی" باید یا جان جسم داد یا جان روح...! خواه این "جامعه اسلامی" مختص "دانشجویان" باشد خواه مختص "جهانیان"...
اما سوز دل یگانه مادر، چنان آتش به وجود آدمی میزند که گویی تمام غمهای دنیا در تمام ابعادش خواهند که سپر شوند برای سیلی فاطمه(س). خواهند تا پیش مرگی شوند برای محسن. خواهند که قطره ای شوند در زمین،برای ندیدن اشک های امیر المومنین...
پس تو ای بهترینم! لحظه ای تمام غمهایت را کنار هم بنشان و آن ها را در سوز دل علی(ع) بسوزان ...!گاهی سخت است تحمل دیده ها و شنیده ها اما "تو" ، قادری!می دانم...


سلام
اگر مسمار توهین و افترا باشد که "این روزها"برایش صادق نیست!
برای حضور در جامعه اسلامی هم بادی جان جسم داد و هم جان روح!که من هر دو را دادم!!!
من هیچ گاه هیچ مصیبتی را هم سنگ مصیبت مادر نمی بینم.
دیده ها و شنیده ها.........سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
ضمنا ایهام های سرکار در این کامنت بنده را به قتل رسانید!گفتم که بدانی خونم پای توست!!!
۱۶ ارديبهشت ۹۰ ، ۲۰:۱۹ از حضور تا ظهور...
دوباره سلام
آقا این لالایی شما بدجور خواب آورده سراغ چشمای ما! جان ما نمی شد بی خیال شی ! تا نزدیک صبح باید بیدار باشم کار دارم اینم از تو که "لالایی" نوشتی!
. راستی درباره پ.ن 4 باید یه توضیح اساس بدی ها!!! این وسط داره یه جورایی یه توهینایی میشه!!!
عکستم خیلی سوز داره! (دمت ج...)
نوشته بحرینتم خیلی خوب بود هرچند بنده قبلا نظرمو نسبت بهش گفته بودم
راستی! اپِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِیــــــــــــــــــــــــــــــــــــزود!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟!


دوباره علیک سلام
تو کارهات رو انجام بده!می بینم که قراره به بن بست بخوری!!!
تو و بقیه ذختران باقی مانده مدیونید اگه اون شعر رو به خودتون نگیرید!هه هه
پ.ن4 هیچ توهینی به سرکار نیست!خیالت تخت!تو که خودت یه پا منی!!!!!!!!!!!!!
کدوم عکس دقیقا!(دم خودت ج...!!!)
نوشته بحرین تاثیر خودش رو رو شما گذاشت!ببینم باز یکی پیدا میشه بگه دلنوشته بی تاثیره و فقط صفحه سیاه میکنه!یه جورایی امر به معروف شد ها!
بعععععععععععععله اپیزود!!!چه خاطره ای تداعی شد!(چشمک)
سلام بر بنده خدا
زبان حال مولا امیرالمومنین علی علیه السلام هنگام دفن حضرت زهرا سلام الله علیها:
یا رسول الله
در حفظ امانتت کوشیدم امّا چه کنم مغیره اش پرپر کرد
یارسول الله
تا آخر عمر داغدار فاطمه ام ، روز و شب آرام و قرار ندارم.
بزودی هر چه بر سرش آمده برای شما خواهد گفت.
از او بپرسید و سوال کنید تا بدانید بعد از شما چه بر سر او آوردند.
چگونه بر او ظلم کردند و حقش را پامال نمودند.
شهادت مظلومانه حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) رو تسلیت عرض می کنم.


سلام علیکم
این حرف ها سنگ را نیز آب می کند،چه رسد به دل...
بنده هم ایام فاطمیه رو خدمت شما تسلیت میگم.
آقا جان شکایت هجر را موکول می کنم به بعد..
امروز حال مادرتان رو به راه نیست...
.
.
.
السلام علیک یا سیده نساء العالمین...
.

.
.
ممنون که خبر کردی
قشنگ بود
خیلی

اللهم عجل لولیک الفرج


وظیفه بود.
سپاس
به روزم..


خدمت می رسم.
سلام
اگر بخواهم به بین پست هایتان بهترین را انتخاب کنم، قسمت اپیزود دوم این پست واقعا عالیست...استفاده کردم
پی نوشت ها برایم بسیار نامفهومند...
چه کرد سال 88 با ما!!من هم 13 آبان 88 هیچ وقت یادم نمی رود چون شروعی بود برایم...و می دانم که اگر فتنه نبود ما هم به قول آقا واکسینه نشده بودیم...
یا علی


سلام
من هر سه اپیزود رو دوست دارم اما الحق اپیزود دوم رو بیشتر.
قانون پ.ن ها همینه دیگه!
من در سال 88 تازه رفتم داخل فتنه!!!
علی یارت
دیگر آن خنده زیبا به لب مولا نیست
همه هستند ولی هیچکسی زهرا نیست
قطره اشک علی تا به ته چاه رسید
چاه فهمید کسی همچو علی تنها نیست...


سپاس
سلام

موفق وسربلند باشید


مسلمانیم!!!!!!!!!!!!!

به نام فقط



کاش مسلمان واقعی بودیم
کاش برا ی لحظه ای هم که شده به یاد مسلمانان بحرین بودیم

ای کاش...........


سلام
شما نیز هم!
تنها به یاد بودن مهم نیست!

همتی باید...
طلوع را باید ساخت!
سلام
هرچند به خانم معلم وبلاگ ها مشهورید! ولی جسارتا:
منتظر(با ظ مکسور) به کسانی اطلاق می گردد که انتظار امام منجی را می کشند و منتظر( با ظ مفتوح ) همان معشوق مستوری است که شیعیان دوازده امامی او را امام حی و غایب می دانند که روزی با ظهورش گیتی را به دم مسیحایی خود لبالب از عدل و داد خواهد ساخت.پس در جمله "مباد که اینها حرف های..." باید جای دو کلمه منتظر تعویض گردد.
####################
پ.ن.1: به دوستان خود پیام دهید تا دست از دشمنی با من بردارند.
پ.ن.2: وایضا خود شما! بنده آنکه شما فکر می کنید(خ پرستو قبلا فرمودند) نیستم! مطمئن باشید!!!!


سلام
فقط خانم معلم وبلاگ ها نیستم!
حق با شماست.اشتباه کردم و قبول دارم.توجیهش هم نمی کنم.
پست رو اصلاح میکنم.
به نادوستانم چنین پیامی نمیدم!!!
بنده نگفتم شما کی هستید!دفاع بیخود نفرمایید!
سلام
باید محکم بود و برای احقاق حق جنگید!
فاطمیون و عاشوراییان اینگونه اند...!


سلام
همین گونه است...
سلام بزرگوار
از قدیم می گویند آنچه از دل برید لاجرم بر دل نشیند
با آنکه بسیار طولانی بود اما چند دفعه خواندم و کلمه کلمه درد دلهایتان را با اوقات فراغت خواندم و حس شما هم تاحدودی به من سرایت کرد و اشک از چشمانم جاری کرد
و عطر حضور شهداست که شاید شما را به نوشتن این مطلب کمک کرده و چه بسا از روزی که شهدا را در دانشگاه دفن کنند هر روز صبح عطر حضور شهدا را حس می کنید و دانید که شهدا به شماها نظر کرده اند و شما ها را به عنوان میزبان خود انتخاب کرده اند و این روزها را از دست ندهید و هر کاری برای استقبال باشکوه آنان انجام دهید که اجرش در آخرت همان شفیع شدن آنها برای شماست

و انشا’ الله که ما رو هم دعا بفرمائید تا عاقبت به خیر بشیم

باخدا بودن بهتر از ناخدا بودن است


سلام علیکم
خوشحالم که بر دلتون نشسته.
واقعا حضور شهدا در دانشگاه توفیقی سرشار از لذت داره.امیدوارم نذاریم بعد از این احساس غربت کنن.مزطمئنا مزارشون نشونی از مادر داره...
حتما دعا می کنم.شما هم دعا بفرمایید.
سلام
راستش الان وقت ندارم پستت رو کامل بخونم (قسمت سومش مونده) ان شاالله یه روز دیگه میام می خونم
ولی از قسمت دوم خیلی خوشم اومد
راستی دیروز رفته بودیم وداع با شهدا وداع که نه تجدید میثاق با شهدا
خیلی باصفا بود
از وقتی راهیان نور رفته ام بهتر می تونم درک کنم که عشق یعنی چی


سلام
انشاالله.
چقدر این قسمت دوم باحال شده ها!!!
درمورد قسمت اول نظری نداشتید؟
جای من رو خالی کردید دیگه.نه؟!
۱۸ ارديبهشت ۹۰ ، ۰۳:۴۸ مامان حمیدرضا
سلام عزیز دلم
خیلی زیبا بود کلهم اجمعین
بویژه من با قسمت بحرین خیلی ارتباط برقرار کردم
خوشا به حالتون که توان و حوصله نوشتن رو دارید
من که کلمات تو ذهنم 24 ساعته رژه میرن وقت یمی شینم پای کامی....انگار که همشون با من قهرن.......
عزاداری هاتون مقبول باشه
اگه جان باشه واسه فاطمیه بروز می شم.....


سلام خانم خودم
ممنون از نظر لطف شما.
واقعا نوشته بحرین رو دوست دارم.
این رژه رفتن کلمات برای شما طبیعیه.نیاز به یک آرامش روحی دارید تا کلمات هم به چینشی خاص برسن.
شما نیز هم!
خدمت می رسم.
پدر! زخم زبان بسیار خوردم
کتک از خصم بدکردار خوردم
میان کوچه های شهر سیلی
هم از دشمن، هم از دیوار خوردم...!!

التماس دعا


ته دلم تکانی سخت خورد.
سپاس
کمی از غسل زیر پیرهن ماند
کمی از خون خشک، بر بدن ماند!
کفن را در بغل بگرفت و بو کرد
همان طفلی که آخر بی کفن ماند...


باز هم ...
سپاس.
در مدینه پیچید که دختر پیامبر می‌خواهد با مردم سخن بگوید، مردم گویی چند برابر گنجایش مسجد پیامبر، در مسجد و اطراف آن گرد آمدند تا سخنان فاطمه را بشنوند. برای ورود دختر پیامبر و ناموس کبرای الهی در میان مردم و صحن مسجد، در گوشه‌ای از مسجد پرده‌ای آویختند، و فاطمه (س) در میان زنان مؤمن و محترم آل هاشم که در دو طرف او حرکت می‌کردند، وارد مسجد شد؛ فاطمه مانند پیامبر گام برمی‌داشت. مردم گویی صدای پای پیامبر را می‌شنیدند. و هنگامی که به سخن گفتن آغاز کرد گویی صدای پیامبر به گوششان می‌رسد.
فاطمه که روزی که می‌خواست متولد شود، بزرگ‌ترین زنان تاریخ آفرینش، از جمله مریم مقدس، از آسمان آمدند تا خدیجه کبری تنها نباشد، و فاطمه در آغوش آنان متولد شود، اکنون نیز که می‌خواست تاریخ را دوباره متولد کند، ارواح آدم و نوح ابراهیم و موسی و عیسی و جبرئیل و میکائیل، او را بدرقه می‌کردند، گویی عالم ملکوت الهی به زمین آمده بود و با فاطمه گام برمی‌داشت...
لحظه‌هایی بس باشکوه و پرهیبت، و با این همه، دردناک بود؛ لحظه‌هایی که اگر نبود، هیچ لحظه‌ای از لحظه‌های تاریخ به بلوغ مضمونی و حماسی خویش نرسیده بود ... فاطمه وارد مسجد شد و در محل سخن گفتن قرار گرفت. با نخستین جمله‌هایی که بر زبان راند مدینه منفجر شد، بلکه تاریخ، نه تنها مسجد... ناله‌های سوزان مردم، سوز روحی و ژرف فاطمه را منعکس می‌کرد و دیوارهای شهر مدینه را می‌سوزاند... و گریه امان خلق را بریده بود...
فاطمه چه گفت؟ قرآن - علی، عدالت - انسان ...
مدینه چه شد؟ سراپا لرزه و استماع ...


سپاس
در آن روزها که علی(ع) نمی‌توانست دست به شمشیر ببرد، فاطمه(س) از سخن شمشیری ساخت _ آتش‌ بیان و حق‌نشان _ که هم خونی ریخته نشد، و هم حقیقت را تا ابد بر لوح زمان‌ها و پیکره آبادی‌ها و مکان‌ها ثبت کرد.
فریاد عدالت فاطمه، در روز عاشورا، از حنجره فرزندش حسین(ع) نیز طنین‌افکن شد، چنان که روزی همان فریاد، از حنجره فرزند دیگرش مهدی موعود (عج) طنین‌افکن خواهد شد، و عدالت آفاقی و انفسی گستره زمین و آفاق زمان و عرصه‌های زندگی انسانی را خواهد گرفت... و این است حقیقت جاودان رسالت محمدی ... و این است که شیعه هماره فریاد می‌زند:
_ بعثت،
_ غدیر،
_ عاشورا،
_ مهدی...


سپاس
نگاهی متفاوت:
نقد استاد، علامه محمدرضا حکیمی به دفن شهدا در دانشگاهها
http://hakimi.mihanblog.com/post/24


مطالعه خواهم کرد.
۱۹ ارديبهشت ۹۰ ، ۰۷:۱۴ ن.طرماح احسان پریشان
سلام مطلبتان بسیار زیبا بود و خواندنی
بسیار تکان دهنده بود وسنگین برای این قلبهای ما که مدتهاست سنگ شده
موفق باشی


سلام
ممنون از نظر لطف شما.
برای قلب مدتها سنگ شده خودم بیشتر تکان دهنده بود و سنگین!
لطف کنید اینجا کسی با اسم بنده نظر نفرماید.راستی سلام دلبندم.خوفی ؟نون بگیرم؟...هر روزتان نوروز نوروزتان پیروز...


بقیه لطف کنن!
علیک سلام
نون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ساعت خواب!!!
شیعه 1400 سال است مجرم است ، جرمش تنها یک کلمه چند حرفی است
کلمه ای که آسمان و زمین را می دوزد به هم ، می رساند به هم ...
یا علی (علیه الاسلام ) ...
.
.
اشهد ان علیاً ولی الله ...


چه زیبا گفتید!
اشهد ان علیا ولی الله
سلام بر شما
نوشته ات بر دلم نشست...
به خصوص آن ها که برای مادر گفتی...

دلم درد گرفت برای ایات... برای بحرین
اللهم عجل لولیک الفرج...


فاطمیه رفت و من هنوز آدم نشده ام... هنوز عاشق نشده ام

می شود دعا کنی عاشق خدا شوم قبل از انکه...



یا زهرا


سلام
از نظر لطف شما سپاسگزارم.
عاشق خدا هستید اما دعایتان می کنم.
سلام رفیق خوبم

دیر وقتیه که وقتی میرم حرم و یا مزار شهدا ناخودآگاه یاد تو در خاطرم زنده میشه و برات دعا می کنم
می دونم از اون بالا هواتو دارن....
.
.
...و الله یحب الصابرین


سلام دوست جون
جدا؟؟؟
چقدر تو خوبی!
ممنونم که دعا می کنی و ممنون بابت دلگرمی های موقع دیدارت!
از اون بالا هوامو دارن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جاده خاکی زدی ها!!!(هه هه)
به یادقدیما واسه" اولین"کامنتم بعد شاید ماهها در"وبلاگها":
کاشکی باور کنیم
نظر دیگه ای ندارم......


به یاد قدیما...
هزار دفعه گفتم "اگر باور کنیم..."
هه هه
همینم قبوله!
سلام

وقتی دین بازیچه شود دست و پای زدن من هم الکیست ...

اخرین پست وبلاگم بروزم

اگرنامهربان بودیم و رفتیم ...


سلام بزرگوار
کاش بازیچه نشود تا دست و پا زدنی هم در پی نباشد.
آخرین پست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدمت می رسم.
سلام علیکم و سعیکم مشکورا
» برش اول :
وای مادرم
فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد
به طفلی رخت ماتم در برم کرد
(در غم "مادر" همینکه خدا خواست وگرنه کائناتی که سببش "مادر" است باید با سوختن و شکستن و رفتنش از میان می رفت.
» برش دوم :
بحرین کنون بحر خون شده انهم به خاطر خدا و اسلام
خدایا فرج منتقم خون های به ناحق ریخته را نزدیک نکن، خواهشا امروز برسان
ما بدیم اما آنهایی که خوبند و سزای خوبیشان شهادت، آنها را باری برسان...
» برش سوم :
پس از این همه مرثیه ؛ مرثیه‌ی مادر سیدالشهدا، مرثیه‌شهدای بحرین، آدمی دگر برایش رمقی باقی نمی ماند که به شهدای کربلا(ی ایران) برسد.
خود شهید شدیم از این هم غم، قیامتی شده عالم، همه دارند شهید می شوند و شاهد ، وما همچنان بی بخار در غاز خود خزیده ایم(ای شهید، ای آنکه بر کرانه...)
»برش چهارم :
اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک تحت رایت نبیک مع اولیائک
التماس دعا
یا علی
هاشم


سلام و سپاس
برش اول:
"پشت در این خانه اگر نسوزی،از هیزم کمتری"
برش دوم:
معبودا...
فاطمیه تمام شد.
عزاداری ما نیز هم!
خودت بحرین را از خون پاک کن!
برش سوم:
"ما هنوز هم شهادتی بی درد می طلبیم.غافل از اینکه شهادت را جز به اهل درد نمی دهند!"
برش چهارم:
آمین
به این تلاش باید گفت دست مریزاد
به تمام نظرات جواب دادید
حتما به زودی خدمت میرسم بااین که فکر کنم نظراتمون یه کم با هم نخونه الان خسته ام


هر نظر،نظر یک انسان است خب!!!باید جواب داد.
منتظرم.
چه خود ساخته هایی که مرا سوخت ، و چه سوختن هایی که مرا ساخت

ای خدای من ، مرا فهمی عطا کن ، که از سوختنم

ساخته ای آباد از من بجا ماند . . .
سلام دوست..
به روزم با مطلبی به عنوان" گره زلف یار"
منتظر حضور گرمت..
در پناه حق


خدمت می رسم.
از پا میفت تا که مسیرت تمام نیست

هر ادعا بیانگر خط امام نیست


کاش از پا نیفتم...
سلام
خوب بود مث همیشه کامل شامل جامع! چیز دیگه ای مونده ننوشته باشی درباره اش؟؟!

امان از این قالبها


سلام
به به!ممنونم.
بذار فکر کنم!
.
.
.
نه!(نیشخند)
۲۲ ارديبهشت ۹۰ ، ۱۸:۴۲ از حضور تا ظهور...
سلام بر"سیما"ی سماء !
عجب شب زیبایی بود امشب ! من و تو در حرم ، در کنج خلوتگاه من در کنار ضریح، چشم در چشم بانویی نه چندان میانسال اما درد روزگار چشیده و رنج روزگار کشیده!!!
شاید کمیل و آه هایش در زنگ صدای آن بانوی شیردل نهفته بود آنگاه که از روزهای سخت و فاجعه نام خرمشهر می گفت! از کودک چهار ماهه اش و بمب ها و موشک ها!و چه قدر احوالش شبیه اینروزهای مادران بحرینیست! مادری که نمیداند داغ کودکش را بر دلش نهد یا همسرش را یا ...!
بارخدایا! این روزها جهان چشم به انتظار عدل توست...


سلام بر "مهسا"ی ماه!
امشب حقیقتا زیبا بود بانو!
خلوتگاه سرکار؟؟؟عجب اسم ادبی زیبایی برای آن اسم عوامانه زشت!!!
آن بانو امشب نشانه ای بود تا حجت شود برایمان که جنگ فقط در سنگرها و خاکریزها نبوده است!
حرف های او بود و چشمان خیره ما و اشک هایی لغزان بر گونه!
اما آن بانوی دیگر...
شوقش برای یادگیری قرآن!سفارش هایش برای مادر!دعا کردن هایش برای ما!
خاطره جالب دیگر امشب،پاره شدن تسبیح دوست داشتنی ام...
من تسبیح می خوام(گریه)
جهت تجدید خاطره و نشستن گل لبخند بر لبانت:
من: "میاد؟نمیاد؟"
او: "میاد!"
هه هه!
با سلام
از دل برآمد وبر دل نشست

پ.ن۲: زمان اگر بازگشتی به گذشته می داشت،آرزوی من این روزها عقب گردی بود به 23 آذر ماه 1388 که پیش از نخستین مرتبه گام نهادن به دفتر مرکزی جاد،قلم می شد پاهایم! "جاد" اگر نمی بود،من هیچ گاه همچون "این"ی نمی شدم که اکنون هستم!

افتخار کنید به این اتفاق واین را به فال نیکی بگیرید

چرا اینقدر پشت زمینه مشکی؟؟

با عکس و فیلم هایی از تشییع شهدای گمنام در دانشگاه فردوسی به روزم منتظر حضور شما و نظرات شما هستم


سلام
سپاس
کدام اتفاق را به فال نیک بگیرم؟؟؟جاد؟؟؟جاد نیکش کجا بود؟؟؟!!!
هدر قالبش برای من زیباست.با پس زمینه مشکی هم باید ساخت!
خدمت می رسم.
پندار ما این است که شهدا رفته اند و ما مانده ایم ، ولی حقیقت این است که شهدا مانده اند و گذر زمان ما را با خود برده است. شهید آوینی

التماس دعا
یا زهرا


واقعا...
محتاجم بسیار
سلام عزیزم.چه طوری؟خوفی؟نون بگیرم؟


سلام
نه خوف(!)نیستم!
قضیه نون چیه گیر دادی بهش؟!!!
با سلام
متاسفانه به وبلاگ بقیه سر نمی زنید اگر هم سر می زنید نظر نمی دهید در صورتی نظر می گذارید که خودتان مطلبی گذاشته باشید یا به عبارتی به روز باشید


سلام
به وب های دوستان سر می زنم اما حقیقتا به همه وب ها نمی رسم.درمورد وب شخص شما چندین بار کامنت گذاشته ام اما اجازه ارسال نداده است...
اما بعد از این حتما جبران می کنم.
1- سرباز کوچک ولایت در گفت و گو با ایرنا:
پرچمدار ولایت و عدالت مقام معظم رهبری است.

http://hemmatonline313.blogfa.com/post-52.aspx

2- ترور حقیقت
مزدوران رژیم صهیونیستی در لباس سربازان خودسر امام زمان -عج-

http://hemmatonline313.blogfa.com/post-51.aspx


خدمت می رسم
سلام
من دوباره اومدم. قسمت سوم رو هم خوندم (البته چند روز پیش اومدم خوندم کامنت هم گذاشتم اما یه مدته بلاگفا با من لج کرده!)
اگه بخوام به ترتیبی که خوشم اومد مرتب کنم میشه:
اپیزود دوم
اپیزود سوم
اپیزود اول

میگم قصد نداری کتابی چاپ کنی؟ فروش میره ها


سلام
بلاگفا با تو لج نکرده!یه مدته که کد امنیتی مشکل داره!
ممنون بابت این رنکینگ!
کتاب؟؟؟
ناشر پیدا کن(هه هه!)
۲۵ ارديبهشت ۹۰ ، ۰۳:۱۹ مامان حمیدرضا
سلام
اگه دوست داشتی سر بزن .....آپم


سلام
خدمت می رسم.
سلام،
به وب شما و سایر دوستان سر میزنم اما هر دفه یه مشکلی پیش میومد که نمیشد کامنت بزارم.از این بابت شرمنده
در پ.ن.3 گفتید : "فاصله بسیار میان حرف تا عمل را در وجود بسیاری از آشنایانم حس کردم که کمترین حاصلش برایم بیش از پیش متنفر شدن از شعار بود." احساس کردم بنده نیز شاید در این مجموعه آشنایان بگنجم، که اگر می گنجم خواهان دانستن شعار مورد نظر شما در این باب هستم، چون کلا زیاد شعار زیاد میدم اینو عرض کردم.
نظر رو خصوصی میزارم، اما میل خودتونه که عمومی باشه یا خصوصی


نیازی به شرمندگی نیست اما کاش کامنتهاتون تداوم داشته باشه تا کسب فیض کنیم.
اون پ.ن مربوط به قضیه ای در چند هفته اخیر هست و ابدا منظورم شما نیستید،شما که ماه به ماه هم تشریف ندارید!!!
منظور از شعار این بود که در رابطه با موضوعی خیلی ها بهم یه سری قول هایی دادن، من رو حرفشون حساب کردم ولی رفتن که بیان!!!از شعار دادن اطرافیانم متنفر شدم. اگه هیچ قولی نمی دادن،حرفی نبود اما وقتی قول دادن،انتظار داشتم پاش بایستن!
خواستم عمومی باشه تا بعضی از دوستان مثل شما به خودشون نگیرن!!!

نجوا کن

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی